معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۴ ( #قسمت_چهارم ) ۴۰ بِدان پهلوان داد ، آن دُختِ خویش ، بر آنسان که بودست آیین و کیش ، ۴۱ به خشنودی و رای و فرمانِ اوی ، به خوبی بیاراست ،…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_پنجم )
۵۳
ور ایدونکه ، آید ز اختر ،، پسر ،
ببندش بهبازو ،، نشانِ پدر ،
۵۴
به بالایِ سامِ نریمان بُوَد ،
به مردی و خویِ کریمان بُوَد ،
۵۵
فرود آرَد از ابر ،؛ پرّانعقاب ؛
نیابد ( #نتابد ) به تندی ،، بر او ، آفتاب ،
۵۶
بهبازی شمارَد ، همی رزمِ شیر ،
نپیچد سر ، از جنگِ پیلِ دلیر ،
۵۷
همی بود آن شب ، برِ ماهروی ،
همی گفت از هر سخن ، پیشِ اوی ،
۵۸
چو ، خورشید ،، رخشنده شد بر سپهر ،
بیاراست رویِ زمین را ، به مِهر ،
۵۹
به پدرودکردن ،، گرفتش به بَر ،
بسی بوسه دادش ،، به چشم و به سر ،
۶۰
پریچهر ،، گریان ، ازو بازگشت ،
ابا انده و درد ،، انباز گشت ،
#انده = اندُه - اندِه - اندوه
۶۱
برِ رستم آمد ، گرانمایهشاه ،
بپرسیدش از خواب و آرامگاه ،
۶۲
چو این گفته شد ،، مژده دادش به رَخش ،
از او شادمان شد ، دلِ تاجبخش ،
۶۳
بیامد ، بمالید و ،، زین برنهاد ،
ز یزدانِ نیکیدهش ، کرد یاد ،
۶۴
بیامد سوی شهر ایران ، چو باد ،
وزین داستان ، کرد بسیار ، یاد ،
۶۵
وز آنجا ، سوی زابلستان کشید ،
کسی را نگفت ، آنچه دید و شنید ،
#پایان_بخش ۴
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
بخش ۳ : « چو نزدیک شهر سمنگان رسید »
ادامه دارد 👇👇👇
#آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۴
( #قسمت_پنجم )
۵۳
ور ایدونکه ، آید ز اختر ،، پسر ،
ببندش بهبازو ،، نشانِ پدر ،
۵۴
به بالایِ سامِ نریمان بُوَد ،
به مردی و خویِ کریمان بُوَد ،
۵۵
فرود آرَد از ابر ،؛ پرّانعقاب ؛
نیابد ( #نتابد ) به تندی ،، بر او ، آفتاب ،
۵۶
بهبازی شمارَد ، همی رزمِ شیر ،
نپیچد سر ، از جنگِ پیلِ دلیر ،
۵۷
همی بود آن شب ، برِ ماهروی ،
همی گفت از هر سخن ، پیشِ اوی ،
۵۸
چو ، خورشید ،، رخشنده شد بر سپهر ،
بیاراست رویِ زمین را ، به مِهر ،
۵۹
به پدرودکردن ،، گرفتش به بَر ،
بسی بوسه دادش ،، به چشم و به سر ،
۶۰
پریچهر ،، گریان ، ازو بازگشت ،
ابا انده و درد ،، انباز گشت ،
#انده = اندُه - اندِه - اندوه
۶۱
برِ رستم آمد ، گرانمایهشاه ،
بپرسیدش از خواب و آرامگاه ،
۶۲
چو این گفته شد ،، مژده دادش به رَخش ،
از او شادمان شد ، دلِ تاجبخش ،
۶۳
بیامد ، بمالید و ،، زین برنهاد ،
ز یزدانِ نیکیدهش ، کرد یاد ،
۶۴
بیامد سوی شهر ایران ، چو باد ،
وزین داستان ، کرد بسیار ، یاد ،
۶۵
وز آنجا ، سوی زابلستان کشید ،
کسی را نگفت ، آنچه دید و شنید ،
#پایان_بخش ۴
بخش ۵ : « چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه »
بخش ۳ : « چو نزدیک شهر سمنگان رسید »
ادامه دارد 👇👇👇