معرفی عارفان
1.15K subscribers
32.9K photos
11.9K videos
3.19K files
2.71K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بلبل مست است و بوی گل می بوید
دل داده به ما و دلبرش می جوید

این قول خوشی که تو ز سید شنوی
بشنو بشنو که او ز او می گوید

#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی_
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



هر که او نیک می کند یا بد
نیک و بد هرچه می کند یابد
بد مکن ای عزیز نیک اندیش
که بد و نیک می کنی با خود
عمر ضایع دریغ حاصل او
خواه یکساله گیر و خواهی صد
قیمت تو به قدر همت تو است
خواجه ارزد هر آنچه می ورزد
گر روی راه
نعمت الله رو
تا ز درگاه او نگردی رد


#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
ما ساقی سرمست خرابات جهانیم
سلطان سراپردهٔ میخانهٔ جانیم

ما آب حیاتیم که از جوی وجودیم
ما گوهر روحیم که در جسم روانیم

جامیم و شرابیم به معنی و به صورت
گنجیم و طلسمیم و هویدا و نهانیم

این حرفه که معشوق خود و عاشق خویشیم
هر چیز که ما طالب آنیم همانیم

گرچه نگرانند به ما خلق جهانی
در آینهٔ خویش به خود ما نگرانیم

بی زهد توانیم که عمری به سر آریم
بی جام می عشق زمانی نتوانیم

آوازه درافتاد که ما مست خرابیم
والله به سر سید عالم که چنانیم

#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن
دست دل در دامن آل عبا باید زدن

نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت
مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن

دم مزن با هر که او بیگانه باشد از علی
گر نفس خواهی زدن با آشنا باید زدن

روبروی دوستان مرتضی باید نهاد
مدعی را تیغ غیرت بر قفا باید زدن

لافتی الا علی لاسیف الی ذوالفقار
این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن

در دو عالم چارده معصوم را باید گزید
پنج نوبت بر در دولت سرا باید زدن

هر درختی کو ندارد میوهٔ حب علی
اصل و فرعش چون قلم سر تا به پا باید زدن

دوستان خاندان را دوست باید داشت دوست
بعد از آن دم از وفای مصطفی باید زدن


بر در شهر ولایت خانه ای باید گزید
خیمه در دارالسلام اولیا باید زدن

از زبان نعمت الله منقبت باید شنید
بر کف نعلین سید بوسه ها باید زدن

#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
عشق جانان در میان جان ماست
گنج معنی در دل ویران ماست

ما به درد دل گرفتار آمدیم
وین عجب کاین درد دل درمان ماست

هر کسی را کفر و ایمانی بود
زلف رویش کفر و هم ایمان ماست

زاهدی باری به شأن عقل تو است
عشق بازی آیتی در شأن ماست

ما به عشق او به میدان آمدیم
گوی عالم در خم چوگان ماست

از شراب ناب بی غش سرخوشیم
مستی ما از می جانان ماست

در سماع عارفان در کنج دل
زهره قوال و قمر رقصان ماست

سید خلوت سرای وحدتیم
نعمت الله از دل و جان آن ماست



#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زاهدان را نرسد غیبت رندان کردن
عیب باشد بر ما غیبت ایشان کردن
بزم ما مجلس عشق است حریفان سرمست
نتوان مجمع این قوم پریشان کردن

#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
ما ساقی سرمست خرابات جهانیم
سلطان سراپردهٔ میخانهٔ جانیم

ما آب حیاتیم که از جوی وجودیم
ما گوهر روحیم که در جسم روانیم

جامیم و شرابیم به معنی و به صورت
گنجیم و طلسمیم و هویدا و نهانیم

این حرفه که معشوق خود و عاشق خویشیم
هر چیز که ما طالب آنیم همانیم

گرچه نگرانند به ما خلق جهانی
در آینهٔ خویش به خود ما نگرانیم

بی زهد توانیم که عمری به سر آریم
بی جام می عشق زمانی نتوانیم

آوازه درافتاد که ما مست خرابیم
والله به سر سید عالم که چنانیم

#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
در سراپرده ی جان خلوت جانانه خوشست
آن چنان گنج خوشی در دل ویرانه خوشست

رند سرمست بجو زاهد مخمور بمان
عاقلی را چه کنی عاشق دیوانه خوشست

جنتی را که در او دوست نیابی سهل است
یار اگر دست دهد گوشه ی میخانه خوشست

گفتهٔ عاشق سرمست بخوان از مستان
زانکه در مجلس ما گفته ی مستانه خوشست

قدمی نه نفسی گفته ی ما را دریاب
بی تکلف بر ما صحبت رندانه خوشست

هر که درویش بود میل به شاهی نکند
دل درویش به آن همت شاهانه خوشست

نعمة
الله به دست آر که سرمست خوشی است
زانکه این سید مستانه ی مردانه خوشست

#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



چیست عالم شبنمی از نهر ما
کیست آدم عارفی در شهر ما

هرکجا بکری است در دار وجود
از سر مهر آمده در مهر ما

دهر جز نقش خیالی بیش نیست
بگذر از دهر و طل
ب کن دهر ما

عقل زهر است ای پسر با زهر عشق
زهر بگذار و بجو پازهر ما

رحمت ما بر غضب پیشی گرفت
لطف ما مستور کرده قهر ما

غیر ما در نهر ما دیگر مجو
خود کجا غیری بود در نهر ما

نعمت الله نعمتی دارد تمام
جمع کرده این همه از بهر ما


#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



جام می از بهر می داریم دوست
این و آن از عشق وی داریم دوست

دوست را در آینه بینیم ما
آینه بی دوست کی داریم دوست


#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM



ذات و صفت و فعل همه آن وی است
بود همهٔ خلق به فرمان وی است

جمعیت عالم و پریشانی او
در مرتبهٔ جمع و پریشان وی است


#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



عاقلی بودم به عشق یار دیوانه شدم
آشنائی یافتم ازخویش بیگانه شدم

رشتهٔ شمع وجودم آتش عشقش بسوخت
عارفانه با خبر از ذوق پروانه شدم

آمدم رندانه در کو
ی خرابات مغان
جام می را نوش کردم باز مستانه شدم

مدتی با زاهدان در زاویه بودم مقیم
چون ندیدم حاصلی دیگر به میخانه شدم

راز جانانه اگر جوئی بجو از جان من
زان که جان کردم فدا همراز جانانه شدم

خم می را سر گشودم جام می دارم به دست
توبه را بشکستم و در بند پیمانه شدم

چشم مست نعمت الله در نظر دارم مدام
عیب من کم کن اگر سرمست و دیوانه شدم


#حضرت_شاه_نعمت‌_الله_ولی
ما حبابیم و عین ما دریا
نظری کن به عین ما در ما

بندهٔ حضرت خداوندیم
به جمال و کمال بی همتا

آینه گر هزار می نگرم
در همه دیده می شود اسما

عالم از نور او شده روشن
نظری کن به دیدهٔ بینا

بر در او رو خوشی بنشین
گر کنی میل جنت الماوی

دُرد دردش بنوش خوش می باش
تا بیابی تو ذوق بو دردا

عارفانه به نور او دیدیم
نعمت الله در همه اشیا



#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
ما ساقی سرمست خرابات جهانیم
سلطان سراپردهٔ میخانهٔ جانیم

ما آب حیاتیم که از جوی وجودیم
ما گوهر روحیم که در جسم روانیم

جامیم و شرابیم به معنی و به صورت
گنجیم و طلسمیم و هویدا و نهانیم

این حرفه که معشوق خود و عاشق خویشیم
هر چیز که ما طالب آنیم همانیم

گرچه نگرانند به ما خلق جهانی
در آینهٔ خویش به خود ما نگرانیم

بی زهد توانیم که عمری به سر آریم
بی جام می عشق زمانی نتوانیم

آوازه درافتاد که ما مست خرابیم
والله به سر سید عالم که چنانیم

#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
ما حبابیم و عین ما دریا
نظری کن به عین ما در ما

بندهٔ حضرت خداوندیم
به جمال و کمال بی همتا

آینه گر هزار می نگرم
در همه دیده می شود اسما

عالم از نور او شده روشن
نظری کن به دیدهٔ بینا

بر در او رو خوشی بنشین
گر کنی میل جنت الماوی

دُرد دردش بنوش خوش می باش
تا بیابی تو ذوق بو دردا

عارفانه به نور او دیدیم
نعمت الله در همه اشیا



#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
سيد است او تو بنده او باش
تا که باشي تو عاشق او باش

فرق است ميان اين و آن دريابش
جانانه ما از دل و جان دريابش

در آتش محبت خود را بسوز خوشخوش
چون سوختي در آتش آتش نسوزد آتش

#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
Dar Kenare Parvaneha
Ehsan Khajehamiri
دردی است در این دل که به درمان نتوان داد
عشقیست در این جان که به صد جان نتوان داد


ما دل به سر زلف دلارام سپردیم
هر چند دل خود به پریشان نتوان داد

#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
درجام جهان نمانظر کن همه را
آنگه زوجودخودخبر کن همه را

گفتی که خیال غیر باشد در دل
لطفی کن وازخانه بدرکن همه را

#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی



همت از درویش صاحب دل طلب
خدمت درویش کن حاصل طلب

درد هجران از دل درویش جو
راحت ار می جویی از واصل طلب

گوهر ار خواهی درآ در بحر ما
ور نمی خواهی برو ساحل طلب

حضرت جانانه را از جان بجو
خدمت دلدار خود در دل طلب

مشکلت حل وا شود گر طالبی
هم ز طالب حل این مشکل طلب

در ره عشقش قدم مردانه نه
رهبری صاحبدلی کامل طلب

قابل کامل اگر آری به دست
نعمت الله را از آن قابل طلب


#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی

                       
هرچه خواهد می کند سلطان ما
دل برد جان بخشد آن جانان ما

دنیی و عقبی از آن و این و آن
ما از آن او و او هم ز آن ما

دردمندانیم و دردی می خوریم
دُرد درد دل بود درمان ما

عقل کل حیران شده در عشق او
خود چه شد این عقل سرگردان ما

هر که آمد سوی ما با ما نشست
غرقه شد در بحر بی پایان ما

رند سر مستی طلب از وی بجوی
لذت رندی سر مستان ما

بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم
سید ما می برد فرمان ما

#حضرت شاه نعمت الله ولی