معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
Forwarded from Soheyla
اشاره حافظ به بی اخلاقی یا زندگی آزاد جهان خاتون همان که باعث شده عبید زاکانی دشنام رکیکی حواله شاعره کند، تاییدی است بر این دریافت.

از آن سو شاعره از زهد ریایی حافظ خشمگین بوده است چون اخبار عیش و نوش شاعر را همه شهر می دانسته اند. روزی در حضور وزیر، حافظ غزلی می خواند با مطلع «دردم از یار است و درمان نیز هم» که در مقطع آن از نوعی گوشه گیری و پناه بردن به جام باده سخن می رود.جهان خاتون برمی آشوبد و فی البداهه بیتی به همان وزن و قافیه در انتقاد از حافظ می خواند؛ «بس کن ای حافظ از این می خوارگی/ می ز تو بیزار و مستان نیز هم» و حافظ بی درنگ پاسخ می دهد؛ «بر جهان کهنه ما هم بگذریم/ چون گدا بگذشت و سلطان نیز هم» که طعنه زیرکانه ای است به زندگی پرماجرای خاتون (رویدادی که خانم دولت آبادی از یک تذکره قدیمی استخراج کرده است).

به هر حال جهان خاتون یک #پرسوناژرمان است حتی الهام بخش تر از حافظ و مضمون روابط او و حافظ نیز می تواند موضوع یک رمان تاریخی ایرانی باشد به #سبک #امین_مالوف یا حتی #بارگاس_یوسا.

نگارش این اثر را به رمان نویس های خودمان پیشنهاد می کنم و اطلاعات بسیاری را که جمع کرده ام به شایسته ترین شان می دهم به شرط آنکه بدانند با چه زبانی باید نوشت، زیرا به نظر من بیشتر نویسندگان ما در تقلید شیوه های قدیمی شکست خورده اند؛ یحتمل نوعی زبان روز باید که در عین حال مارک روزگار ما را نداشته باشد.


وی شعرهای #زنانه و #تنانه نیز بسیار دارد و تازگی و شاهکار وی نیز همین شعرهاست:🔰♻️

💠💢دلبر برفت و بر دل تنگم نظر نکرد
وز آه سوزناک جهانی حذر نکرد
آهم گذشت و بر فلک هفتمین رسید
وز هیچ نوع در دل سختش اثر نکرد
دادم به باد عمر عزیز و به عمر خویش
یک بوسه‌ام نداد که خون در جگر نکرد
دل با وجود آن لب شیرین همچو قند
هیچ التفات باز به سوی شکر نکرد
مسکین دل ضعیف جفادیدۀ جهان
جز بندگی یار گناهی دگر نکرد💢💠

هنگامی که غزل زیر را می خوانم اما تصویر جهان ملک خاتون و حافظ سیراز پیش چشمانم بود. دوشاعر عاشق اما در دیار #ممنوعیت‌ها و #محومیت ها:

🔹💢بر مثال نامه بر خود چند پیچانی مرا؟
چون قلم تاکی به فرق سر بگردانی مرا؟
چند بفریبی به تقریر و به تحریرم دگر؟
این چنین نادان نیم، آخر تو می‌دانی مرا؟
شاهباز وصل ما در دست تو قدری نداشت
کز هوا در دست آوردی به آسانی مرا
زآتش دل همچو خاکی چند بر بادم دهی
وز دو دیده در میان آب بنشانی مرا
هم زاول‌روز دانستم که در سودای تو
حاصل دیگر نباشد جز پریشانی مرا
خاک ره گشتم که آویزم مگر در دامنت
تا یکی جانا چو گرد از دامن افشانی مرا
دردم از حد رفت، بنشین یکدم ای جان جهان
کاندرین دردم تو درمانی تو درمانی مرا💢🔹

سخن را با بیتی از این شاعر شیفته به پایان می برم که گویی هم اینک در #نرگسستان_رکن_آبادشیراز، پرده از میان بر داشته و دلبرانه دستی جام باده و دستی گیسوی حافظ خویش بانگ در انداخته که:
♦️💢در میان من و تو پیرهنی مانده حجاب
با کنار آی! که آن هم ز میان برخیزد💢♦️