يک صبح بيدار میشويم و میبينيم که باران تند میبارد
نه بر گياهان و کشتزارن و پنجرهها
باران میبارد
نه بر استخوان خستهٔ کوه، يا گلدان، يا پرندههای نشسته روی سيم برق
يک صبح با صدای بارانی که تند میبارد
بارانی که نمیبارد بر چتر،
بيدار میشويم
و میبينيم باران قطرهقطره میريزد
بر دکهٔ روزنامهفروشی
و کلمات خون و خونريزی
با هر قطرهٔ باران از روزنامه
قطره قطره میچکد
قطره قطره میريزد...
#بيژن_نجدی
نه بر گياهان و کشتزارن و پنجرهها
باران میبارد
نه بر استخوان خستهٔ کوه، يا گلدان، يا پرندههای نشسته روی سيم برق
يک صبح با صدای بارانی که تند میبارد
بارانی که نمیبارد بر چتر،
بيدار میشويم
و میبينيم باران قطرهقطره میريزد
بر دکهٔ روزنامهفروشی
و کلمات خون و خونريزی
با هر قطرهٔ باران از روزنامه
قطره قطره میچکد
قطره قطره میريزد...
#بيژن_نجدی
يک صبح بيدار میشويم
و میبينيم که باران تند میبارد
نه بر گياهان و کشتزاران و پنجرهها
باران میبارد
نه بر استخوان خستهٔ کوه،
يا گلدان، يا پرندههای نشسته روی سيم برق
يک صبح با صدای بارانی که تند میبارد
بارانی که نمیبارد بر چتر،
بيدار میشويم
و میبينيم باران قطره قطره میريزد
بر دکهٔ روزنامهفروشی
و کلمات خون و خونريزی
با هر قطرهٔ باران از روزنامه
قطره قطره میچکد
قطره قطره میريزد
#بيژن_نجدی
و میبينيم که باران تند میبارد
نه بر گياهان و کشتزاران و پنجرهها
باران میبارد
نه بر استخوان خستهٔ کوه،
يا گلدان، يا پرندههای نشسته روی سيم برق
يک صبح با صدای بارانی که تند میبارد
بارانی که نمیبارد بر چتر،
بيدار میشويم
و میبينيم باران قطره قطره میريزد
بر دکهٔ روزنامهفروشی
و کلمات خون و خونريزی
با هر قطرهٔ باران از روزنامه
قطره قطره میچکد
قطره قطره میريزد
#بيژن_نجدی
يک صبح بيدار میشويم
و میبينيم که باران تند میبارد
نه بر گياهان و کشتزاران و پنجرهها
باران میبارد
نه بر استخوان خستهٔ کوه،
يا گلدان، يا پرندههای نشسته روی سيم برق
يک صبح با صدای بارانی که تند میبارد
بارانی که نمیبارد بر چتر،
بيدار میشويم
و میبينيم باران قطره قطره میريزد
بر دکهٔ روزنامهفروشی
و کلمات خون و خونريزی
با هر قطرهٔ باران از روزنامه
قطره قطره میچکد
قطره قطره میريزد
#بيژن_نجدی
#واقعیت_رویای_من
و میبينيم که باران تند میبارد
نه بر گياهان و کشتزاران و پنجرهها
باران میبارد
نه بر استخوان خستهٔ کوه،
يا گلدان، يا پرندههای نشسته روی سيم برق
يک صبح با صدای بارانی که تند میبارد
بارانی که نمیبارد بر چتر،
بيدار میشويم
و میبينيم باران قطره قطره میريزد
بر دکهٔ روزنامهفروشی
و کلمات خون و خونريزی
با هر قطرهٔ باران از روزنامه
قطره قطره میچکد
قطره قطره میريزد
#بيژن_نجدی
#واقعیت_رویای_من