معرفی عارفان
1.08K subscribers
32.5K photos
11.7K videos
3.17K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
badbadak-baz.pdf
بابا گفت: فقط یک گناه وجود دارد، آن هم دزدی است. هر گناه دیگر هم نوعی دزدی است. میفهمی چه میگویم؟
مایوسانه آرزو کردم کاش میفهمیدم و گفتم: نه، بابا جون
بابا گفت: اگر مردی را بکشی یک زندگی را میدزدی. حق زنش را از داشتن شوهر میدزدی. حق بچه هایش را از داشتن پدر میدزدی. وقتی دروغ میگویی حق کسی را از دانستن حقیقت میدزدی. وقتی تقلب میکنی حق را از انصاف میدزدی، میفهمی؟


📚 بخشی از کتاب #بادبادک_باز
✏️ اثر #خالد_حسینی
Forwarded from darya
در🔻 افغانستان یلدا اولین شب ماه جدی است،نخستین شب زمستان و طولانی ترین شب سال.من و حسن طبق سنت تا دیروقت شب بیدار می ماندیم،پاها را زیر کرسی می گذاشتیم و علی پوست سیب را توی بخاری می انداخت و قصه های باستانی سلاطین و دزدان را برایمان تعریف می کرد تا طولانی ترین شب بگذرد.از علی افسانه ی شب یلدا را یاد گرفتم که عقیده داشتند در آن شب پروانه ها خود را به شعله ی شمع می زنند و گرگها به جستجوی آفتاب از کوهستانها بالا می روند.علی قسم می خورد که اگر در شب یلدا هندوانه بخورید،در تمام تابستان آینده تشنه نمی شوید.
بزرگ تر که شدم،در دیوانهای شعر خواندم که یلدا شب بی ستاره ای است و دلدادگان در این شب عذاب بیداری را در تاریکی لایتناهی به جان می خرند و چشم به راه طلوع خورشید می مانند تا به وصال معبودشان برسند.پس از اینکه ثریا طاهری را دیدم،هر شب برایم یلدایی بی ستاره بود.هر روز یکشنبه که از رختخواب در می آمدم،صورت ثریا با آن چشمهای میشی پیش چشمم بود.توی قارقارک بی صبرانه منتظر می شدم تا برسیم و ثریا را ببینیم که پابرهنه نشسته است و جعبه های مقوایی دایره المعارف زرد شده را می چیند،پاشنه های پایش در زمینه ی آسفالت سفید می زند و خلخالهای نقره یی دور مچهای ظریفش جیلینگ جیلینگ می کند.به فکر سایه ای می افتادم که وقتی پشت خم می کند روی زمین می اندازد و مثل پرده ای مخملی آویزان می شود.ثریا.پریشادخت.خورشید بامدادی یلدای من.

#خالد_حسینی
ترجمه: #مهدی_غبرائی
کتاب:بادبادک باز
Forwarded from یار مهربان
‍ ‍ 💢به نام ایزددانا،دانای دانایان💢

#اقرأ
پروردگار فرمان داد: #بخوان
و
او نیز خواند
و چنین شد
که
بنده ی برگزیده اش شد.

و اما ما
#بخوانیم
#کتاب_بخوانیم
#خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_بخوانیم

#یاران_صمیمی
عرض ادب و احترام محضر تک تک یاران فرهیخته

با امید به خدا و یاری بی دریغش در هر لحظه و ثانیه از زندگی ما انسانها،
آغاز می کنیم کارگاه کتابخوانی گروه عشق و عرفان در شامگاه
گرم تابستان ۹۹

📒📕📗📘📙📒📕📗📘📙

کتاب این هفته
#بادبادک_باز
#خالد_حسینی



#برشی_از_کتاب

خوشحالی این شکلی وحشتناک است.
ازش پرسیدم: چرا؟
گفت: وقتی دست سرنوشت بخواهد چیزی را ازت بگیرد، می‌گذارد این طور خوشحال باشی ...


📗 بادبادک باز
✍🏻 #خالد_حسینی
Forwarded from ربات حذف ✂️
اين كه می‌گويند گذشته فراموش می‌شود، چندان درست نيست.
چون گذشته راه خود را با چنگ و دندان باز می‌كند!

📚 بادبادک باز
👤 #خالد_حسینی
Forwarded from Asareh
📚

کتاب "بادبادک باز" نخستین رمان و اثری ماندگار از "خالد حسینی"، نویسنده افغانستانی ساکن آمریکا است. این اثر داستان زندگی امیر و حسن در جریان بی‌نظمی‌ها و تغییرات افغانستان و سال‌های پس از آن را به تصویر می‌کشد.

📕 بادبادک باز
#خالد_حسینی

❥ ࿐ྂ
Forwarded from RAHA
در سن دوازده سالگی به آدمی تبدیل شدم که حالا هستم،
در روزی دلگیر و سرد در زمستان ۱۹۷۵.

آن لحظه خوب یادم هست که پشت دیواری سست و گلی کز کرده بودم
و دزدکی به کوچه کنار مسیل یخ بسته نگاه می‌کردم.

از آن روز زمان زیادی می‌گذرد،
اما حالا متوجه شده‌ام این که می‌گویند گذشته فراموش می‌شود،
چندان درست نیست.
چون گذشته راه خود را
با چنگ و دندان باز می‌کند.

حالا که به گذشته برمی‌گردم،
می‌بینم بیست‌وشش سال آزگار است
که دارم به آن کوچه متروک نگاه می‌کنم...

بادبادک باز | #خالد_حسینی