جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
هستند تو را جمله جهان واله و شیدا
لیکن چو منت واله و شیدای دگر نیست
#جناب_عراقی
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
هستند تو را جمله جهان واله و شیدا
لیکن چو منت واله و شیدای دگر نیست
#جناب_عراقی
دل در گره زلف تو بستیم دگربار
در دام سر زلف تو شستیم دگربار
از نرگس مخمور تو مخمور بماندیم
وز جام می لعل تو مستیم دگربار
از بادهٔ عشق تو یکی جرعه چشیدیم
صد توبه به یک جرعه شکستیم دگربار
ما قبلهٔ خود روی چو خورشید تو کردیم
هیهات! که خورشید پرستیم دگربار
دل در گره زلف تو بستیم و برآنیم
جویای سر زلف چو شستیم دگربار
کان جان که نسیم سر زلف تو به ما داد
هم با سر زلف تو فرستیم دگربار
از پیشگه وصل چو برخاست عراقی
با تو دمکی خوش بنشستیم دگربار
#جناب_عراقی
در دام سر زلف تو شستیم دگربار
از نرگس مخمور تو مخمور بماندیم
وز جام می لعل تو مستیم دگربار
از بادهٔ عشق تو یکی جرعه چشیدیم
صد توبه به یک جرعه شکستیم دگربار
ما قبلهٔ خود روی چو خورشید تو کردیم
هیهات! که خورشید پرستیم دگربار
دل در گره زلف تو بستیم و برآنیم
جویای سر زلف چو شستیم دگربار
کان جان که نسیم سر زلف تو به ما داد
هم با سر زلف تو فرستیم دگربار
از پیشگه وصل چو برخاست عراقی
با تو دمکی خوش بنشستیم دگربار
#جناب_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای که از لطف سراسر جانی
جان چه باشد؟ که تو صد چندانی ؟
همه خوبان به تو آراستهاند
کهربایی؟ گهری؟ مرجانی؟
مهر هر روز دمی در بندهات
سحری؟ صبحدمی؟ خندانی؟
همه در بزم ملوکت خوانند
قصهای؟ مثنویی؟ دیوانی؟
#جناب_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بر در یار من سحر مست و خراب میروم
جام طرب کشیدهام، زآن به شتاب میروم
ساغری از می لبش دوش سؤال کردهام
وقت سحر به کوی او بهر جواب میروم
نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که در جهان
مست و خراب آمدم، مست و خراب میروم
#جناب_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دل من، چون به عشق مایل شد
عشق در گردنش حمایل شد
چون دل و عشق متفق گشتند
دل من عشق گشت و او دل شد
گاه بر رست چون نبات از گل
از دلم عشق و گاه نازل شد
روی بنمود و دل ببرد و نشست
کار من در فراق مشکل شد
من نمیدانم این بلا، دل را
از چه افتاده وز چه حاصل شد؟
ای عراقی، مکن شکایت دل
این بس او را که عشق منزل شد
#جناب_عراقی
جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
هستند تو را جمله جهان واله و شیدا
لیکن چو منت واله و شیدای دگر نیست
#جناب_عراقی
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
هستند تو را جمله جهان واله و شیدا
لیکن چو منت واله و شیدای دگر نیست
#جناب_عراقی
چه خوش باشد! که دلدارم تو باشی
ندیم و مونس و یارم تو باشی
دل پر درد را درمان تو سازی
شفای جان بیمارم تو باشی
ز شادی در همه عالم نگنجم
اگر یک لحظه غم خوارم تو باشی
ندارم مونسی در غار گیتی
بیا، تا مونس غارم تو باشی
اگر چه سخت دشوار است کارم
شود آسان، چو در کارم تو باشی
اگر جمله جهانم خصم گردند
نترسم، چون نگهدارم تو باشی
همی نالم چو بلبل در سحرگاه
به بوی آنکه گلزارم تو باشی
چو گویم وصف حسن ماهرویی
غرض زان زلف و رخسارم تو باشی
اگر نام تو گویم ور نگویم
مراد جمله گفتارم تو باشی
از آن دل در تو بندم، چون عراقی
که میخواهم که دلدارم تو باشی
#جناب_عراقی
ندیم و مونس و یارم تو باشی
دل پر درد را درمان تو سازی
شفای جان بیمارم تو باشی
ز شادی در همه عالم نگنجم
اگر یک لحظه غم خوارم تو باشی
ندارم مونسی در غار گیتی
بیا، تا مونس غارم تو باشی
اگر چه سخت دشوار است کارم
شود آسان، چو در کارم تو باشی
اگر جمله جهانم خصم گردند
نترسم، چون نگهدارم تو باشی
همی نالم چو بلبل در سحرگاه
به بوی آنکه گلزارم تو باشی
چو گویم وصف حسن ماهرویی
غرض زان زلف و رخسارم تو باشی
اگر نام تو گویم ور نگویم
مراد جمله گفتارم تو باشی
از آن دل در تو بندم، چون عراقی
که میخواهم که دلدارم تو باشی
#جناب_عراقی
نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
چو با خود یافتند اهل طرب را
شراب بیخودی در جام کردند
لب میگون جانان جام در داد
شراب عاشقانش نام کردند
ز بهر صید دلهای جهانی
کمند زلف خوبان دام کردند
به گیتی هرکجا درد دلی بود
بهم کردند و عشقش نام کردند
سر زلف بتان آرام نگرفت
ز بس دلها که بیآرام کردند
چو گوی حسن در میدان فگندند
به یک جولان دو عالم رام کردند
ز بهر نقل مستان از لب و چشم
مهیا پسته و بادام کردند
از آن لب، کز درصد آفرین است
نصیب بیدلان دشنام کردند
به مجلس نیک و بد را جای دادند
به جامی کار خاص و عام کردند
به غمزه صد سخن با جان بگفتند
به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند
جمال خویشتن را جلوه دادند
به یک جلوه دو عالم رام کردند
دلی را تا به دست آرند، هر دم
سر زلفین خود را دام کردند
نهان با محرمی رازی بگفتند
جهانی را از آن اعلام کردند
چو خود کردند راز خویشتن فاش
عراقی را چرا بدنام کردند؟
#جناب_عراقی
ز چشم مست ساقی وام کردند
چو با خود یافتند اهل طرب را
شراب بیخودی در جام کردند
لب میگون جانان جام در داد
شراب عاشقانش نام کردند
ز بهر صید دلهای جهانی
کمند زلف خوبان دام کردند
به گیتی هرکجا درد دلی بود
بهم کردند و عشقش نام کردند
سر زلف بتان آرام نگرفت
ز بس دلها که بیآرام کردند
چو گوی حسن در میدان فگندند
به یک جولان دو عالم رام کردند
ز بهر نقل مستان از لب و چشم
مهیا پسته و بادام کردند
از آن لب، کز درصد آفرین است
نصیب بیدلان دشنام کردند
به مجلس نیک و بد را جای دادند
به جامی کار خاص و عام کردند
به غمزه صد سخن با جان بگفتند
به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند
جمال خویشتن را جلوه دادند
به یک جلوه دو عالم رام کردند
دلی را تا به دست آرند، هر دم
سر زلفین خود را دام کردند
نهان با محرمی رازی بگفتند
جهانی را از آن اعلام کردند
چو خود کردند راز خویشتن فاش
عراقی را چرا بدنام کردند؟
#جناب_عراقی
بر من نظری کن، که منت عاشق زارم
دلدار و دلارام به غیر از تو ندارم
تا خار غم عشق تو در پای دلم شد
بیروی تو گلهای چمن خار شمارم
#جناب_عراقی
دلدار و دلارام به غیر از تو ندارم
تا خار غم عشق تو در پای دلم شد
بیروی تو گلهای چمن خار شمارم
#جناب_عراقی
درکوی خرابات ، کسی را چه نیاز است
هشیاری و مستیش ؛ همه عین نماز است
اسرار خرابات ، بجز مست نداند
هشیار چه داند ، که در این کوی چه راز است ؟
خواهی که درون حرم عشق ، خرامی ؟
در میکده بنشین ، که ره کعبه دراز است
از میکده ها ناله ی جانسوز ؛ برآمد
در زمزمه ی عشق ، ندانم که چه ساز است !.
#جناب_عراقی
هشیاری و مستیش ؛ همه عین نماز است
اسرار خرابات ، بجز مست نداند
هشیار چه داند ، که در این کوی چه راز است ؟
خواهی که درون حرم عشق ، خرامی ؟
در میکده بنشین ، که ره کعبه دراز است
از میکده ها ناله ی جانسوز ؛ برآمد
در زمزمه ی عشق ، ندانم که چه ساز است !.
#جناب_عراقی
ای جان من، از دل خبرت نیست، چه سود؟
در عالم جان رهگذرت نیست، چه سود؟
جز حرص و هوی، که بر تو غالب شده است
اندیشهٔ چیز دگرت نیست، چه سود؟
ُ#جناب_عراقی
در عالم جان رهگذرت نیست، چه سود؟
جز حرص و هوی، که بر تو غالب شده است
اندیشهٔ چیز دگرت نیست، چه سود؟
ُ#جناب_عراقی
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
محمدرضا شجریان
بود ایا که خرامان ز درم باز ایی
گره از کار فروبسته ما
بگشایی ......
#جناب_عراقی
#استاد_شجریان
ارسالی از #پیمانه
گره از کار فروبسته ما
بگشایی ......
#جناب_عراقی
#استاد_شجریان
ارسالی از #پیمانه
ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب
تافتهام از غمت، روی ز من بر متاب
زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر
تشنهٔ روی توام، باز مدار از من آب
#جناب_عراقی
تافتهام از غمت، روی ز من بر متاب
زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر
تشنهٔ روی توام، باز مدار از من آب
#جناب_عراقی
هیهات! کزین دیار رفتم
ناکرده وداع یار رفتم
چه سود قرار وصل جانان؟
اکنون که من از قرار رفتم
چون خاک در تو بوسه دادم
با دیدهٔ اشکبار رفتم
بگذاشتم، ای عزیز چون جان،
دل نزد تو یادگار رفتم
زنهار! دل مرا نگهدار
چون من ز میان کار رفتم
بردند به اضطرارم، ای دوست،
زین جا نه به اختیار رفتم
غم خواره و مونسم تو بودی
بیمونس و غمگسار رفتم
از خلق کریم تو ندیدم
یک عهد چو استوار، رفتم
چون از لب تو نیافتم کام
ناکام به هر دیار رفتم
نایافته مرهمی ز لطفت
دل خسته و جان فگار رفتم
شکرانه بده، که از در تو
چون محنت روزگار رفتم
تو خرم و شاد و کامران باش
کز شهر تو سوکوار رفتم
در قصهٔ درد من نگه کن
بنگر که چگونه زار رفتم
#جناب_عراقی
ناکرده وداع یار رفتم
چه سود قرار وصل جانان؟
اکنون که من از قرار رفتم
چون خاک در تو بوسه دادم
با دیدهٔ اشکبار رفتم
بگذاشتم، ای عزیز چون جان،
دل نزد تو یادگار رفتم
زنهار! دل مرا نگهدار
چون من ز میان کار رفتم
بردند به اضطرارم، ای دوست،
زین جا نه به اختیار رفتم
غم خواره و مونسم تو بودی
بیمونس و غمگسار رفتم
از خلق کریم تو ندیدم
یک عهد چو استوار، رفتم
چون از لب تو نیافتم کام
ناکام به هر دیار رفتم
نایافته مرهمی ز لطفت
دل خسته و جان فگار رفتم
شکرانه بده، که از در تو
چون محنت روزگار رفتم
تو خرم و شاد و کامران باش
کز شهر تو سوکوار رفتم
در قصهٔ درد من نگه کن
بنگر که چگونه زار رفتم
#جناب_عراقی
هیهات! کزین دیار رفتم
ناکرده وداع یار رفتم
چه سود قرار وصل جانان؟
اکنون که من از قرار رفتم
چون خاک در تو بوسه دادم
با دیدهٔ اشکبار رفتم
بگذاشتم، ای عزیز چون جان،
دل نزد تو یادگار رفتم
زنهار! دل مرا نگهدار
چون من ز میان کار رفتم
بردند به اضطرارم، ای دوست،
زین جا نه به اختیار رفتم
غم خواره و مونسم تو بودی
بیمونس و غمگسار رفتم
از خلق کریم تو ندیدم
یک عهد چو استوار، رفتم
چون از لب تو نیافتم کام
ناکام به هر دیار رفتم
نایافته مرهمی ز لطفت
دل خسته و جان فگار رفتم
شکرانه بده، که از در تو
چون محنت روزگار رفتم
تو خرم و شاد و کامران باش
کز شهر تو سوکوار رفتم
در قصهٔ درد من نگه کن
بنگر که چگونه زار رفتم
#جناب_عراقی
ناکرده وداع یار رفتم
چه سود قرار وصل جانان؟
اکنون که من از قرار رفتم
چون خاک در تو بوسه دادم
با دیدهٔ اشکبار رفتم
بگذاشتم، ای عزیز چون جان،
دل نزد تو یادگار رفتم
زنهار! دل مرا نگهدار
چون من ز میان کار رفتم
بردند به اضطرارم، ای دوست،
زین جا نه به اختیار رفتم
غم خواره و مونسم تو بودی
بیمونس و غمگسار رفتم
از خلق کریم تو ندیدم
یک عهد چو استوار، رفتم
چون از لب تو نیافتم کام
ناکام به هر دیار رفتم
نایافته مرهمی ز لطفت
دل خسته و جان فگار رفتم
شکرانه بده، که از در تو
چون محنت روزگار رفتم
تو خرم و شاد و کامران باش
کز شهر تو سوکوار رفتم
در قصهٔ درد من نگه کن
بنگر که چگونه زار رفتم
#جناب_عراقی
جانا، حدیث شوقت در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد
جولانگه جلالت در کوی دل نباشد
خلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد
سودای زلف و خالت جز در خیال ناید
اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد
در دل چو عشقت آید، سودای جان نماند
در جان چو مهرت افتد، عشق روان نگنجد
دل کز تو بوی یابد، در گلستان نپوید
جان کز تو رنگ بیند، اندر جهان نگنجد
پیغام خستگانت در کوی تو که آرد؟
کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد
آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد
مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد
بخشای بر غریبی کز عشق تو بمیرد
وآنگه در آستانت خود یک زمان نگنجد
جان داد دل که روزی کوی تو جای یابد
نشناخت او که آخر جایی چنان نگنجد
آن دم که با خیالت دل راز عشق گوید
گر جان شود عراقی، اندر میان نگنجد
#جناب_عراقی
رمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد
جولانگه جلالت در کوی دل نباشد
خلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد
سودای زلف و خالت جز در خیال ناید
اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد
در دل چو عشقت آید، سودای جان نماند
در جان چو مهرت افتد، عشق روان نگنجد
دل کز تو بوی یابد، در گلستان نپوید
جان کز تو رنگ بیند، اندر جهان نگنجد
پیغام خستگانت در کوی تو که آرد؟
کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد
آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد
مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد
بخشای بر غریبی کز عشق تو بمیرد
وآنگه در آستانت خود یک زمان نگنجد
جان داد دل که روزی کوی تو جای یابد
نشناخت او که آخر جایی چنان نگنجد
آن دم که با خیالت دل راز عشق گوید
گر جان شود عراقی، اندر میان نگنجد
#جناب_عراقی
مبند، ای دل، بجز در یار خود دل
امید از هر که داری جمله بگسل
ز منزلگاه دونان رخت بربند
ورای هر دو عالم جوی منزل
برون کن از درون سودای گیتی
ازین سودا بجز سودا چه حاصل؟
منه دل بر چنین محنت سرایی
که هرگز زو نیابی راحت دل
دل از جان و جهان بردار کلی
نخست آنگه قدم زن در مراحل
که راهی بس خطرناک است و تاریک
که کاری سخت دشوار است و مشکل
نمیبینی چو روی دوست، باری
حجابی پیش روی خود فروهل
ز شوق او تپان میباش پیوست
میان خاک و خون، چون مرغ بسمل
چو روی حق نبینی دیده بر دوز
نباید دید، باری، روی باطل
تو هم بربند بار خود از آنجا
که همراهانت بربستند محمل
قدم بر فرق عالم نه، عراقی،
نمانی تا درینجا پای در گل
#جناب_عراقی
امید از هر که داری جمله بگسل
ز منزلگاه دونان رخت بربند
ورای هر دو عالم جوی منزل
برون کن از درون سودای گیتی
ازین سودا بجز سودا چه حاصل؟
منه دل بر چنین محنت سرایی
که هرگز زو نیابی راحت دل
دل از جان و جهان بردار کلی
نخست آنگه قدم زن در مراحل
که راهی بس خطرناک است و تاریک
که کاری سخت دشوار است و مشکل
نمیبینی چو روی دوست، باری
حجابی پیش روی خود فروهل
ز شوق او تپان میباش پیوست
میان خاک و خون، چون مرغ بسمل
چو روی حق نبینی دیده بر دوز
نباید دید، باری، روی باطل
تو هم بربند بار خود از آنجا
که همراهانت بربستند محمل
قدم بر فرق عالم نه، عراقی،
نمانی تا درینجا پای در گل
#جناب_عراقی
آفتاب روی تو گر بر جهان تابد دمی
در جهان هر ذرّهای خورشید تابانی بُود
در همه عالم ندیدم جز جمال روی تو
گر کسی دعوی کند کو دید، بهتانی بود
گنج حُسنی و نپندارم که گنجی در جهان
وآنچنان گنجی عجب در کنج ویرانی بود
آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مرا
اندر آن آتش مرا هر سو گلستانی بود...
#جناب_عراقی
در جهان هر ذرّهای خورشید تابانی بُود
در همه عالم ندیدم جز جمال روی تو
گر کسی دعوی کند کو دید، بهتانی بود
گنج حُسنی و نپندارم که گنجی در جهان
وآنچنان گنجی عجب در کنج ویرانی بود
آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مرا
اندر آن آتش مرا هر سو گلستانی بود...
#جناب_عراقی
عاشقان ره به عشق میپویند
درس تنزیل عشق میگویند
از می عشق اگر چه بیخبرند
راه جانان به جان همی سپرند
از شراب الست مستانند
تا ابد جمله می پرستانند
از می شرق دوست مست شدند
همه در پای عشق پست شدند
خویشتن را ز دست از آن دادند
کاندر آن کوی رخت بنهادند
دلم این مستی از الست آورد
این طلب زان هوا به دست آورد
دوست آنجا نظر چو بر ما کرد
اثر آن ظهور پیدا کرد
این صفا زان نظر پدید آمد
عشق را آنجا مگر پدید آمد
آرزومند آن نظر ماییم
روز و شب اندرین تمناییم
شده در هر دلیش پیوندی
کرده در پای هر یکی بندی
#جناب_عراقی
درس تنزیل عشق میگویند
از می عشق اگر چه بیخبرند
راه جانان به جان همی سپرند
از شراب الست مستانند
تا ابد جمله می پرستانند
از می شرق دوست مست شدند
همه در پای عشق پست شدند
خویشتن را ز دست از آن دادند
کاندر آن کوی رخت بنهادند
دلم این مستی از الست آورد
این طلب زان هوا به دست آورد
دوست آنجا نظر چو بر ما کرد
اثر آن ظهور پیدا کرد
این صفا زان نظر پدید آمد
عشق را آنجا مگر پدید آمد
آرزومند آن نظر ماییم
روز و شب اندرین تمناییم
شده در هر دلیش پیوندی
کرده در پای هر یکی بندی
#جناب_عراقی