#داریوش_شایگان
(زاده ۴ بهمن ۱۳۱۳ در تهران) هنر شناس و اندیشمند معاصر ایرانی است. غالب آثار شایگان به زبان فرانسه و در حوزه فلسفه تطبیقی بود.
داریوش شایگان، پس از چند ما بستری در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان فیروزگر، ساعت هفت و نیم صبح دوم فروردین ۹۷ دار فانی را وداع گفت
(زاده ۴ بهمن ۱۳۱۳ در تهران) هنر شناس و اندیشمند معاصر ایرانی است. غالب آثار شایگان به زبان فرانسه و در حوزه فلسفه تطبیقی بود.
داریوش شایگان، پس از چند ما بستری در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان فیروزگر، ساعت هفت و نیم صبح دوم فروردین ۹۷ دار فانی را وداع گفت
Forwarded from حمید
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
رودکی
جوان که بودم دو کتاب در نگاه من به مرگ خیلی تاثیر گذاشتند که یکی از آنها کتاب مرگ ایوان ایلیچ تولستوی بود. ایوان در این کتاب، دارد می میرد و در فکر این است که حالا که دارد می میرد، در زندگی چه کرده است. پیامش این که شاید عدم تناسب میان زندگی
و مرگ باعث شود که به هنگام مرگ احساس غبن کنیم. شیوه ی ریلکه در مواجهه با مرگ
را نیز می توان شیوه ای قهرمانانه نامید.
انسانی که با طرح مداوم مسائل و اضطراب ها و مشکلات، هشیاری اش را به حد جنون
می رساند و اصالت و صداقتش را تا حدی بیمارگونه بالا می برد؛ کتاب دیگری که بر
من تاثیر گذاشت هم کتاب شعرهایی است
که ریلکه در پاریس و تحت تاثیر بودلرسروده است.ریلکه در دیوان شعرش می گوید:
" خدایا به هر کس مرگ اصیل خودش را ده، مرگی دمساز با زندگی اش " یعنی مرگ هر کس به زیبایی زندگی اش باشد.
این بهترین آرزویی است که می توان داشت.
#مرگی_دمساز_با_زندگی
#نوشته ی_داریوش_شایگان
یادش گرامی
به مناسبت 2فروردین سالروز درگذشت زنده یاد داریوش شایگان
وز شمار خرد هزاران بیش
رودکی
جوان که بودم دو کتاب در نگاه من به مرگ خیلی تاثیر گذاشتند که یکی از آنها کتاب مرگ ایوان ایلیچ تولستوی بود. ایوان در این کتاب، دارد می میرد و در فکر این است که حالا که دارد می میرد، در زندگی چه کرده است. پیامش این که شاید عدم تناسب میان زندگی
و مرگ باعث شود که به هنگام مرگ احساس غبن کنیم. شیوه ی ریلکه در مواجهه با مرگ
را نیز می توان شیوه ای قهرمانانه نامید.
انسانی که با طرح مداوم مسائل و اضطراب ها و مشکلات، هشیاری اش را به حد جنون
می رساند و اصالت و صداقتش را تا حدی بیمارگونه بالا می برد؛ کتاب دیگری که بر
من تاثیر گذاشت هم کتاب شعرهایی است
که ریلکه در پاریس و تحت تاثیر بودلرسروده است.ریلکه در دیوان شعرش می گوید:
" خدایا به هر کس مرگ اصیل خودش را ده، مرگی دمساز با زندگی اش " یعنی مرگ هر کس به زیبایی زندگی اش باشد.
این بهترین آرزویی است که می توان داشت.
#مرگی_دمساز_با_زندگی
#نوشته ی_داریوش_شایگان
یادش گرامی
به مناسبت 2فروردین سالروز درگذشت زنده یاد داریوش شایگان
تو فقط می توانی مالک چیزی باشی که مرگ نمی تواند آن را از تو بگیرد.
الباقی همه وهم است - حتی خود مالک نیز ؛ زیرا مالک نیز نمی تواند غرق شدن نهایی کشتی را تاب بیاورد.پس ، ببین چه مانده است.به درون باز گرد ومراقبه کن، از هر آنچه که در برابر مرگ شکننده است ؛منصرف شو، بگو ؛ نه این نه آن؛ و به اعماق برو ؛به نقطه ای که چیزی برای منصرف شدن نمانده است و روشنایی اینجاست.
اشو
الباقی همه وهم است - حتی خود مالک نیز ؛ زیرا مالک نیز نمی تواند غرق شدن نهایی کشتی را تاب بیاورد.پس ، ببین چه مانده است.به درون باز گرد ومراقبه کن، از هر آنچه که در برابر مرگ شکننده است ؛منصرف شو، بگو ؛ نه این نه آن؛ و به اعماق برو ؛به نقطه ای که چیزی برای منصرف شدن نمانده است و روشنایی اینجاست.
اشو
«عید» در ادبیات فارسی
مراد از مطلقِ «عید» در متونِ کهن اغلب «عیدِ روزه» یا «عیدِ فطر» است. «عیدِ قربان»/ «عیدِ أضحی»/ «گوسفندکشان» اغلب بهصورت ترکیب بهکارمیرفته، مگرآنکه زمینهٔ سخن خود حکایت از عیدِ قربان داشتهباشد. اما مراد از مطلقِ «عید»، اغلب «عید فطر» یا همان «عیدِ روزهگشایی» است. همچنین «عیدَین» که در متونِ کهن تعبیرِ پرکاربردی بوده، اشارهدارد به عیدِ فطر و عیدِ قربان. خاقانی قصیدهای مفصّل دارد که در آن چهاربار تجدیدِ مطلع کردهاست. او در سراسرِ ابیاتِ این قصیده واژهٔ «عید» را التزامکردهاست. ازجمله در بیتی سروده:
گفتم کدام عید؟ نه أضحی بوَد نه فطر
بیرون از این دو عید چه عید است دیگرش؟ (دیوان، بهتصحیحِ استاد ضیاءالدین سجادی، انتشاراتِ زوّار، ص ۲۲۶ )
و «عیدگاه» نیز یعنی مصلّی یا محوطهٔ گستردهای که نمازِ عیدِ فطر (و گاه استسقاء یا بارانخواهی) در آن برگزارمیشد. در تاریخِ بخارا توصیفی دقیق از «نمازگاهِ» عیدِ فطرِ شهرِ بخارا آمدهاست (نرشخی، بهکوشش استاد مدرس رضوی، انتشارات توس، ۱۳۶۳،ص۷۳_۷۱).
در متونِ کهن اغلب نوروز و دیگر آیینهای شادیانگیزِ ایرانی (ازجمله جشنِ «سده» یا «مهرگان») با تعبیرِ «جشن» از اعیادِ مذهبی دورهٔ اسلامی بازشناختهمیشود. کافی است از این منظر به تاریخِ بیهقی یا دیوانِ منوچهری و فرخیِ سیستانی مراجعهشود.
در شعرِ حافظ، هرگاه سخن از نوروز بهمیانآید، به گل و نسیم و تغییرات جوّی و انقلابِ طبیعت نیز اشارهمیشود. حافظ البته بهکرّات از واژهٔ «بهار» نیز بهرهمیبرَد. او اغلب به شادخواریها و مغتنمْشمردنِ فرصتها در این فصل اشارهدارد:
_ [...] بی باده بهار خوش نباشد
_رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید [...]
اما هرگاه در دیوانِ حافظ به مطلقِ «عید» اشارهمیشود، مراد «عیدِ فطر» است. نیز حافظ هرگاه از «رمضان» یا «صیام» و وابستههای آن ( نظارهٔ ماه/ استهلال/ روزه ) سخنمیگوید به اغتنامِ فرصت توصیهمیکند، و کلامش اغلب با طنز و تعریض و گاه حتّی ترکِ ادب شرعی همراهمیشود:
_هلالِ عید به دورِ قدح اشارتکرد
_ما را دوسه ساغر بده و گو رمضان باش!
_ گرچه ماه رمضان است بیاور جامی!
عید در نگاهِ شاعرانِ عارف یا عارفانِ شاعر، «بهارِ جانها» یا همان انقلابِ درون و «زندگانی» در آنات و ابنُالوقتبودن است. ازهمینرو آنان را «هر دَمی دو عید» باشد:
صوفیان در دَمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قَدید کنند
(حدیقهٔ سنایی، به تصحیح استاد مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، ص ۳۶۹؛ مولوی نیز در مطلع غزلی این بیت را تضمین کردهاست).
و مولانا در غزلی سروده:
ز روی تست عید آثار ما را
بیا ای عید و عیدی آر ما را
تو جان عید و از روی تو جانا
هزاران عید در اسرار ما را [...]
شما را عید در سالی دوبار است
دوصد عید است هردم کار ما را [...]
بیا ای عیدِ اکبر شمسِ تبریز
به دستِ این و آن مگذار ما را
(کلیات شمس، به تصحیح استاد فروزانفر، انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۶، ج۱، ص۷۳).
نکتهٔ آخر آنکه گاه عیدِ فطر با نوروز همزمان میشد و فرصتی مغتنم برای شادخواریها و مضمونپردازیهای شاعرانه فراهممیآورد. پژوهشگران برپایهٔ «گاهشماری تطبیقی» ( بهکوشش استاد احمد بیرشک) اشارهکردند حافظ بیتی را که در آن از همزمانی «عید» و «آخرِگل» سخن رفته احتمالاً در اردیبهشت یا خردادِ سال ۷۶۶ قمری (که همزمان است با شادخواریهای روزگار شاهشجاع) سرودهاست. و تحلیلِ نویسندهٔ مقاله: تنها در آن سالها بوده که عیدِ فطر همزمان بوده با پایانِ شکفتنِ گل (سرخ) در شیراز:
عید است و آخرِ گل و یاران درانتظار
ساقی به روی «شاه» ببین ماه و می بیار
(«آخرِ گل» [ بررسی و تحلیل واژههای عید، گل و شاه در دیوان حافظ]، دکتر حسین نجفدری، روزنامهٔ اطلاعات، ۱۳۸۰/۹/۸).
*قَدید اینجا گویا بهمعنیِ خشککردنِ گوشت است. این شیوه تاهمیناواخر مرسوم بودهاست. و عنکبوت را بهسبب اینکه گِرد طعمهاش تارمیتند و حریصانه آذوقهمیاندوزد با اهلِ ظاهر که به امیدِ آخرت عبادتمیاندوزند، مقایسهکردهاست. مولوی در غزلی دیگر نیز بااشاره به حرصِ جولهه (عنکبوت) چنین سروده:
چون جولههٔ حرص در این خانهٔ ویران
از آبِ دهان دامِ مگسگیر تنیدی
(کلیات شمس، ج۶،ص۶).
مراد از مطلقِ «عید» در متونِ کهن اغلب «عیدِ روزه» یا «عیدِ فطر» است. «عیدِ قربان»/ «عیدِ أضحی»/ «گوسفندکشان» اغلب بهصورت ترکیب بهکارمیرفته، مگرآنکه زمینهٔ سخن خود حکایت از عیدِ قربان داشتهباشد. اما مراد از مطلقِ «عید»، اغلب «عید فطر» یا همان «عیدِ روزهگشایی» است. همچنین «عیدَین» که در متونِ کهن تعبیرِ پرکاربردی بوده، اشارهدارد به عیدِ فطر و عیدِ قربان. خاقانی قصیدهای مفصّل دارد که در آن چهاربار تجدیدِ مطلع کردهاست. او در سراسرِ ابیاتِ این قصیده واژهٔ «عید» را التزامکردهاست. ازجمله در بیتی سروده:
گفتم کدام عید؟ نه أضحی بوَد نه فطر
بیرون از این دو عید چه عید است دیگرش؟ (دیوان، بهتصحیحِ استاد ضیاءالدین سجادی، انتشاراتِ زوّار، ص ۲۲۶ )
و «عیدگاه» نیز یعنی مصلّی یا محوطهٔ گستردهای که نمازِ عیدِ فطر (و گاه استسقاء یا بارانخواهی) در آن برگزارمیشد. در تاریخِ بخارا توصیفی دقیق از «نمازگاهِ» عیدِ فطرِ شهرِ بخارا آمدهاست (نرشخی، بهکوشش استاد مدرس رضوی، انتشارات توس، ۱۳۶۳،ص۷۳_۷۱).
در متونِ کهن اغلب نوروز و دیگر آیینهای شادیانگیزِ ایرانی (ازجمله جشنِ «سده» یا «مهرگان») با تعبیرِ «جشن» از اعیادِ مذهبی دورهٔ اسلامی بازشناختهمیشود. کافی است از این منظر به تاریخِ بیهقی یا دیوانِ منوچهری و فرخیِ سیستانی مراجعهشود.
در شعرِ حافظ، هرگاه سخن از نوروز بهمیانآید، به گل و نسیم و تغییرات جوّی و انقلابِ طبیعت نیز اشارهمیشود. حافظ البته بهکرّات از واژهٔ «بهار» نیز بهرهمیبرَد. او اغلب به شادخواریها و مغتنمْشمردنِ فرصتها در این فصل اشارهدارد:
_ [...] بی باده بهار خوش نباشد
_رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید [...]
اما هرگاه در دیوانِ حافظ به مطلقِ «عید» اشارهمیشود، مراد «عیدِ فطر» است. نیز حافظ هرگاه از «رمضان» یا «صیام» و وابستههای آن ( نظارهٔ ماه/ استهلال/ روزه ) سخنمیگوید به اغتنامِ فرصت توصیهمیکند، و کلامش اغلب با طنز و تعریض و گاه حتّی ترکِ ادب شرعی همراهمیشود:
_هلالِ عید به دورِ قدح اشارتکرد
_ما را دوسه ساغر بده و گو رمضان باش!
_ گرچه ماه رمضان است بیاور جامی!
عید در نگاهِ شاعرانِ عارف یا عارفانِ شاعر، «بهارِ جانها» یا همان انقلابِ درون و «زندگانی» در آنات و ابنُالوقتبودن است. ازهمینرو آنان را «هر دَمی دو عید» باشد:
صوفیان در دَمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قَدید کنند
(حدیقهٔ سنایی، به تصحیح استاد مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، ص ۳۶۹؛ مولوی نیز در مطلع غزلی این بیت را تضمین کردهاست).
و مولانا در غزلی سروده:
ز روی تست عید آثار ما را
بیا ای عید و عیدی آر ما را
تو جان عید و از روی تو جانا
هزاران عید در اسرار ما را [...]
شما را عید در سالی دوبار است
دوصد عید است هردم کار ما را [...]
بیا ای عیدِ اکبر شمسِ تبریز
به دستِ این و آن مگذار ما را
(کلیات شمس، به تصحیح استاد فروزانفر، انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۶، ج۱، ص۷۳).
نکتهٔ آخر آنکه گاه عیدِ فطر با نوروز همزمان میشد و فرصتی مغتنم برای شادخواریها و مضمونپردازیهای شاعرانه فراهممیآورد. پژوهشگران برپایهٔ «گاهشماری تطبیقی» ( بهکوشش استاد احمد بیرشک) اشارهکردند حافظ بیتی را که در آن از همزمانی «عید» و «آخرِگل» سخن رفته احتمالاً در اردیبهشت یا خردادِ سال ۷۶۶ قمری (که همزمان است با شادخواریهای روزگار شاهشجاع) سرودهاست. و تحلیلِ نویسندهٔ مقاله: تنها در آن سالها بوده که عیدِ فطر همزمان بوده با پایانِ شکفتنِ گل (سرخ) در شیراز:
عید است و آخرِ گل و یاران درانتظار
ساقی به روی «شاه» ببین ماه و می بیار
(«آخرِ گل» [ بررسی و تحلیل واژههای عید، گل و شاه در دیوان حافظ]، دکتر حسین نجفدری، روزنامهٔ اطلاعات، ۱۳۸۰/۹/۸).
*قَدید اینجا گویا بهمعنیِ خشککردنِ گوشت است. این شیوه تاهمیناواخر مرسوم بودهاست. و عنکبوت را بهسبب اینکه گِرد طعمهاش تارمیتند و حریصانه آذوقهمیاندوزد با اهلِ ظاهر که به امیدِ آخرت عبادتمیاندوزند، مقایسهکردهاست. مولوی در غزلی دیگر نیز بااشاره به حرصِ جولهه (عنکبوت) چنین سروده:
چون جولههٔ حرص در این خانهٔ ویران
از آبِ دهان دامِ مگسگیر تنیدی
(کلیات شمس، ج۶،ص۶).
در میان ایرانیان قدیم ، گروهی از مردمان بودند که به حق رهبری می کردند و حق ، آنان را در راه راست رهبری می کرد و این حکمای باستانی به کسانی که خود را مغان می نامیدند ، شباهت نداشتند ؛ حکمت متعالی و اشراقی آنان را که حالات و تجربیات روحانی افلاطون و اسلاف وی نیز گواه بر آن بوده است ما دوباره در کتاب خود ، حکمه الاشراق زنده کرده ایم.
شیخ شهاب الدین سهروردی
سه حکیم مسلمان
شیخ شهاب الدین سهروردی
سه حکیم مسلمان
هنگاميكه عشق هست،
بخشايش نمي تواند باشد..
بخشايش هنگاهي ظاهر مي شود كه ما كينه را در دلمان انباشته باشيم.
بخشايش رنجش است.
هنگامي كه زخمي در كار نباشد،
نيازي به شفا يافتن نيست.
اين بي دقتيست كه،
كينه و رنجش پديد مي آورد..
و ما از آن اگاه مي شويم
و سپس مي بخشيم..
بخشش جدايي را تشويق مي كند..
هنگاميكه آگاهيد كه مي بخشيد، گناهكاريد.
هنگاميكه آگاهيد كه آراميد،
ديگر آرامشي نخواهد بود..
مادامي كه مشاهده كننده اي هست كه مي گويد "من هستم" يا "من نيستم" نشاني از عشق نمي تواند بود..
كريشنا_مورتي
بخشايش نمي تواند باشد..
بخشايش هنگاهي ظاهر مي شود كه ما كينه را در دلمان انباشته باشيم.
بخشايش رنجش است.
هنگامي كه زخمي در كار نباشد،
نيازي به شفا يافتن نيست.
اين بي دقتيست كه،
كينه و رنجش پديد مي آورد..
و ما از آن اگاه مي شويم
و سپس مي بخشيم..
بخشش جدايي را تشويق مي كند..
هنگاميكه آگاهيد كه مي بخشيد، گناهكاريد.
هنگاميكه آگاهيد كه آراميد،
ديگر آرامشي نخواهد بود..
مادامي كه مشاهده كننده اي هست كه مي گويد "من هستم" يا "من نيستم" نشاني از عشق نمي تواند بود..
كريشنا_مورتي
جانی پُراز زخمِ بهچرک درنشسته ــ
چنینام.
اما فردای تو چه خواهد بود
گر بهناگاه
هم در این شبِ بیتسلا
پلاس برچینم؟ ــ
تداومِ بیعلاجِ دلشورهیی سمج
یا طنینِ سرگردانِ لطمهی صدایی تنها؟
هر چند صدا بر آب خواهد غلتید
و آب بر خاک میگذرد
که پژواکیست پُراعتماد
از بشارتِ جاودانهگی.
احمد شاملو
چنینام.
اما فردای تو چه خواهد بود
گر بهناگاه
هم در این شبِ بیتسلا
پلاس برچینم؟ ــ
تداومِ بیعلاجِ دلشورهیی سمج
یا طنینِ سرگردانِ لطمهی صدایی تنها؟
هر چند صدا بر آب خواهد غلتید
و آب بر خاک میگذرد
که پژواکیست پُراعتماد
از بشارتِ جاودانهگی.
احمد شاملو
جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع
که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنی تر میرسد روزی
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
نه حافظ میکند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی
#حضرت_حافظ
که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنی تر میرسد روزی
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
نه حافظ میکند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی
#حضرت_حافظ
دامن کشان همي شد در شرب زرکشيده
صد ماه رو ز رشکش جيب قصب دريده
از تاب آتش مي بر گرد عارضش خوي
چون قطره هاي شبنم بر برگ گل چکيده
لفظي فصيح شيرين قدي بلند چابک
رويي لطيف زيبا چشمي خوش کشيده
ياقوت جان فزايش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروريده
آن لعل دلکشش بين وان خنده دل آشوب
وان رفتن خوشش بين وان گام آرميده
آن آهوي سيه چشم از دام ما برون شد
ياران چه چاره سازم با اين دل رميده
زنهار تا تواني اهل نظر ميازار
دنيا وفا ندارد اي نور هر دو ديده
تا کي کشم عتيبت از چشم دلفريبت
روزي کرشمه اي کن اي يار برگزيده
گر خاطر شريفت رنجيده شد ز حافظ
بازآ که توبه کرديم از گفته و شنيده
بس شکر بازگويم در بندگي خواجه
گر اوفتد به دستم آن ميوه رسيده
#حضرت_حافظ
صد ماه رو ز رشکش جيب قصب دريده
از تاب آتش مي بر گرد عارضش خوي
چون قطره هاي شبنم بر برگ گل چکيده
لفظي فصيح شيرين قدي بلند چابک
رويي لطيف زيبا چشمي خوش کشيده
ياقوت جان فزايش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروريده
آن لعل دلکشش بين وان خنده دل آشوب
وان رفتن خوشش بين وان گام آرميده
آن آهوي سيه چشم از دام ما برون شد
ياران چه چاره سازم با اين دل رميده
زنهار تا تواني اهل نظر ميازار
دنيا وفا ندارد اي نور هر دو ديده
تا کي کشم عتيبت از چشم دلفريبت
روزي کرشمه اي کن اي يار برگزيده
گر خاطر شريفت رنجيده شد ز حافظ
بازآ که توبه کرديم از گفته و شنيده
بس شکر بازگويم در بندگي خواجه
گر اوفتد به دستم آن ميوه رسيده
#حضرت_حافظ
بر تو ای ماهٖ آسمان و زمین
تا به هفت آسمان مبارک باد
عید آمد به کف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارک باد
#مولانای_جان
تا به هفت آسمان مبارک باد
عید آمد به کف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارک باد
#مولانای_جان
گفتم بیتی نگار از من رنجید
یعنی که بوزن بیت ما را سنجید
گفتم که چه ویران کنی این بیت مرا
گفتا به کدام بیت خواهم گنجید
#مولانای_جان
یعنی که بوزن بیت ما را سنجید
گفتم که چه ویران کنی این بیت مرا
گفتا به کدام بیت خواهم گنجید
#مولانای_جان
در سلوک دو چیز به غایت معظم است و بی آن دو چیز سلوک میسر نشود « یکی صحبت دانا و یکی اندک خوردن و باید به اذکار مداومت کند و کم خوردن و کم گفتن را بر خود لازم کند و سالک باید مرید دانا باشد
زُبدة الحقایق
عزيز الدين نسفی
زُبدة الحقایق
عزيز الدين نسفی
خير، هم آری را شامل است هم نه را . نه و آری هر دو در دامان اوست. خير، يك آزادی است نه يك طرح بسته. و البته كه خير، آزادی بی حد و حصر است
جز اين باشد چگونه گنجايش خداوندی را داراست؟! "واللهُ خيرٌ". خير و اختيار از يك ريشه اند. خير، صاحب اختيار است. به واقع تنها او صاحب اختيار است.
تفسیر خیر
جز اين باشد چگونه گنجايش خداوندی را داراست؟! "واللهُ خيرٌ". خير و اختيار از يك ريشه اند. خير، صاحب اختيار است. به واقع تنها او صاحب اختيار است.
تفسیر خیر
رفتم بهباغصُبحدمی تا چنم گُلی
آمد به گوش ناگهم آواز بُلبُلی
مسکین چو من به عشق گُلی گشته مبتلا
و اندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی
میگشتماندرآنچمنوباغدمبهدم
میکردم اندر آن گُل و بُلبُل تاملی
گُلیارحُسنگشتهو بُلبُلقرینعشق
آن را تفضُلی نه و این را تبدلی
چون کرد در دلم اثر آواز عندلیب
گشتم چنانکه هیچ نماندم تِحُملی
بسگُلشکفتهمیشود اینباغرا ولی
کسبیبلایخار نچیدهستازاوگُلی
حافظ مدار امیدِفرج از مدارچرخ
دارد هزار عیب و ندارد تفضُلی
#حضرت_حافظ
آمد به گوش ناگهم آواز بُلبُلی
مسکین چو من به عشق گُلی گشته مبتلا
و اندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی
میگشتماندرآنچمنوباغدمبهدم
میکردم اندر آن گُل و بُلبُل تاملی
گُلیارحُسنگشتهو بُلبُلقرینعشق
آن را تفضُلی نه و این را تبدلی
چون کرد در دلم اثر آواز عندلیب
گشتم چنانکه هیچ نماندم تِحُملی
بسگُلشکفتهمیشود اینباغرا ولی
کسبیبلایخار نچیدهستازاوگُلی
حافظ مدار امیدِفرج از مدارچرخ
دارد هزار عیب و ندارد تفضُلی
#حضرت_حافظ
Ghaf
Nazin And Sarab
تا کِی باشم چو حلقه بر در بی تو
با اشکِ چو سیم و رخِ چون زر بی تو
تو بر سرِ کار و سر به کار آورده
من بر سرِ خاک و خاک بر سر بی تو.
عطار
با اشکِ چو سیم و رخِ چون زر بی تو
تو بر سرِ کار و سر به کار آورده
من بر سرِ خاک و خاک بر سر بی تو.
عطار
گفتگو با دل
داریوش
داریوش
گفتکو با دل
تغافل کرد یکچندی که کم گردد جنونِ من
مناش لطفِ نهان پنداشتم، دیوانهتر گشتم..
محتشم کاشانی
گفتکو با دل
تغافل کرد یکچندی که کم گردد جنونِ من
مناش لطفِ نهان پنداشتم، دیوانهتر گشتم..
محتشم کاشانی