گر نخلِ وفا بَر ندهد، چشمِ تری هست
تا ریشه در آب است، امیدِ ثمری هست
آن دل که پریشان شود از نالهیِ بلبل
در دامنش آویز که با او خبری هست
#جمالالدین_عرفی_شیرازی
تا ریشه در آب است، امیدِ ثمری هست
آن دل که پریشان شود از نالهیِ بلبل
در دامنش آویز که با او خبری هست
#جمالالدین_عرفی_شیرازی
میخواهمت ای ساقی، برخیز و شرابم ده
میخوانمت ای مطرب، راهی ز ربابم ده
من شعلهی خاموشم، من مستم و مدهوشم
امشب به ندای دل، مستانه جوابم ده
افسانهی عقل و دین، یکباره رها کردم
باکی نبود دیگر، دیوانه خطابم ده
تا دل به بلا دادم، از رنج تن آزادم
خواهی تو امیدم بخش، خواهی تو عذابم ده
#جمالالدین_عبدالرزاق_اصفهانی
میخوانمت ای مطرب، راهی ز ربابم ده
من شعلهی خاموشم، من مستم و مدهوشم
امشب به ندای دل، مستانه جوابم ده
افسانهی عقل و دین، یکباره رها کردم
باکی نبود دیگر، دیوانه خطابم ده
تا دل به بلا دادم، از رنج تن آزادم
خواهی تو امیدم بخش، خواهی تو عذابم ده
#جمالالدین_عبدالرزاق_اصفهانی
گفتی مگذر به کوی ما در زین پس
کامیختهای ز مهر با دیگر کس
این خود چه حدیث است؟ ولی دانم چیست
سیر آمدهای، بهانه میجویی و بس
#جمالالدین اصفهانی
دیوان کمالالدین عبدالرزاق اصفهانی،
کامیختهای ز مهر با دیگر کس
این خود چه حدیث است؟ ولی دانم چیست
سیر آمدهای، بهانه میجویی و بس
#جمالالدین اصفهانی
دیوان کمالالدین عبدالرزاق اصفهانی،
گر نخلِ وفا بَر ندهد، چشمِ تری هست
تا ریشه در آب است، امیدِ ثمری هست
آن دل که پریشان شود از نالهیِ بلبل
در دامنش آویز که با او خبری هست
#جمالالدین_عرفی_شیرازی
تا ریشه در آب است، امیدِ ثمری هست
آن دل که پریشان شود از نالهیِ بلبل
در دامنش آویز که با او خبری هست
#جمالالدین_عرفی_شیرازی
تحفه فرستی ز شعر سوی عراق، اینْت جهل
هیچکس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟
شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!
#جمالالدین_عبدالرزاق_اصفهانی
هیچکس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟
شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!
#جمالالدین_عبدالرزاق_اصفهانی
تحفه فرستی ز شعر سوی عراق، اینْت جهل
هیچکس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟
شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!
#جمالالدین_عبدالرزاق_اصفهانی
هیچکس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟
شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!
#جمالالدین_عبدالرزاق_اصفهانی
زمانه
از قصاید #جمالالدین_اصفهانی:
در این مقرنسِ زنگارخوردِ دوداندود
مرا به کام بداندیش چند باید بود؟
به آه از این قفسِ آبگون برآرم گرد
به اشک از این کرۀ آتشین برآرم دود
به منجنیقِ بلا پشتِ عیش من بشکست
به داسغالۀ غم کشتِ عمر من بدرود
نماند تیری در ترکشِ قضا که فلک
سوی دلم به سرانگشتِ امتحان نگشود...
اگر حکایت مسعود سعد و قلعۀ نای
شنیدهای که در آن بود سالها مأخوذ
به چشمِ عقل نظر کن ایا پسندیده!
زمانه قلعه نایست و ما در آن مسعود
...
مُقَرنس: بنای بلند و زینت شده( با صورتها و نقوش) و گچبری شده.
مقرنس زنگارخورد: استعاره از آسمان سبزفام.
قفسآبگون: استعاره از آسمان سبز و کبود
کرۀ آتشین: کرۀ اثیر(: آتش، بلاترین قسمت جو، بالای کرۀ هوا به عقیدۀ قدما)
خاقانی گوید:
آن شرارم که به قوّت نرسم سوی اثیر
چون شهاب اختر رخشان شدنم نگذارند
داسغاله: داس که بدان گیاه بُرند.
ترکش: تیردان
#مسعود_سعد: شاعر بزرگ پارسیگوی در نیمۀ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم.
نای: نام قلعهای که مسعود سعد، سه سال در آن زندانی بود.
ایا: ( حرف ندا ) به معنی «ای» باشد.
از قصاید #جمالالدین_اصفهانی:
در این مقرنسِ زنگارخوردِ دوداندود
مرا به کام بداندیش چند باید بود؟
به آه از این قفسِ آبگون برآرم گرد
به اشک از این کرۀ آتشین برآرم دود
به منجنیقِ بلا پشتِ عیش من بشکست
به داسغالۀ غم کشتِ عمر من بدرود
نماند تیری در ترکشِ قضا که فلک
سوی دلم به سرانگشتِ امتحان نگشود...
اگر حکایت مسعود سعد و قلعۀ نای
شنیدهای که در آن بود سالها مأخوذ
به چشمِ عقل نظر کن ایا پسندیده!
زمانه قلعه نایست و ما در آن مسعود
...
مُقَرنس: بنای بلند و زینت شده( با صورتها و نقوش) و گچبری شده.
مقرنس زنگارخورد: استعاره از آسمان سبزفام.
قفسآبگون: استعاره از آسمان سبز و کبود
کرۀ آتشین: کرۀ اثیر(: آتش، بلاترین قسمت جو، بالای کرۀ هوا به عقیدۀ قدما)
خاقانی گوید:
آن شرارم که به قوّت نرسم سوی اثیر
چون شهاب اختر رخشان شدنم نگذارند
داسغاله: داس که بدان گیاه بُرند.
ترکش: تیردان
#مسعود_سعد: شاعر بزرگ پارسیگوی در نیمۀ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم.
نای: نام قلعهای که مسعود سعد، سه سال در آن زندانی بود.
ایا: ( حرف ندا ) به معنی «ای» باشد.
تحفه فرستی ز شعر سوی عراق، اینْت جهل
هیچکس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟
شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!
#جمالالدین_عبدالرزاق_اصفهانی
هیچکس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟
شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!
#جمالالدین_عبدالرزاق_اصفهانی
تحفه فرستی ز شعر سوی عراق، اینْت جهل
هیچکس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟
شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!
#جمالالدین_عبدالرزاق_اصفهانی
هیچکس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟
شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!
#جمالالدین_عبدالرزاق_اصفهانی