" اندیشه"
« ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
ور بود اندیشه ات گل، گلشنی
ور بود خاری، تو هیمۀ گلخنی»
#مثنوی – دفتر دوم
این ابیات در بیان این معنی است که چون حقیقت ذات آدمی جز اندیشه و ادراک
و هوش نیست؛ پس هر کس هرچه میاندیشد همان است. و این سخن پیش از مولانا نیز در سخنان نظامی و عطار
و دیگران آمده است و در مغرب زمین نیز این اندیشه سابقۀ طولانی دارد و از جمله محور اصلی فلسفۀ دکارت همین است که حقیقت ذات انسان چیزی جز ادراک
و اندیشه نیست و تنها دلیل هرکس از ذات خویش اندیشیدن اوست و لذا گفت:
من میاندیشم، پس هستم.
برگرفته از کتاب
« گزیدۀ فیه ما فیه – #مقالات_مولانا»
به قلم #حسین_الهی_قمشهای
« ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
ور بود اندیشه ات گل، گلشنی
ور بود خاری، تو هیمۀ گلخنی»
#مثنوی – دفتر دوم
این ابیات در بیان این معنی است که چون حقیقت ذات آدمی جز اندیشه و ادراک
و هوش نیست؛ پس هر کس هرچه میاندیشد همان است. و این سخن پیش از مولانا نیز در سخنان نظامی و عطار
و دیگران آمده است و در مغرب زمین نیز این اندیشه سابقۀ طولانی دارد و از جمله محور اصلی فلسفۀ دکارت همین است که حقیقت ذات انسان چیزی جز ادراک
و اندیشه نیست و تنها دلیل هرکس از ذات خویش اندیشیدن اوست و لذا گفت:
من میاندیشم، پس هستم.
برگرفته از کتاب
« گزیدۀ فیه ما فیه – #مقالات_مولانا»
به قلم #حسین_الهی_قمشهای
عالم آینه است:
نقش خود را در او میبینی.
همهٔ اخلاق بد
- از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر -
چون در توست نمیرنجی،
چون آن را در دیگری میبینی، میرمی و میرنجی. پس بدان که از خود میرنجی و میرمی.
#مقالات مولانا فیه مافیه
نقش خود را در او میبینی.
همهٔ اخلاق بد
- از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر -
چون در توست نمیرنجی،
چون آن را در دیگری میبینی، میرمی و میرنجی. پس بدان که از خود میرنجی و میرمی.
#مقالات مولانا فیه مافیه
عالم آینه است:
نقش خود را در او میبینی.
همهٔ اخلاق بد
- از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر -
چون در توست نمیرنجی،
چون آن را در دیگری میبینی، میرمی و میرنجی. پس بدان که از خود میرنجی و میرمی.
#مقالات مولانا فیه مافیه
#فیه_ما_فیه
#مولانا
نقش خود را در او میبینی.
همهٔ اخلاق بد
- از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر -
چون در توست نمیرنجی،
چون آن را در دیگری میبینی، میرمی و میرنجی. پس بدان که از خود میرنجی و میرمی.
#مقالات مولانا فیه مافیه
#فیه_ما_فیه
#مولانا
عالم آینه است:
نقش خود را در او میبینی.
همهٔ اخلاق بد
- از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر -
چون در توست نمیرنجی،
چون آن را در دیگری میبینی، میرمی و میرنجی. پس بدان که از خود میرنجی و میرمی.
#مقالات مولانا فیه مافیه
#فیه_ما_فیه
#مولانا
نقش خود را در او میبینی.
همهٔ اخلاق بد
- از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر -
چون در توست نمیرنجی،
چون آن را در دیگری میبینی، میرمی و میرنجی. پس بدان که از خود میرنجی و میرمی.
#مقالات مولانا فیه مافیه
#فیه_ما_فیه
#مولانا
سخن بیپایان است،
اما به قدر طالب فرو میآید.
حكمت همچو باران است.
در معدن خویش بیپایان است،
اما به قدر مصلحت فرود آید
- در زمستان و در بهار و در تابستان و در پاییز، به قدر او و بیشتر و کمتر.
اما از آنجا که میآید، آنجا بیحد است.
شکر را در کاغذ کنند یا داروها را عطاران.
اما شکر آن قدر نباشد که در کاغذ است - کانهای شکر و کانهای دارو بیحد است.
و بینهایت در کاغذ کی گنجد ؟
#مقالات مولانا
اما به قدر طالب فرو میآید.
حكمت همچو باران است.
در معدن خویش بیپایان است،
اما به قدر مصلحت فرود آید
- در زمستان و در بهار و در تابستان و در پاییز، به قدر او و بیشتر و کمتر.
اما از آنجا که میآید، آنجا بیحد است.
شکر را در کاغذ کنند یا داروها را عطاران.
اما شکر آن قدر نباشد که در کاغذ است - کانهای شکر و کانهای دارو بیحد است.
و بینهایت در کاغذ کی گنجد ؟
#مقالات مولانا