معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
من کسی در ناکسی در یافتم
پس کسی در ناکسی در بافتم

جمله شاهان بندهٔ بندهٔ خودند
جمله خلقان مردهٔ مردهٔ خودند

جمله شاهان پست پست خویش را
جمله خلقان مست مست خویش را

می‌شود صیاد مرغان را شکار
تا کند ناگاه ایشان را شکار

مولویمن کسی در ناکسی در یافتم
پس کسی در ناکسی در بافتم

جمله شاهان بندهٔ بندهٔ خودند
جمله خلقان مردهٔ مردهٔ خودند

جمله شاهان پست پست خویش را
جمله خلقان مست مست خویش را

می‌شود صیاد مرغان را شکار
تا کند ناگاه ایشان را شکار

#جناب_مولوی


 ای سید!
طریق دیگر این است که "لا اله" یعنی: این همه چیزها که مشهودند نیستند، به این معنا که گم اند در وحدت ذات و مستهلکند در وی."الّا الله" یعنی وحدت ذات به صورت این چیزها ظاهراست و در نظرها مشهود. پس اشیاء باطنند و او ظاهر است در اشیاء. پس او هم ظاهراشیاء باشد، هم باطن اشیاء و جز ظاهر و باطن چیز دیگر نیست. پس اشیاء اشیاء نباشد بلکه حق باشد و نام اشیاء بر اشیاء اعتباری بود که این نیز عین حق است



#جناب_خواجه_حوراء_مغربی
#رساله_نور_وحدت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیست بیرون ز تو مقصود تکاپو بگذار
چند روزی سر خود بر سر زانو بگذار

با حجاب تن خاکی نتوان واصل شد
کوزه خود بشکن لب به لب جو بگذار

خون شود مشک زهم صحبتی ناف غزال
دل خون گشته به آن حلقه گیسو بگذار

حسن از دایره عشق نباشد بیرون
نعل وارو مزن ای فاخته کوکو بگذار

نیست صائب به زرسیم گران باده لعل
صرفه در کوی خرابات به یکسو بگذار


#جناب_صائب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من ایشان را چه کنم؟

من تو را خواهم که چنینی!
نیازمندی خواهم،
گرسنه‌ای خواهم،
تشنه‌ای خواهم!

آب زلال تشنه جوید .....!!♡♡


#جناب_شمس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی‌رخت جانا، دلم غمگین مکن
  رخ مگردان از منِ مســـــکین، مکن

  خود ز عشقت سینه‌ام خون کرده‌ای
  از فراقت دیده‌ام خونین مکن

#جناب_عراقی
گر عشق نبودی و غَم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی، که شنودی؟


گر باد نبودی که سر زلف رُبودی رخساره معشوق به عاشق که نمودی؟


#جناب_سهروردی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا با توام، از تو جان دهم آدم را
وز نور تو روشنی دهم عالم را

چون بی‌تو بوم، قوت آنم نبود
کز سینه به کام خود برآرم دم را
 

#جناب_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا با توام، از تو جان دهم آدم را
وز نور تو روشنی دهم عالم را

چون بی‌تو بوم، قوت آنم نبود
کز سینه به کام خود برآرم دم را


#جناب_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در  گلستان  می‌گذشتم  صبحدم
بوے  یارم  در  مشام  افتاد  باز

در  سر  سوداے  زلفش  شد  دلم
مرغ  صحرایے  به  دام  افتاد  باز


خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم
وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم

   از تاب سینه آتشی اندر جگر زنیم
   وز آب دیده سینهٔ تفسیده تر کنیم


#جناب_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عالم حق فراخنایی است
بسطی بی‌پایان عظیم
عالمِ الله "نور در نور"
لذت در لذت، فرّ در فرّ
کَرم در کَرم است.....


#جناب شمس تبریزی
بروید ای حریفان بکشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را

به ترانه‌های شیرین به بهانه‌های زرین
بکشید سوی خانه مه خوب خوش لقا را

وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم
همه وعده مکر باشد بفریبد او شما را

دم سخت گرم دارد که به جادوی و افسون
بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را

به مبارکی و شادی چو نگار من درآید
بنشین نظاره می‌کن تو عجایب خدا را

چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان
که رخ چو آفتابش بکشد چراغ‌ها را

برو ای دل سبک رو به یمن به دلبر من
برسان سلام و خدمت تو عقیق بی‌بها را


#جناب_مولوی
اندر دو کون جانا بی‌تو طرب ندیدم
دیدم بسی عجایب چون تو عجب ندیدم

گفتند سوز آتش باشد نصیب کافر
محروم ز آتش تو جز بولهب ندیدم

من بر دریچه دل بس گوش جان نهادم
چندان سخن شنیدم اما دو لب ندیدم

بر بنده ناگهانی کردی نثار رحمت
جز لطف بی‌حد تو آن را سبب ندیدم

ای ساقی گزیده مانندت ای دو دیده
اندر عجم نیامد و اندر عرب ندیدم

زان باده که عصیرش اندر چرش نیامد
وان شیشه که نظیرش اندر حلب ندیدم

چندان بریز باده کز خود شوم پیاده
کاندر خودی و هستی غیر تعب ندیدم

ای شمس و ای قمر تو ای شهد و ای شکر تو
ای مادر و پدر تو جز تو نسب ندیدم

ای عشق بی‌تناهی وی مظهر الهی
هم پشت و هم پناهی کفوت لقب ندیدم

پولادپاره‌هاییم آهن رباست عشقت
اصل همه طلب تو در تو طلب ندیدم

خامش کن ای برادر فضل و ادب رها کن
تا تو ادب بخواندی در تو ادب ندیدم

ای شمس حق تبریز ای اصل اصل جان‌ها
بی‌بصره وجودت من یک رطب ندیدم


#جناب_مولوی
بجز غوغای عشق تو درون دل نمی‌یابم

بجز سودای وصل تو میان جان نمی‌دانم

چه آرم بر در وصلت؟ که دل لایق نمی‌افتد

چه بازم در ره عشقت؟ که جان شایان نمی‌دانم


#جناب_عراقی
نرم نرمک سوی رخسارش نگر
چشم بگشا چشم خمارش نگر

چون بخندد آن عقیق قیمتی
صد هزاران دل گرفتارش نگر

سر برآر از مستی و بیدار شو
کار و بار و بخت بیدارش نگر

اندرآ در باغ بی‌پایان دل
میوه شیرین بسیارش نگر

شاخه‌های سبز رقصانش ببین
لطف آن گل‌های بی‌خارش نگر

چند بینی صورت نقش جهان
بازگرد و سوی اسرارش نگر

حرص بین در طبع حیوان و نبات
بعد از آن سیری و ایثارش نگر

حرص و سیری صنعت عشقست و بس
گر ندیدی عشق را کارش نگر

گر ندیدی عشق رنگ آمیز را
رنگ روی عاشق زارش نگر

با چنین دشوار بازاری که اوست
با زر و بی‌زر خریدارش نگر


#جناب_مولوی
نرم نرمک سوی رخسارش نگر
چشم بگشا چشم خمارش نگر

چون بخندد آن عقیق قیمتی
صد هزاران دل گرفتارش نگر

سر برآر از مستی و بیدار شو
کار و بار و بخت بیدارش نگر

اندرآ در باغ بی‌پایان دل
میوه شیرین بسیارش نگر

شاخه‌های سبز رقصانش ببین
لطف آن گل‌های بی‌خارش نگر

چند بینی صورت نقش جهان
بازگرد و سوی اسرارش نگر

حرص بین در طبع حیوان و نبات
بعد از آن سیری و ایثارش نگر

حرص و سیری صنعت عشقست و بس
گر ندیدی عشق را کارش نگر

گر ندیدی عشق رنگ آمیز را
رنگ روی عاشق زارش نگر

با چنین دشوار بازاری که اوست
با زر و بی‌زر خریدارش نگر


#جناب_مولوی
قومی هستند، کز کله موزه کنند
قومی دیگر، که روزه هر روزه کنند

قومی دگرند ازین عجب‌تر ما را
هر شب به فلک روند و دریوزه کنند

#جناب_عراقی
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوشست چون دوست در اوست

از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست


#جناب_مولوی
که برد از من بی‌دل بر جانان خبری؟
یا که آرد ز نسیم سر کویش اثری؟

جز صبا کیست کزین خسته برد پیغامی؟
جز نسیم از بر دلدار که آرد خبری؟

ای صبا، صبح دمی بر سر کویش بگذر
تا معطر شود آفاق ز تو هر سحری

غم هجران تو، ای دوست، چنان کرد مرا
که ببینی نشناسی که منم یا دگری؟

#جناب_عراقی
ای ساقی جان مطرب ما را چه شده است
چون می‌نزند رهی ره او که زده است

او میداند که عشق را نیک و بد است
نیک و بد عشق را ز مطرب مدد است


#جناب_مولوی
آنک جانش داده‌ای آن را مکش
ور ندادی نقش بی‌جان را مکش

آن دو زلف کافر خود را بگو
کای یگانه اهل ایمان را مکش

آفتابا روی خود جلوه مکن
چند روزی ماه تابان را مکش

چون تو سیمرغی به قاف ذوالجلال
بازگرد و جمله مرغان را مکش

در میان خون هر مسکین مرو
جز قباد و شاه خاقان را مکش

گر مرا دربان عشقت بار داد
از سر غیرت تو دربان را مکش

گر فضولم من که مهمان توام
شرط نبود هیچ مهمان را مکش

مست میدانم ز می‌دانم خراب
شیشه مشکن مست میدان را مکش

شمس تبریزی تویی سلطان من
بازگشتم باز سلطان را مکش


#جناب_مولوی