#داستان_منطق_الطیر
#تاوان_خری_که_گرگ_درید
در کاریزِ مشهد مردی تهیدست و بیسرمایه بود. از همسایه خری به عاریت گرفت و گندم به آسیا بُرد. آنجا شب خوابش گرفت و خوش خوابید. خر از آسیا بیرون رفت و گرگ او را درید و خورد.
روز دیگر مَرد از آسیابان تاوان میخواست. هر دو نزد امیر کاریز آمدند و حقیقت قصه پیش امیر گفتند. از او پرسیدند که چه کسی باید تاوان بدهد؟
امیر گفت: هر آنکس که گرگی یک تنه گرسنه را در دشت و صحرا سر دهد و رها بکند بیگمان آن تاوان بر او راست باشد. هر دو بایستی تاوان از وی بخواهید.
میر گفتا هر که گرگ یکتنه
سر دهد در دشت و صحرا گرسنه
بیشک آن تاوان بر او باشد درست
هر دو را تاوان ازو بایست جُست
پروردگارا! این تاوان و غرامت بر ما چه نیکو است. وقتی که او ما را جریمه میکند و بر کردۀ حق هیچ تاوان نیست و هر چه خواهد میکند و آن همه خود تاوان و غرامتی است بر گردن ما.
یارب این تاوان چه نیکو میکند
هیچ تاوان نیست هر چه او میکند
بر زنان مصر چگونه حال بگشت از آنکه آفریدهای زیباروی چون یوسف برابر ایشان بگذشت و دیدند و دیوانه شدند. پس جای تعجب نیست که از دولتخانهای چون درگاه حق بر دیوانهای حالتی تابد و او در آن حال بیخود از خود گردد و از پیش و از پس جز حق به چیزی ننگرد.
چه عجب باشد که بر دیوانهای
حالتی تابد ز دولتخانهای
تا در آن حالت شود بیخویش او
ننگرد هیج از پس و از پیش او
جمله زو گوید، بدو گوید همه
جمله زو جوید، بدو جوید همه
همه از حق و به یاری حق گوید و همه از او و به یاری او جوید.
#داستان_منطق_الطیر (قسمت صد و بیست و نهم)
شرح راز منطق الطیر عطار -
#تاوان_خری_که_گرگ_درید
در کاریزِ مشهد مردی تهیدست و بیسرمایه بود. از همسایه خری به عاریت گرفت و گندم به آسیا بُرد. آنجا شب خوابش گرفت و خوش خوابید. خر از آسیا بیرون رفت و گرگ او را درید و خورد.
روز دیگر مَرد از آسیابان تاوان میخواست. هر دو نزد امیر کاریز آمدند و حقیقت قصه پیش امیر گفتند. از او پرسیدند که چه کسی باید تاوان بدهد؟
امیر گفت: هر آنکس که گرگی یک تنه گرسنه را در دشت و صحرا سر دهد و رها بکند بیگمان آن تاوان بر او راست باشد. هر دو بایستی تاوان از وی بخواهید.
میر گفتا هر که گرگ یکتنه
سر دهد در دشت و صحرا گرسنه
بیشک آن تاوان بر او باشد درست
هر دو را تاوان ازو بایست جُست
پروردگارا! این تاوان و غرامت بر ما چه نیکو است. وقتی که او ما را جریمه میکند و بر کردۀ حق هیچ تاوان نیست و هر چه خواهد میکند و آن همه خود تاوان و غرامتی است بر گردن ما.
یارب این تاوان چه نیکو میکند
هیچ تاوان نیست هر چه او میکند
بر زنان مصر چگونه حال بگشت از آنکه آفریدهای زیباروی چون یوسف برابر ایشان بگذشت و دیدند و دیوانه شدند. پس جای تعجب نیست که از دولتخانهای چون درگاه حق بر دیوانهای حالتی تابد و او در آن حال بیخود از خود گردد و از پیش و از پس جز حق به چیزی ننگرد.
چه عجب باشد که بر دیوانهای
حالتی تابد ز دولتخانهای
تا در آن حالت شود بیخویش او
ننگرد هیج از پس و از پیش او
جمله زو گوید، بدو گوید همه
جمله زو جوید، بدو جوید همه
همه از حق و به یاری حق گوید و همه از او و به یاری او جوید.
#داستان_منطق_الطیر (قسمت صد و بیست و نهم)
شرح راز منطق الطیر عطار -
#داستان_منطق_الطیر
#شادی_هفتادساله
عزیزی میگفت که هفتاد سال تمام است از شادی و ناز حالی میکنم و خوشدلم که این چنین خداوندی زیبا دارم و با خداوندی او پیوسته ام و پیوندی دارم.
کاین چنین زیبا خداوندیم هست
با خداوندیش پیوندیم هست
چون تو به عیبجویی مشغول هستی هرگز به زیبایی غیب شادی نمیکنی، چون آن را نمیبینی. ای عیبجو با چشم عیببین، هرگز تو نمیتوانی غیب را ببینی.
عیب جویا! تو به چشم عیببین
کی توانی بود هرگز غیببین؟!
نخست خود را از عیبگیری خلق آزاد کن تا بتوانی به عشق غیب، مطلق و آزاد شاد گردی.
اوّلاً از عیب خلق آزاد شو
پس به عشق غیب مطلق شاد شو
تو برای عیب دیگران موی میشکافی و اگر عیب خود تو را بپرسم در آن کور و نابینا هستی و عیب خود را نمیبینی. اگر به دریافت عیب خود مشغول باشی هر چند عیبناک باشی باز در پیشگاه حق مقبول و پذیرفته میشوی.
موی بشکافی به عیب دیگران
ور بپرسم عیب تو کوری در آن
گر به عیب خویشتن مشغولیی
گر چه بس معیوبیی، مقبولیی
#داستان_منطق_الطیر (قسمت صد و پنجاهم)
شرح راز منطق الطیر عطار - بهروز ثروتیان
#شادی_هفتادساله
عزیزی میگفت که هفتاد سال تمام است از شادی و ناز حالی میکنم و خوشدلم که این چنین خداوندی زیبا دارم و با خداوندی او پیوسته ام و پیوندی دارم.
کاین چنین زیبا خداوندیم هست
با خداوندیش پیوندیم هست
چون تو به عیبجویی مشغول هستی هرگز به زیبایی غیب شادی نمیکنی، چون آن را نمیبینی. ای عیبجو با چشم عیببین، هرگز تو نمیتوانی غیب را ببینی.
عیب جویا! تو به چشم عیببین
کی توانی بود هرگز غیببین؟!
نخست خود را از عیبگیری خلق آزاد کن تا بتوانی به عشق غیب، مطلق و آزاد شاد گردی.
اوّلاً از عیب خلق آزاد شو
پس به عشق غیب مطلق شاد شو
تو برای عیب دیگران موی میشکافی و اگر عیب خود تو را بپرسم در آن کور و نابینا هستی و عیب خود را نمیبینی. اگر به دریافت عیب خود مشغول باشی هر چند عیبناک باشی باز در پیشگاه حق مقبول و پذیرفته میشوی.
موی بشکافی به عیب دیگران
ور بپرسم عیب تو کوری در آن
گر به عیب خویشتن مشغولیی
گر چه بس معیوبیی، مقبولیی
#داستان_منطق_الطیر (قسمت صد و پنجاهم)
شرح راز منطق الطیر عطار - بهروز ثروتیان