معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_رستم_به_شهر_سمنگان فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۳ ( #قسمت_دوم ) ۱۶ یک امشب ، به می ، شاد داریم دل ، وز اندیشه ، آزاد داریم دل ، ۱۷ همی رخشِ رستم ،، نمانَد نهان ، چنان بارهٔ نامور در جهان ، ۱۸ بجوئیم و…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_اول )
۱
چو ، یک بهره ،، زان تیرهشب در گذشت ،
شباهنگ بر چرخِ گردان بگشت ،
۲
سخن ، گفته آمد نهفته ،، به راز ،
درِ خوابگَه ،، نرم کردند باز ،
۳
یکی بنده ،، شمعی معنبر ، به دست ،
خرامان بیامد به بالینِ مست ،
۴
پسِ بندهاندر ،، یکی ماهروی ،
چو خورشیدِ تابان ، پُر از رنگ و بوی ،
۵
دو ابرو ، کمان و ،، دو گیسو ، کمند ،
به بالا ، به کردارِ سروِ بلند ،
۶
دو برگِ گُلش ، سوسنِ مِیسِرِشت ،
دو شمشادِ عنبرفروش ، از بهشت ،
۷
بناگوش ،، تابنده ، خورشیدوار ،
فرو هِشته زو ،، حلقهٔ گوشوار ،
۸
لبان ، از طبرزد ،،، زبان ، از شِکَر ،
دهانش ،، مکلل به دُرّ و گهر ،
۹
ستاره نهان کرده زیرِ عقیق ؛
تو گفتی ، وِرا زُهره آمد رفیق ،
۱۰
دو رُخ ، چون عقیقِ یمانی ، به رنگ ،
دهان ، چون دلِ عاشقان ،، گشته تنگ ،
۱۱
روانش خِرَد بود و ، تن ، جانِ پاک ،
تو گفتی ، که بهره ندارد ز خاک ،
۱۲
از او ، رستمِ شیردل ، خیره ماند ،
برو بر ، جهانآفرین را بخواند ،
۱۳
بپرسید ازو ، گفت : نامِ تو چیست؟ ؛
چه جویی شب تیره؟ ،، کامِ تو چیست؟ ،
بخش ۵ : چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه
بخش ۳ : چو نزدیک شهر سمنگان رسید
ادامه دارد 👇👇👇
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_اول )
۱
چو ، یک بهره ،، زان تیرهشب در گذشت ،
شباهنگ بر چرخِ گردان بگشت ،
۲
سخن ، گفته آمد نهفته ،، به راز ،
درِ خوابگَه ،، نرم کردند باز ،
۳
یکی بنده ،، شمعی معنبر ، به دست ،
خرامان بیامد به بالینِ مست ،
۴
پسِ بندهاندر ،، یکی ماهروی ،
چو خورشیدِ تابان ، پُر از رنگ و بوی ،
۵
دو ابرو ، کمان و ،، دو گیسو ، کمند ،
به بالا ، به کردارِ سروِ بلند ،
۶
دو برگِ گُلش ، سوسنِ مِیسِرِشت ،
دو شمشادِ عنبرفروش ، از بهشت ،
۷
بناگوش ،، تابنده ، خورشیدوار ،
فرو هِشته زو ،، حلقهٔ گوشوار ،
۸
لبان ، از طبرزد ،،، زبان ، از شِکَر ،
دهانش ،، مکلل به دُرّ و گهر ،
۹
ستاره نهان کرده زیرِ عقیق ؛
تو گفتی ، وِرا زُهره آمد رفیق ،
۱۰
دو رُخ ، چون عقیقِ یمانی ، به رنگ ،
دهان ، چون دلِ عاشقان ،، گشته تنگ ،
۱۱
روانش خِرَد بود و ، تن ، جانِ پاک ،
تو گفتی ، که بهره ندارد ز خاک ،
۱۲
از او ، رستمِ شیردل ، خیره ماند ،
برو بر ، جهانآفرین را بخواند ،
۱۳
بپرسید ازو ، گفت : نامِ تو چیست؟ ؛
چه جویی شب تیره؟ ،، کامِ تو چیست؟ ،
بخش ۵ : چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه
بخش ۳ : چو نزدیک شهر سمنگان رسید
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۴ ( #قسمت_اول ) ۱ چو ، یک بهره ،، زان تیرهشب در گذشت ، شباهنگ بر چرخِ گردان بگشت ، ۲ سخن ، گفته آمد نهفته ،، به راز ، درِ خوابگَه ،، نرم کردند…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_دوم )
۱۴
چنین داد پاسخ : که تهمینهاَم ،
تو گویی ، دل از غم ،، به دو نیمهام ،
۱۵
یکی دُختِ شاهِ سمنگان ، منم ،
ز پشتِ هژبر و پلنگان ، منم ،
۱۶
به گیتی ، ز شاهان ( ز خوبان ) ،، مرا جفت نیست ،
چو من ، زیرِ چرخِ کبود ، اندکيست ،
۱۷
ز پردهبرون ،، کس ندیده مرا ،
نه هرگز ، کس آوا شنیده مرا ،
۱۸
به کردارِ افسانه ، از هر کسی ،
شنیدم همی داستانت ، بسی ،
۱۹
که از دیو و شیر و پلنگ و نهنگ ،
نترسی و ، هستی چنین تیزچنگ ،
۲۰
شبِ تیره ،، تنها به توران شَوی ،
بگَردی در آن مرز و ،، هم ، بغنوی ،
۲۱
به تنها ،، یکی گور ، بُریان کنی ،
هوا را ، به شمشیر ، گریان کنی ،
۲۲
بِدَرَّد دلِ شیر و ، چرمِ پلنگ ،
هرآنگَه ،، که گُرزِ تو بیند بهجنگ ،
۲۳
برهنه ، چو تیغِ تو ،، بیند عقاب ،
نیارَد به نخچیر کردن ، شتاب ،
۲۴
نشانِ کمندِ تو ، دارد هژبر ،
ز بیمِ سنانِ تو ،، خون بارَد ابر ،
۲۵
چنین داستانها شنیدم ز تو ،
بسی ، لب به دندان گَزیدم ز تو ،
۲۶
بجُستم همی کِفت و یال و بَرَت ،
بدین شهر ، کرد ایزد ، آبشخورت ،
* کِفت = کِتف - شانه - دوش
بخش ۵ : چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه
بخش ۳ : چو نزدیک شهر سمنگان رسید
ادامه دارد 👇👇👇
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_دوم )
۱۴
چنین داد پاسخ : که تهمینهاَم ،
تو گویی ، دل از غم ،، به دو نیمهام ،
۱۵
یکی دُختِ شاهِ سمنگان ، منم ،
ز پشتِ هژبر و پلنگان ، منم ،
۱۶
به گیتی ، ز شاهان ( ز خوبان ) ،، مرا جفت نیست ،
چو من ، زیرِ چرخِ کبود ، اندکيست ،
۱۷
ز پردهبرون ،، کس ندیده مرا ،
نه هرگز ، کس آوا شنیده مرا ،
۱۸
به کردارِ افسانه ، از هر کسی ،
شنیدم همی داستانت ، بسی ،
۱۹
که از دیو و شیر و پلنگ و نهنگ ،
نترسی و ، هستی چنین تیزچنگ ،
۲۰
شبِ تیره ،، تنها به توران شَوی ،
بگَردی در آن مرز و ،، هم ، بغنوی ،
۲۱
به تنها ،، یکی گور ، بُریان کنی ،
هوا را ، به شمشیر ، گریان کنی ،
۲۲
بِدَرَّد دلِ شیر و ، چرمِ پلنگ ،
هرآنگَه ،، که گُرزِ تو بیند بهجنگ ،
۲۳
برهنه ، چو تیغِ تو ،، بیند عقاب ،
نیارَد به نخچیر کردن ، شتاب ،
۲۴
نشانِ کمندِ تو ، دارد هژبر ،
ز بیمِ سنانِ تو ،، خون بارَد ابر ،
۲۵
چنین داستانها شنیدم ز تو ،
بسی ، لب به دندان گَزیدم ز تو ،
۲۶
بجُستم همی کِفت و یال و بَرَت ،
بدین شهر ، کرد ایزد ، آبشخورت ،
* کِفت = کِتف - شانه - دوش
بخش ۵ : چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه
بخش ۳ : چو نزدیک شهر سمنگان رسید
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۴ ( #قسمت_دوم ) ۱۴ چنین داد پاسخ : که تهمینهاَم ، تو گویی ، دل از غم ،، به دو نیمهام ، ۱۵ یکی دُختِ شاهِ سمنگان ، منم ، ز پشتِ هژبر و پلنگان…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_سوم )
۲۷
ترااَم کنون ، گر بخواهی مرا ،
نبیند همی ، مرغ و ماهی مرا ،
#ترااَم کنون = اکنون مالِ تو هستم - اکنون برای تو هستم
۲۸
یکی آنکه بر تو ، چنین گشتهام ،
خِرَد را ، ز بهرِ هوا کُشتهام ،
* یکی آنکه بر تو چنین گشتهام = یک دلیل که برای تو اینگونه شدم .
۲۹
و دیگر که ، از تو ، مگر کردگار ،
نشانَد یکی کودکم در کنار ،
۳۰
مگر چون تو باشد ، به مردی و زور ،
سپهرش ، دهد بهره ، کیوان و هور ،
۳۱
سه دیگر که ، رَخشَت به جای آوَرَم ،
سمنگان ، همه زیرِ پای آوَرَم ،
۳۲
سخنهایِ آن ماه ، آمد به بُن ،
تهمتن ، سراسر شنید آن سُخُن ،
* آمد به بُن = تمام شد
۳۳
چو رستم ، بدانسان پریچهره دید ،
ز ، هر دانشی ، نزدِ او بهره دید ،
۳۴
دگر آنکه ،، از رخش داد آگهی ،
ندید ایچ فرجام ،، جز فرَّهی ،
۳۵
برِ خویش خواندش ، چو سروِ روان ،
بیامد خرامان ،، برِ پهلوان ،
۳۶
بفرمود : تا ، موبدی پُرهنر ،
بیاید ،، بخواهد وِرا از پدر ،
۳۷
بشد دانشومند ، نزدیکِ شاه ،
سخن گفتی از پهلوانِ سپاه ،
* دانشومند = دانشمند
۳۸
خبر چون به شاهِ سمنگان رسید ،
از آن شادمانی ، دلش بردَمید ،
۳۹
ز پیوندِ رستم ، دلش شاد گشت ،
بسانِ یکی سروِ آزاد ، گشت ،
بخش ۵ : چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه
بخش ۳ : چو نزدیک شهر سمنگان رسید
ادامه دارد 👇👇👇
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_سوم )
۲۷
ترااَم کنون ، گر بخواهی مرا ،
نبیند همی ، مرغ و ماهی مرا ،
#ترااَم کنون = اکنون مالِ تو هستم - اکنون برای تو هستم
۲۸
یکی آنکه بر تو ، چنین گشتهام ،
خِرَد را ، ز بهرِ هوا کُشتهام ،
* یکی آنکه بر تو چنین گشتهام = یک دلیل که برای تو اینگونه شدم .
۲۹
و دیگر که ، از تو ، مگر کردگار ،
نشانَد یکی کودکم در کنار ،
۳۰
مگر چون تو باشد ، به مردی و زور ،
سپهرش ، دهد بهره ، کیوان و هور ،
۳۱
سه دیگر که ، رَخشَت به جای آوَرَم ،
سمنگان ، همه زیرِ پای آوَرَم ،
۳۲
سخنهایِ آن ماه ، آمد به بُن ،
تهمتن ، سراسر شنید آن سُخُن ،
* آمد به بُن = تمام شد
۳۳
چو رستم ، بدانسان پریچهره دید ،
ز ، هر دانشی ، نزدِ او بهره دید ،
۳۴
دگر آنکه ،، از رخش داد آگهی ،
ندید ایچ فرجام ،، جز فرَّهی ،
۳۵
برِ خویش خواندش ، چو سروِ روان ،
بیامد خرامان ،، برِ پهلوان ،
۳۶
بفرمود : تا ، موبدی پُرهنر ،
بیاید ،، بخواهد وِرا از پدر ،
۳۷
بشد دانشومند ، نزدیکِ شاه ،
سخن گفتی از پهلوانِ سپاه ،
* دانشومند = دانشمند
۳۸
خبر چون به شاهِ سمنگان رسید ،
از آن شادمانی ، دلش بردَمید ،
۳۹
ز پیوندِ رستم ، دلش شاد گشت ،
بسانِ یکی سروِ آزاد ، گشت ،
بخش ۵ : چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه
بخش ۳ : چو نزدیک شهر سمنگان رسید
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۴ ( #قسمت_سوم ) ۲۷ ترااَم کنون ، گر بخواهی مرا ، نبیند همی ، مرغ و ماهی مرا ، #ترااَم کنون = اکنون مالِ تو هستم - اکنون برای تو هستم ۲۸ یکی…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_چهارم )
۴۰
بِدان پهلوان داد ، آن دُختِ خویش ،
بر آنسان که بودست آیین و کیش ،
۴۱
به خشنودی و رای و فرمانِ اوی ،
به خوبی بیاراست ، پیمانِ اوی ،
۴۲
چو بسپرد دختر ، بِدان پهلوان ،
همه شاد گشتند ، پیر و جوان ،
۴۳
بهشادی ، همه جان برافشاندند ،
بر آن پهلوان ، آفرین خواندند ،
۴۴
که این ماهِ نو ، بر تو فرخنده باد ؛
سرِ بَدسگالانِ تو ، کَنده باد ،
۴۵
چو انبازِ او گشت ، با او بهراز ،
نبود آن شبِ تیره ، تا دیر باز ،
۴۶
چو خورشیدِ روشن ، ز چرخِ بلند ،
همی خواست افکند ، مشکینکمند ،
۴۷
ز شبنم ، شد آن غنچهٔ تازه ،، پُر ،
و یا ، حُقّهٔ لعل ،،، شد پُر ز دُر ،
۴۸
به کامِ صدف ،، قطره اندر چکید ،
میانش ،، یکی گوهر آمد پدید ،
۴۹
بدانست رستم ،، که او ، بَر ، گرفت ،
تهمتن ، به دل ،،، مِهرَش اندر گرفت ،
۵۰
به بازویِ رستم ، یکی مُهره بود ،
که آن مُهره ،، اندر جهان ، شُهره بود ،
۵۱
بِدو داد و ،، گفتش : که این را بِدار ،
گَرَت دختری آید از روزگار ،
۵۲
بگیر و ، بهگیسویِ او ، بر بدوز ،
به نیک اختر و ، فالِ گیتیفروز ،
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
بخش ۳ : « چو نزدیک شهر سمنگان رسید »
ادامه دارد 👇👇👇
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_چهارم )
۴۰
بِدان پهلوان داد ، آن دُختِ خویش ،
بر آنسان که بودست آیین و کیش ،
۴۱
به خشنودی و رای و فرمانِ اوی ،
به خوبی بیاراست ، پیمانِ اوی ،
۴۲
چو بسپرد دختر ، بِدان پهلوان ،
همه شاد گشتند ، پیر و جوان ،
۴۳
بهشادی ، همه جان برافشاندند ،
بر آن پهلوان ، آفرین خواندند ،
۴۴
که این ماهِ نو ، بر تو فرخنده باد ؛
سرِ بَدسگالانِ تو ، کَنده باد ،
۴۵
چو انبازِ او گشت ، با او بهراز ،
نبود آن شبِ تیره ، تا دیر باز ،
۴۶
چو خورشیدِ روشن ، ز چرخِ بلند ،
همی خواست افکند ، مشکینکمند ،
۴۷
ز شبنم ، شد آن غنچهٔ تازه ،، پُر ،
و یا ، حُقّهٔ لعل ،،، شد پُر ز دُر ،
۴۸
به کامِ صدف ،، قطره اندر چکید ،
میانش ،، یکی گوهر آمد پدید ،
۴۹
بدانست رستم ،، که او ، بَر ، گرفت ،
تهمتن ، به دل ،،، مِهرَش اندر گرفت ،
۵۰
به بازویِ رستم ، یکی مُهره بود ،
که آن مُهره ،، اندر جهان ، شُهره بود ،
۵۱
بِدو داد و ،، گفتش : که این را بِدار ،
گَرَت دختری آید از روزگار ،
۵۲
بگیر و ، بهگیسویِ او ، بر بدوز ،
به نیک اختر و ، فالِ گیتیفروز ،
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
بخش ۳ : « چو نزدیک شهر سمنگان رسید »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۴ ( #قسمت_چهارم ) ۴۰ بِدان پهلوان داد ، آن دُختِ خویش ، بر آنسان که بودست آیین و کیش ، ۴۱ به خشنودی و رای و فرمانِ اوی ، به خوبی بیاراست ،…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_پنجم )
۵۳
ور ایدونکه ، آید ز اختر ،، پسر ،
ببندش بهبازو ،، نشانِ پدر ،
۵۴
به بالایِ سامِ نریمان بُوَد ،
به مردی و خویِ کریمان بُوَد ،
۵۵
فرود آرَد از ابر ،؛ پرّانعقاب ؛
نیابد ( #نتابد ) به تندی ،، بر او ، آفتاب ،
۵۶
بهبازی شمارَد ، همی رزمِ شیر ،
نپیچد سر ، از جنگِ پیلِ دلیر ،
۵۷
همی بود آن شب ، برِ ماهروی ،
همی گفت از هر سخن ، پیشِ اوی ،
۵۸
چو ، خورشید ،، رخشنده شد بر سپهر ،
بیاراست رویِ زمین را ، به مِهر ،
۵۹
به پدرودکردن ،، گرفتش به بَر ،
بسی بوسه دادش ،، به چشم و به سر ،
۶۰
پریچهر ،، گریان ، ازو بازگشت ،
ابا انده و درد ،، انباز گشت ،
#انده = اندُه - اندِه - اندوه
۶۱
برِ رستم آمد ، گرانمایهشاه ،
بپرسیدش از خواب و آرامگاه ،
۶۲
چو این گفته شد ،، مژده دادش به رَخش ،
از او شادمان شد ، دلِ تاجبخش ،
۶۳
بیامد ، بمالید و ،، زین برنهاد ،
ز یزدانِ نیکیدهش ، کرد یاد ،
۶۴
بیامد سوی شهر ایران ، چو باد ،
وزین داستان ، کرد بسیار ، یاد ،
۶۵
وز آنجا ، سوی زابلستان کشید ،
کسی را نگفت ، آنچه دید و شنید ،
#پایان_بخش ۴
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
بخش ۳ : « چو نزدیک شهر سمنگان رسید »
ادامه دارد 👇👇👇
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_پنجم )
۵۳
ور ایدونکه ، آید ز اختر ،، پسر ،
ببندش بهبازو ،، نشانِ پدر ،
۵۴
به بالایِ سامِ نریمان بُوَد ،
به مردی و خویِ کریمان بُوَد ،
۵۵
فرود آرَد از ابر ،؛ پرّانعقاب ؛
نیابد ( #نتابد ) به تندی ،، بر او ، آفتاب ،
۵۶
بهبازی شمارَد ، همی رزمِ شیر ،
نپیچد سر ، از جنگِ پیلِ دلیر ،
۵۷
همی بود آن شب ، برِ ماهروی ،
همی گفت از هر سخن ، پیشِ اوی ،
۵۸
چو ، خورشید ،، رخشنده شد بر سپهر ،
بیاراست رویِ زمین را ، به مِهر ،
۵۹
به پدرودکردن ،، گرفتش به بَر ،
بسی بوسه دادش ،، به چشم و به سر ،
۶۰
پریچهر ،، گریان ، ازو بازگشت ،
ابا انده و درد ،، انباز گشت ،
#انده = اندُه - اندِه - اندوه
۶۱
برِ رستم آمد ، گرانمایهشاه ،
بپرسیدش از خواب و آرامگاه ،
۶۲
چو این گفته شد ،، مژده دادش به رَخش ،
از او شادمان شد ، دلِ تاجبخش ،
۶۳
بیامد ، بمالید و ،، زین برنهاد ،
ز یزدانِ نیکیدهش ، کرد یاد ،
۶۴
بیامد سوی شهر ایران ، چو باد ،
وزین داستان ، کرد بسیار ، یاد ،
۶۵
وز آنجا ، سوی زابلستان کشید ،
کسی را نگفت ، آنچه دید و شنید ،
#پایان_بخش ۴
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
بخش ۳ : « چو نزدیک شهر سمنگان رسید »
ادامه دارد 👇👇👇