معرفی عارفان
1.17K subscribers
33K photos
11.9K videos
3.19K files
2.72K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
56- بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
Dr. Soroush
بر عاشقانْ فَریضه بُوَد جُست و جویِ دوست

دکلمۀ #غزل_مولانا با صدای #دکتر_سروش
شعر: #غزل_مولانا
دکلمه: #دکتر_سروش

کار همه محبان همچون زرست امشب
جان همه حسودان کور و کرست امشب

درياي حسن ايزد چون موج مي خرامد
خاک ره از قدومش چون عنبرست امشب

دايم خوشيم با وي اما به فضل يزدان
ما ديگريم امشب او ديگرست امشب

امشب مخسب اي دل مي ران به سوي منزل
کان ناظر نهاني بر منظرست امشب

پهلو منه که ياري پهلوي تست آري
برگير سر که اين سر خوش زان سرست امشب

چون دستگير آمد امشب بگير دستي
رقصي که شاخ دولت سبز و ترست امشب

والله که خواب امشب بر من حرام باشد
کاين جان چو مرغ آبي در کوثرست امشب
آدمی لگدکوب خیالات خویش است
و این چنین لگد کوب سم خیالات وحشی شدن،راه سفر به آسمان را بر آدمی می بندد.

این خیالات از کجا می آیند؟

از مجاری حواس آدمی.
مهمترین دریچه ی آنها همین دیدنها و شنیدنهاست.

به همین دلیل هم آدمی نباید هر سخنی را گوش دهد و هر مطلبی را بخواند و هر چیزی را ببیند.


کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من
غیر رویت هرچه بینم نور چشمم کم شود
هر کسی را ره مده ای پرده ی مژگان من

#حضرت_مولانا

این ابیات تعبیر دقیق و عارفانه و شاعرانه ای است از اینکه شخص باید پاسبان ضمیر خویش باشد.

صاحبخانه باید ملاحظه کند که چه میهمانانی را می پذیرد.

مبادا از مجاری حواس،بیگانه و دشمن را به خود راه دهد...

خرقه با بیگانه دادی تا بپوشد رخنه هاش
ای تفو بر آن رفوگر،رخنه ها صدگانه شد
خانه با دشمن سپردی تا بروبد زان غبار
نک همی بینی تو را روبید و صاحبخانه شد

اوصاف پارسایان
شعر از #دکتر_سروش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا

#شعر مولانا با
صداي #دکتر_سروش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شما بنده خدا نيستيد

شما دوست خدا هستید


#دکتر_سروش
بر عاشقانْ فَریضه بُوَد جُست و جویِ دوست
بر روی و سَر چو سیلْ دَوان تا به جویِ دوست

خود اوست جُمله طالِب و ما هَمچو سایه‌ها
ای گفت و گویِ ما هَمِگی گفت و گویِ دوست

گاهی به جویِ دوستْ چو آبِ رَوان خوشیم
گاهی چو آبْ حَبْس شُدم در سَبویِ دوست

گَهْ چون حَویجِ دیگ بِجوشیم و او به فکر
کَفْگیر می‌زَنَد که چُنین است خویِ دوست

بر گوشِ ما نَهاده دَهانْ او به دَمْدَمه
تا جانِ ما بگیرد یک باره بویِ دوست

چون جانِ جانْ وِیْ آمد از وِیْ گُزیر نیست
من در جهان ندیدم یک جانْ عَدویِ دوست

بُگْدازَدَت زِ ناز و چو مویَت کُند ضَعیف
نَدْهی به هر دو عالَمْ یک تایِ مویِ دوست

با دوستْ ما نِشَسته که ای دوستْ دوست کو؟
کو کو هَمی‌زَنیم زِ مَستیْ به کویِ دوست

تَصویرهایِ ناخوش و اندیشۀ رَکیک
از طَبْعِ سُسْت باشد و این نیست سویِ دوست

خاموش باش تا صِفَتِ خویش خود کُند
کو هایْ هویِ سَردِ تو کو هایْ هایِ دوست ؟

#دیوان_شمس،
#دکتر_سروش🎙🎙