ای مهربانی تو
آبادی آفرین تر از آب
از خاک من
ای ابر! ای ترانه پای اجاق ها
همراه ساز قلیان شب های خستگی
شب های انتظارم
تا صبح پای پنجره ماندن
خواندن
تا صبح سوی دورترین پاره ابر
ای ابر مهربانی ! ای مهربانترین ابر
می بینمت به حاشیه ی آسمان هنوز
در کاره چاره سازی این خاک شوربخت
فریاد می کشی
چادرکشان از این کوه
تا کوه دوردست
و گیسوان سوخته ات را می بینم
از ریگ داغ بادیه روییده است
دیدی که سوختم
دیدم که سوختی
دیدی که بند بند من از تشنگی گسست
دیدم که چشم سرخ تو رگبار گریه را
لغزیده پشت دست
با آنکه پای پنجره ماندم تا صبح
با آنکه پشت پنجره خواندی
#منوچهر_آتشی
#با_آنکه_پشت_پنجره_خواندم
#دیدار_در_فلق
آبادی آفرین تر از آب
از خاک من
ای ابر! ای ترانه پای اجاق ها
همراه ساز قلیان شب های خستگی
شب های انتظارم
تا صبح پای پنجره ماندن
خواندن
تا صبح سوی دورترین پاره ابر
ای ابر مهربانی ! ای مهربانترین ابر
می بینمت به حاشیه ی آسمان هنوز
در کاره چاره سازی این خاک شوربخت
فریاد می کشی
چادرکشان از این کوه
تا کوه دوردست
و گیسوان سوخته ات را می بینم
از ریگ داغ بادیه روییده است
دیدی که سوختم
دیدم که سوختی
دیدی که بند بند من از تشنگی گسست
دیدم که چشم سرخ تو رگبار گریه را
لغزیده پشت دست
با آنکه پای پنجره ماندم تا صبح
با آنکه پشت پنجره خواندی
#منوچهر_آتشی
#با_آنکه_پشت_پنجره_خواندم
#دیدار_در_فلق