Az In Shabhaye Nabavar
Mojgan Shajarian
«از آن شبهای ناباور»
من آن صبحم که ناگهان چو آتش در شب افتادم
بیا بیا،بیا بیا ای چشم روشن بین
که خورشیدی عجب زادم
زهر چاک گریبانم چراغی تازه می نالد
که در پیرهن خود آذرخش اسا درافتادم
چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد
چه باک چه باک چه باک از آتش دوران که خواهد داد،بربام تنم افتاده خونین زیر این آوار شب اما
دری زین دخمه سوی خانه ی خورشید بگشادم
الا ای صبح آزادی
به یاد آور در آن شادی...
شعر #هوشنگ_ابتهاج
آواز #مژگان_شجریان
من آن صبحم که ناگهان چو آتش در شب افتادم
بیا بیا،بیا بیا ای چشم روشن بین
که خورشیدی عجب زادم
زهر چاک گریبانم چراغی تازه می نالد
که در پیرهن خود آذرخش اسا درافتادم
چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد
چه باک چه باک چه باک از آتش دوران که خواهد داد،بربام تنم افتاده خونین زیر این آوار شب اما
دری زین دخمه سوی خانه ی خورشید بگشادم
الا ای صبح آزادی
به یاد آور در آن شادی...
شعر #هوشنگ_ابتهاج
آواز #مژگان_شجریان
راهی و آهی
مژگان شجریان
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
#مژگان_شجریان
#مژگان_شجریان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مژگان_شجریان
شاید انصاف نباشد «مژگان شجریان» را تنها بهنامِ پدر بشناسیم؛ در زمانهای که «زن بودن» آسان نیست و «زنِ آوازخوان بودن» مشکلیست در مرزِ ناممکن.
شاید انصاف نباشد «مژگان شجریان» را تنها بهنامِ پدر بشناسیم؛ در زمانهای که «زن بودن» آسان نیست و «زنِ آوازخوان بودن» مشکلیست در مرزِ ناممکن.