معرفی عارفان
1.19K subscribers
33.5K photos
12K videos
3.2K files
2.74K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
و شمایل آن درخت که افتاد
چه قدر شبیه افتادن کسی بود
که آمده بود کویر را جنگل کند
اما
تکلیف تو ای اسب همین بود
که بی سوار از تنگه
برگردی و عشیره را به شیون فراخوانی ؟
و اسب بی سوار چه قدر شبیه سوار بی اسبی است
تنها میان حلقه ی قاتلانش
تا آن گاه که به تابوت گلپوش زخم های خود خوابیده
ناگاه شیهه کشان
اسبی سیاه فرابرسد
سم بکوبد بالای سر سالار زخم ها و به جوش آوردن خون طایفه را
با این همه
چه قدر این تبر افتاده
یادآور آن سوار برخاسته است آن سرو

#منوچهر_آتشی
#سالار_زخمها
#اتفاق_آخر
به رسم قوم اش
شال گشاده بر گردن رهانده سیروس
بخاطر مویه ی من به خاطر تو که رفته ای
شال گشاده بر گردن رهانده اند
شاعران خوزستان من
حالا بگو
شالی که ندارم من
پس چه گشایم و رهانم بر گردن ؟
ای کاش تو نیز
گاگریو ی می خواندی ، هرمز
واگویه ای
که خم کند پازنان کوهی را به حیرت
بر تنگ تی که قافله از آن
بی زنگ می گذرد
و می برد تاقه های کفن به کهکشان
برای برادران باستانی ام
تا شالی از خیال بیاورد
برای گردن من


#منوچهر_آتشی
#شال_برای_گردن_من
#اتفاق_آخر
ساعت شش غروب دیروز است
و من
با جیب های پر از گریه
از کارخانه به خانه برمی گردم
تا دستمزد ناچیزم را
ترضیع نورسیده ی دیگر
در شیشه ی کبود پستانکش بچکانم
سخت است روزگار
و کودکان بد قلق ما هم
نا آمده
از شیر خشک نیدو و هر مارک دیگری
عشقشان می گیرد
و غیر شیره ی جان ما ،‌ چیزی
در کام های کوچکشان
شیرین نمی نشیند
این کودکان بد قلق
ساعت شش غروب امروز است
و من
با جیب های خالی از گریه به خانه بر می گردم
با دستمال گمشده و جیبهای سوراخ
کدام سکه ایمن خواهد ماند
و این ، به خشت کاغذی افتاده
این چندمین گرسنه ی یک قطره شیر
بگذار احتضار را
از خون ناف خویش بنوشد
ساعت شش غروب فرداست
و
من
با جیبهای پر از گریه ، از گورستان
به خانه باز میگردم
و کارخانه ها همه
در اعتصاب اندوهند

#منوچهر_آتشی
#شش_غروب_فردا
#اتفاق_آخر