در آن روزگار گرفت و گیر که شاعر (حافظ) میزیست و شراب مثل آزادگی حرام بود شاید اهل دلی دزدانه شرابی میانداخت اما بادهفروشی کار چند گبر نامسلمان بود که در بند ننگ و نام نبودند. میخانه در بیغوله محلههای پرت و برکنار بود تا عفت عمومی مؤمنان جریحهدار نشود. تنها خراباتیان رسوا و صاحبدلان بیاعتنا رمز راه را میشناختند پیرمغان در نهان میخانه در پستوئی و سردابی شراب میانداخت خمخانه، تاریکخانه و دختر رز در نقاب و آب حیات در ظلمات بود تن من حجاب چشمه دل و خمخانه حجاب تلالو شراب است. روشنی در بن تاریکی است.
#در_کوی_دوست
#شاهرخ_مسکوب
#در_کوی_دوست
#شاهرخ_مسکوب