معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.4K photos
12.5K videos
3.23K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
Forwarded from Deleted Account
ازدواج نيما با عاليه خانم (از خانواده ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل) در ارديبهشت سال ۱۳۰۵ روى داد. ثمره اين ازدواج پسرى بود به نام« شراگيم »كه تنها يادگار نيما و عاليه خانم شد. نيما در سال ۱۳۰۹ به آستارا رفت و مدتى در دبيرستان حكيم نظامى به تدريس ادبيات فارسى پرداخت. در ۱۳۱۱ به تهران بازگشت و سپس به مازندران رفت و مدتى در آن ديار به سر برد. در سال ۱۳۱۷ در سلك نويسندگان مجله موسيقى درآمد و در اين مجله با صادق هدايت نويسنده نوآور و مين باشيان موسيقيدان نامى همكارى كرد. وى مقالات و اشعار خود را در اين مجله به چاپ رساند: «.. اشعار من متفرق به دست مردم افتاده يا زبان شناس ها در خارج آنها را خوانده اند. فقط از سال ۱۳۱۷ به بعد كه جزو هيأت تحريريه «مجله موسيقى» شدم، به حمايت دوستان خود، اشعارم را مرتب منتشر كردم! »
از جمله مقالات او در اين مجله سلسله مقالاتى با عنوان« ارزش احساسات در زندگانى هنرپيشگان » بود كه مورد استقبال قرار گرفت. وى در اين مقالات مى گويد:
«ر يك از شخصيت هاى هنرى (هنرپيشگان = هنرمندان) نتيجه تحولات تاريخى بر اثر تغيير اساس زندگى (كار يا ماشين) هستند كه در آنها سايه و انعكاس خود را باقى مى گذارند. شخصيت هاى با اهميت تر متولد شده از تحولات با اهميت تر هستند.»
حوادث سالهاى ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ ذهن شاعر را به كلى آشفته و نگران مى كند چنان كه اميد و يأس، صبح روشن و شب تاريك در ذهن خلاق شاعر جاى خود را به يكديگر مى دهند.
نيماى خسته و شكسته از روزگار را به زندان مى برند. مدت كوتاهى در زندان مى ماند اما اثر آن تا مدت ها جان و روح شاعر را آزرده مى كند. پس از رهايى از زندان از بيم آن كه مبادا آثارش را از بين ببرند، آنها را از جايى به جاى ديگر مى كشد. روزها را به سختى مى گذراند. ديگر آرزوها و اميدهايش را به خاك سپرده است. زياد نمى خواند، كم مى نويسد. تنهاى تنها مانده است. گاهى برخى دوستان و شاگردان به ديدنش مى روند و در همين ديدارهاست كه «يدالله رؤيايى» از نيما مى پرسد: چرا ديگر شعر نمى گويى؟
و نيما پاسخ مى دهد: «زبانى را كه مى خواستم استعمال كنم، كردم. لغات وفرهنگ شعرى را كه داشتم به كاربردم. خيالم را راحت كردم و اكنون از نساختن شعر دغدغه اى ندارم.»
سال ۱۳۳۸ نيما با همسرش عاليه خانم و يگانه فرزندش شراگيم درخانه اى درتهران به سرمى برد. پس از سال ها زندگى درتهران، نيما هنوز هم دلبسته يوش بود و با بهانه و بى بهانه خود را به يوش مى رساند تا غربت شهر را در كوچه پس كوچه هاى يوش گم كند و دل تنهايى اش تازه شود. زمستان ۱۳۳۸ بازهم دلش هواى كوهستان كرد و خواست به ديدار طبيعت زادگاهش برود.با هزار سختى خود را به يوش رساند و در راه بازگشت ازمازندران به سرماخوردگى و ذات الريه مبتلا شد. پسرش شراگيم آخرين ساعات زندگى نيما را چنين توصيف مى كند:
«يازده شب بود و مادر هنوز بيدار. نيما بدجورى مريض بود. عاليه خانم تمام اين يازده شب مثل پروانه دور نيما گشته بود. من كلاس چهارم دبيرستان بودم. مى ديدم مادر از پادرآمده است. آن شب به عاليه خانم گفتم بخوابد. مادر خوابيد. نيما هم خوابيده بود، بى حال بود. من نشستم به كشيدن طرحى از چهره ويكتورهوگو. بعد نيما را صدا زدم. پرسيدم: نقاشى خوب است يا بد؟ بلندشد. نگاهى كرد و گفت: «باشد صبح. صبح همه چيز را بهتر مى شود ديد.» اما نيما نه صبح را ديد و نه نقاشى مرا. اين آخرين شعر شفاهى نيما بود. آن شب چندبار صدايم كرد كه بروم كنارش. رفتم، بغلم كرد. بغل كردنش وحشت آور بود. ترسيدم. مادرم را صدا زدم. نيما ازحال رفت. چندبار صدايش زدم. سرش را بلندكرد. گفت:«ها... » اين آخرين كلمه اى بود كه از او شنيدم.»
نيما در يكى از آخرين نوشته هايش (پنج روز پيش ازخاموشى) چنين نگاشته است: «من زندگى ام را با شعرم بيان كرده ام. درحقيقت من اين طور به سربرده ام. احتياجى ندارم كسى بپسندد يا نپسندد، بدبگويد يا خوب بگويد. اما من خواستم ديگران هم بدانند چطور مى توانند بيان كنند و اگر چيزى گفته ام براى اين بوده است و حقى را پشتيبانى كرده ام.» نيما در ادبيات معاصر ايران پديده اى بود كه به قول خودش چوب در لانه مورچگان كرد و جماعت بى آزارى را كه راحت و آسوده و بى مدعى درگوشه امن خود آرميده و ستاره مى شمردند، سراسيمه كرد.
Forwarded from Deleted Account
عوامل وعناصر مؤثر بر تحول شعر فارسي به وسيلة نيما يوشيج
1. ضرورت تاريخي/ به بن بست رسيدن شعر كهن. شعراي برزگ و برجسته چون بهار و شهريار و با آنكه احاطة كاملي كه بر فنون ادب كلاسيك داشتند و كارشان تقليد و تكرار مكررات گذشتگان بود
2. انقلاب مشروطه و آزادي قالب ها و صور خيال هاي شعري از تقليد گذشته و امروزي شدن كلام.
3. بحث و مجادلة متجددين روزنامة «تجدد و آزاديستان» تبريز با اديبان كهن گرا بر سرتجدد گرائي يا تقليد در ادبيات با صاحبان روزنامه هاي نوبهار و دانشكدة ملك الشعراي بهار .
4. آشنايي با تحولات ادبي فرانسه : سمبوليستهايي چون مالارمه ـ رمبو ـ لويي آراگون. خود نيما مي گويد: در همان زماني كه در ايران نداي بازگشت ادبي سر داده بودند نويسندگان و شعراي اروپا مثل تيرهاي صيقلي شده رو به آيندة تابناك مي رفتند . آشنايي با زبان خارجي راه تازه را در پيش چشم من گذاشت .(بدعتها و بدايع، اخوان ثالث /20)
5. امنيت نسبي در دهة بيست (دورة رضا شاه) زمينه ساز تعمق و تكامل دهي به شعر بود.
6. بودن زمينه هاي اين تحول در شعر فارسي (مستزاد ـ بحر طويل ،…)
ويژگيهاي شعر نو نيمايي :
1. شكستن وزن عروضي – كوتاه و بلند كردن مصراعها . ديد قدما، شعر كلامي بود مخيل و موزون و مقفي و متساوي . ولي نيما در همين قيد متساوي تجديدنظر كرد و آن را نپذيرفت و نيز قافيه كه گفته اند :تشابه اواخر ادوار است بدعت گذارده است .(بدعتها و بدايع نيما/ 76) .
2. به هم ريختن نظم و ترتيب معمول قافيه. تنگناهاي وزن و قافيه صداي نارضايتي شعرا را در گذشته هم در آورده است، مثلا مولوي :
رستم از اين نفس و بلا ….. رستم ار اين بيت و غزل ….. قافيه و مفعله را گو همه سيلاب ببر…
تنگناها ي وزني و محدوديت عمل شاعر در بيان حالات گوناگون :
فردوسي در بحر متقارب در كل 60 هزار بيت شاهنامه ، بايد تمام حالات انساني رابا اين بحر بيان كند.حماسي عشق ورزد، حماسي گريه كند، حماسي درمجالس بزم شركت كند و حماسي بزم ورزم را به تصوير بكشد.درصورتي كه اين وزن فقط براي حماسه و فعاليت هاي جنگي خوب است .وحالات عشقي وبيان وبيان نارحتي دروني و…..وزن ديگري را مي طلبد.تنگناهاي رعايت تساوي مصراعها ورعايت قافيه باعث شده است كه كلام تمامي شعراـ حتي شعراي درجة اول – گاه براي پر كردن وزن ورعايت قافية انباشته از حشو وزوائد باشد وگاه حتي كلامشان از هنجارهاي دستوري خارج شودو غير طبيعي وپيچيده شود.
ايران شهر ← شهر ايران اصطرلاب ← سطرلاب استوار ← ستوار برزفري ←فريبرز
اسدي طو سي در گرشاسبنامه با سرودن ده هزار بيت وقتي ميخواهد نام خود رابياورد نمي تواند به حروف ابجد متو سل شود.
بدين نامه گر نامم آيدت راي به دال اسد حرف ده را فزاي
3. درهم ريختن قالب هاي شعري قديم (قصيده ،غزل،چهارپاره)
4. آفريدن صور خيال هاي نو وبي ارتباط باگذشته .
5. رواج تصويرگري و تصويرگرائي در شعر/ايماژليسم.
6. پايه گذاري نماد گرائي در شعر با تأثيرپذيري از مكتب سمبليسم .
7. تشكل دادن به شعر و ايجاد كمپوزيسيون وهارموني درآن.(در شعر گذشته هر بيت سازي جدا گانه ميزند و پيوند عمودي بين بيتها نيست).
8. رواج شعر روايتي /مي تراود مهتاب.
9. قافيه هاي آغازين/قوقولي قو
محدوديت هاي شعر نيمایي:
1. تك وزني بودن / دست وپا گير بودن رعايت يك وزن واحد ونياز به ملودي هاي تركيبي و سمفوني وار.
2. به اشباع شدگي رسيدن نمادگرايي يك به يك، بر اثر كثرت استعمال .
3. تحميل روايتگري به شعر .
4. جدا ديدن معنا و شكل ـ محتوا و فرم ،دال و مدلول .
5. تلقي زبان شعر همچون ابزار بيان / تلقي زبان شعرهمچون بافت واژه ها و تركيب ها و تصويرها كه به عنوان استعاره ، رمز و تمثيل ، سمبل و …. به مدلول ها و مصاديق و مفاهيم و روايت هاي بيرون از شعر بر مي گردند .
6. كل گرايي ارگانيك ـ كه در شعر تك سيستمي و مبتني بر تمركز شكلي، ساختار شكني را بر نمي تابد.
7. استبداد خرد مطلق – در قالب استبداد تك صدايي و استبداد زمان خطي و مكان مسطح اقليدسي و استبداد نحوي و منطقي و دستوري زبان .
8. اشباع شدگي شعر نيمايي و ضرورت آشنايي زدايي در شعر .
نيما در سرودن شعر نو به چه چيزهايي نظر داشته است؟
1. گات ها به گفتة خودش (درخت آسوريك) . 2. تلفيق بحر طويل و مستزاد .
3. شكل و قالب ترانه هاي محلي و وزن آن ها . 4. قالب بعضي از اقسام نوحه هاي قديم
نوحه هائي از يغماي جندقي . 5. شكل مكتوب و نحوة وزن گرفتن شعر .
در زبان هاي اروپايي و فرانسه . 6. قول ها و تصنيف ها .
7. موشحات و زجل هاي عربي (به گفتة خود نيما) كه شبيه مستزادها و تصنيف هاي ماست .
8. بعضي آزمايش هاي ناقص و ابتدايي مقارن كوشش هاي نيما – خانم شمس كسمايي – جعفر خامنه اي .
مراحل تحول نيما در شع
Forwarded from Deleted Account
ر فارسي معاصر
1. رفرم ادبي/ قالب شكني (1299ـ1301) با شعرهاي افسانه ، اي شب
2. انقلاب ادبي/ شعر نو (1316ـ1317) با شعر ققنوس
شعر دو وزني از نيما :
« شب همه شب»
شب همه شب شكسته خواب به چشمم (فاعلاتن مفاعلن فعلات)
گوش برزنگ كاروانستم (فاعلاتن مفاعلن فعلن)
با صداهاي نيم زندة زدور
همعنان گشته همزبان هستم
جاده اما ز همه كس خالي است (فاعلاتن فعلاتنفعلات)
ريخته بر سر آوار آوار
اين منم مانده به زندان شب تيره كه باز شب همه شب گوش بر زنگ كاروانستم .
بیا! عزیزم!
تا ابد مرا مقهور بدار.
برای این که انتقام زن را از جنس مرد کشیده باشی ،
قلب مرا محبوس کن.
اگر بتوانم این ستاره ی قشنگ را به چنگ بیاورم!
سلسله ی پر برف البرز را به میل و سماجت خود از جا حرکت بدهم! اگر بتوانم جریان باد را از وسط ابرها ممانعت کنم .
آن وقت می توانم به قلبم تسلط داشته ،
این سرنوشت را که طبیعت برایم تعیین کرده است تغیر بدهم
ولی قدرت انسان ، به عکس خیالاتش محدود است
من همیشه از مقابل گل ها مثل نسیم های مشوش عبور کرده ام .قدرت نداشته ام آن ها را بلرزانم .
در دل شب ها مثل مهتاب بر آن ها تابیده ام .
نخواسته ام وجاهت آسمانی آن ها پنهان بماند
کدام یک از این گل ها میتوانند در دامن خودشان یک پرنده ی غریب را پناه بدهند .
من آشیانه ام را ، قلبم را ، روی دستش می گذارم
کی می تواند ابرهای تیره را بشکافد ، ظلمت ها را بر طرف کند و ناجورترین قلب ها را نجات بدهد؟
"عالیه"، تو ! تو می توانی
می دانی کدام ابرها ، کدام ظلمتها؟ شب های درازی بوده اند که شاعر برای گل موهمی که هنوز آن را نمی شناخت خیال بافی می کرده است. ابرها موانعی بوده اند که مطلوبش را از نظرش دور می کرده اند
آن گل تو بودی.
تو هستی.
تو خواهی بود.
چه قدر محبوبیت و مناعت تو را دوست می دارم .
گل محجوب قشنگ من.

نیما یوشیج
ای خنک آن را که
ذات خود شناخت

اندر امن سرمدی
قصری بساخت

#مولانا
بارالها...
اي خوب زوال ناپذير
من به گشودن درهاي رحمتت اميد دارم.

به نام خدای همه

خدایا
امروز
هر تاریکی به نور
هر رنجی به رحمت
هر فراقی به وصل

و هر ناممکنی را با دست مهربانت ممکن بگردان

به برکت ذکر پر نور صلوات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدای من

در روز دوشنبه
سه حاجتم را رواکن:
گناهی برایم مگذار جزآنکه بیامرزی
و نه اندوهی،جزآنکه را برطرف سازی
و نه دشمنی جزآنکه دور گردانی
تنهاکسی که به ذهنمان دسترسی داردخودمان هستیم.
این ماهستیم که انتخاب میکنیم به چه بیاندیشیم.
جهل ورفتار غلط دیگران نبایدبذر ذهن وافکارمان باشد
اوضاع ما هنگامی تغییر می کند که منش خود را تغییر دهیم.
و منش ما وقتی عوض می شود که باورهای خود را عوض کنیم.

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد دوشنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

لبخندمون لوگوی ماست
شخصيتمون بيزينس كارت ماست
حسى كه آدمها
بعد از هر برخورد با ما ميگيرن
علامت تجارى ماست!
امروزت پر از لبخند

🌺🌺🌺

شاد باشی
فرخ صباح آن
که تو بر وی نظر کنی
فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی

ای آفتاب روشن
و ای سایه همای
ما را نگاهی از تو تمامست اگر کنی

سعدی

سلام
Chahar Mezran O Avaz
Parisa
آواز
بانو پریسا
#زود_قضاوت_نکنیم

مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد
اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد.
فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد.
در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد.
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد
مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟
در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد.
بروید از قصاب بگیرید...
تا اینکه او مریض شد
احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد.
هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود...
همسرش به تنهایی او را دفن کرد
اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد
دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد.
او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت...!!

"هیچوقت زود قضاوت نکنیم..."
Bordi Az Yadam
Faezeh (Www.BestMusik.Org)
بردی از یادم
با صدای دلکش
شعر پرویز خطیبی
اندرون با تو چنان انس گرفت‌ست مرا
که ملالم ز همه خلق جهان می‌آید ...!

#سعدی
‌‌‏

وصل تو زود رفت و
فراق تو دیر ماند

فریاد ازین عقوبت و عمر کم!

هلالی جغتایی
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت


حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از نسیم سحر
آموختم و شعلہ‌ ے شمع...
رسم شوریدگے و
شیوه‌ ے شیدائے را...
صبح سرمےڪشد از پشت
درختان خورشید تا
تماشا ڪند این بزم تماشائے را...


#شھریار
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم
و گر پرسی چه می‌خواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم

نمی‌خواهم که با سردی چو گل خندم ز بیدردی
دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم

َ#رهی_معیری
4_5805647670714304478.mp4
45.9 MB
مستان سلامت میکنند