معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.9K photos
12.8K videos
3.24K files
2.79K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_رستم_به_شهر_سمنگان فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۳ ( #قسمت_دوم )                  ۱۶ یک امشب ، به می ، شاد داریم دل ، وز اندیشه ، آزاد داریم دل ، ۱۷ همی رخشِ رستم ،، نمانَد نهان ، چنان بارهٔ نامور در جهان ، ۱۸ بجوئیم و…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_اول )


                

۱

چو ، یک بهره ،، زان تیره‌شب در گذشت ،

شباهنگ بر چرخِ گردان بگشت ،

۲

سخن ، گفته آمد نهفته ،، به راز ،

درِ خوابگَه ،، نرم کردند باز ،

۳

یکی بنده ،، شمعی معنبر ، به دست ،

خرامان بیامد به بالینِ مست ،

۴

پسِ بنده‌اندر ،، یکی ماه‌روی ،

چو خورشیدِ تابان ، پُر از رنگ و بوی ،

۵

دو ابرو ، کمان و ،، دو گیسو ، کمند ،

به بالا ، به کردارِ سروِ بلند ،

۶

دو برگِ گُلش ، سوسنِ مِی‌سِرِشت ،

دو شمشادِ عنبرفروش ، از بهشت ،

۷

بناگوش ،، تابنده ، خورشیدوار ،

فرو هِشته زو ،، حلقهٔ گوشوار ،

۸

لبان ، از طبرزد ،،، زبان ، از شِکَر ،

دهانش ،، مکلل به دُرّ و گهر ،

۹

ستاره نهان کرده زیرِ عقیق ؛

تو گفتی ، وِرا زُهره آمد رفیق ،

۱۰

دو رُخ ، چون عقیقِ یمانی ، به رنگ ،

دهان ، چون دلِ عاشقان ،، گشته تنگ ،

۱۱

روانش خِرَد بود و ، تن ، جانِ پاک ،

تو گفتی ، که بهره ندارد ز خاک ،

۱۲

از او ، رستمِ شیردل ، خیره ماند ،

برو بر ، جهان‌آفرین را بخواند ،

۱۳

بپرسید ازو ، گفت : نامِ تو چیست؟ ؛

چه جویی شب تیره؟ ،، کامِ تو چیست؟ ،



بخش ۵ : چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه

بخش ۳ : چو نزدیک شهر سمنگان رسید


ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۴ ( #قسمت_اول )                  ۱ چو ، یک بهره ،، زان تیره‌شب در گذشت ، شباهنگ بر چرخِ گردان بگشت ، ۲ سخن ، گفته آمد نهفته ،، به راز ، درِ خوابگَه ،، نرم کردند…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_دوم )
                


۱۴

چنین داد پاسخ : که تهمینه‌اَم ،

تو گویی ، دل از غم ،، به دو نیمه‌ام ،

۱۵

یکی دُختِ شاهِ سمنگان ، منم ،

ز پشتِ هژبر و پلنگان ، منم ،

۱۶

به گیتی ، ز شاهان ( ز خوبان ) ،، مرا جفت نیست ،

چو من ، زیرِ چرخِ کبود ، اندکيست ،

۱۷

ز پرده‌برون ،، کس ندیده مرا ،

نه هرگز ، کس آوا شنیده مرا ،

۱۸

به کردارِ افسانه ، از هر کسی ،

شنیدم همی داستانت ، بسی ،

۱۹

که از دیو و شیر و پلنگ و نهنگ ،

نترسی و ، هستی چنین تیزچنگ ،

۲۰

شبِ تیره ،، تنها به توران شَوی ،

بگَردی در آن مرز و ،، هم ، بغنوی ،

۲۱

به تنها ،، یکی گور ، بُریان کنی ،

هوا را ، به شمشیر ، گریان کنی ،

۲۲

بِدَرَّد دلِ شیر و ، چرمِ پلنگ ،

هرآنگَه ،، که گُرزِ تو بیند به‌جنگ ،

۲۳

برهنه ، چو تیغِ تو ،، بیند عقاب ،

نیارَد به نخچیر کردن ، شتاب ،

۲۴

نشانِ کمندِ تو ، دارد هژبر ،

ز بیمِ سنانِ تو ،، خون بارَد ابر ،

۲۵

چنین داستانها شنیدم ز تو ،

بسی ، لب به دندان گَزیدم ز تو ،

۲۶

بجُستم همی کِفت و یال و بَرَت ،

بدین شهر ، کرد ایزد ، آبشخورت ،

* کِفت = کِتف - شانه - دوش

بخش ۵ : چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه

بخش ۳ : چو نزدیک شهر سمنگان رسید



ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۴ ( #قسمت_دوم )                  ۱۴ چنین داد پاسخ : که تهمینه‌اَم ، تو گویی ، دل از غم ،، به دو نیمه‌ام ، ۱۵ یکی دُختِ شاهِ سمنگان ، منم ، ز پشتِ هژبر و پلنگان…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_سوم )


                

۲۷

ترااَم کنون ، گر بخواهی مرا ،

نبیند همی ، مرغ و ماهی مرا ،

#ترااَم کنون = اکنون مالِ تو هستم - اکنون برای تو هستم

۲۸

یکی آنکه بر تو ، چنین گشته‌ام ،

خِرَد را ، ز بهرِ هوا کُشته‌ام ،

* یکی آنکه بر تو چنین گشته‌ام = یک دلیل که برای تو اینگونه شدم .

۲۹

و دیگر که ، از تو ، مگر کردگار ،

نشانَد یکی کودکم در کنار ،

۳۰

مگر چون تو باشد ، به مردی و زور ،

سپهرش ، دهد بهره ، کیوان و هور ،

۳۱

سه دیگر که ، رَخشَت به جای آوَرَم ،

سمنگان ، همه زیرِ پای آوَرَم ،

۳۲

سخن‌هایِ آن ماه ، آمد به بُن ،

تهمتن ، سراسر شنید آن سُخُن ،

* آمد به بُن = تمام شد

۳۳

چو رستم ، بدانسان پری‌چهره دید ،

ز ، هر دانشی ، نزدِ او بهره دید ،

۳۴

دگر آنکه ،، از رخش داد آگهی ،

ندید ایچ فرجام ،، جز فرَّهی ،

۳۵

برِ خویش خواندش ، چو سروِ روان ،

بیامد خرامان ،، برِ پهلوان ،

۳۶

بفرمود : تا ، موبدی پُرهنر ،

بیاید ،، بخواهد وِرا از پدر ،

۳۷

بشد دانشومند ، نزدیکِ شاه ،

سخن گفتی از پهلوانِ سپاه ،


* دانشومند = دانشمند

۳۸

خبر چون به شاهِ سمنگان رسید ،

از آن شادمانی ، دلش بردَمید ،

۳۹

ز پیوندِ رستم ، دلش شاد گشت ،

بسانِ یکی سروِ آزاد ، گشت ،





بخش ۵ : چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه

بخش ۳ : چو نزدیک شهر سمنگان رسید



ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۴ ( #قسمت_سوم )                  ۲۷ ترااَم کنون ، گر بخواهی مرا ، نبیند همی ، مرغ و ماهی مرا ، #ترااَم کنون = اکنون مالِ تو هستم - اکنون برای تو هستم ۲۸ یکی…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_چهارم )


                

۴۰

بِدان پهلوان داد ، آن دُختِ خویش ،

بر آن‌سان که بودست آیین و کیش ،

۴۱

به خشنودی و رای و فرمانِ اوی ،

به خوبی بیاراست ، پیمانِ اوی ،

۴۲

چو بسپرد دختر ، بِدان پهلوان ،

همه شاد گشتند ، پیر و جوان ،

۴۳

به‌شادی ، همه جان برافشاندند ،

بر آن پهلوان ، آفرین خواندند ،

۴۴

که این ماهِ نو ، بر تو فرخنده باد ؛

سرِ بَدسگالانِ تو ، کَنده باد ،

۴۵

چو انبازِ او گشت ، با او به‌راز ،

نبود آن شبِ تیره ، تا دیر باز ،

۴۶

چو خورشیدِ روشن ، ز چرخِ بلند ،

همی خواست افکند ، مشکین‌کمند ،

۴۷

ز شبنم ، شد آن غنچهٔ تازه ،، پُر ،

و یا ، حُقّهٔ لعل ،،، شد پُر ز دُر ،

۴۸

به کامِ صدف ،، قطره اندر چکید ،

میانش ،، یکی گوهر آمد پدید ،

۴۹

بدانست رستم ،، که او ، بَر ، گرفت ،

تهمتن ، به دل ،،، مِهرَش اندر گرفت ،

۵۰

به بازویِ رستم ، یکی مُهره بود ،

که آن مُهره ،، اندر جهان ، شُهره بود ،

۵۱

بِدو داد و ،، گفتش : که این را بِدار ،

گَرَت دختری آید از روزگار ،

۵۲

بگیر و ، به‌گیسویِ او ، بر بدوز ،

به نیک اختر و ، فالِ گیتی‌فروز ،





بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »

بخش ۳ : « چو نزدیک شهر سمنگان رسید »



ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۴ ( #قسمت_چهارم )                  ۴۰ بِدان پهلوان داد ، آن دُختِ خویش ، بر آن‌سان که بودست آیین و کیش ، ۴۱ به خشنودی و رای و فرمانِ اوی ، به خوبی بیاراست ،…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_پنجم )


                

۵۳

ور ایدونکه ، آید ز اختر ،، پسر ،

ببندش به‌بازو ،، نشانِ پدر ،

۵۴

به بالایِ سامِ نریمان بُوَد ،

به مردی و خویِ کریمان بُوَد ،

۵۵

فرود آرَد از ابر ،؛ پرّان‌عقاب ؛

نیابد ( #نتابد ) به تندی ،، بر او ، آفتاب ،

۵۶

به‌بازی شمارَد ، همی رزمِ شیر ،

نپیچد سر ، از جنگِ پیلِ دلیر ،

۵۷

همی بود آن شب ، برِ ماه‌روی ،

همی گفت از هر سخن ، پیشِ اوی ،

۵۸

چو ، خورشید ،، رخشنده شد بر سپهر ،

بیاراست رویِ زمین را ، به مِهر ،

۵۹

به پدرودکردن ،، گرفتش به بَر ،

بسی بوسه دادش ،، به چشم و به سر ،

۶۰

پری‌چهر ،، گریان ، ازو بازگشت ،

ابا انده و درد ،، انباز گشت ،

#انده = اندُه - اندِه - اندوه

۶۱

برِ رستم آمد ، گرانمایه‌شاه ،

بپرسیدش از خواب و آرامگاه ،

۶۲

چو این گفته شد ،، مژده دادش به رَخش ،

از او شادمان شد ، دلِ تاج‌بخش ،

۶۳

بیامد ، بمالید و ،، زین برنهاد ،

ز یزدانِ نیکی‌دهش ، کرد یاد ،

۶۴

بیامد سوی شهر ایران ، چو باد ،

وزین داستان ، کرد بسیار ، یاد ،

۶۵

وز آنجا ، سوی زابلستان کشید ،

کسی را نگفت ، آنچه دید و شنید ،




#پایان_بخش ۴



بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »

بخش ۳ : « چو نزدیک شهر سمنگان رسید »



ادامه دارد 👇👇👇