ای نفس صبحدم
گر نهی آنجا قدم
خسته دلم را بجو
در شِکنِ موی دوست
جان بِفشانم ز شوق
در ره باد صبا
گر برساند به ما
صبحدمی بوی دوست
#دهلوی
امروزتون مملو از شادی و آرامش و مهر
گر نهی آنجا قدم
خسته دلم را بجو
در شِکنِ موی دوست
جان بِفشانم ز شوق
در ره باد صبا
گر برساند به ما
صبحدمی بوی دوست
#دهلوی
امروزتون مملو از شادی و آرامش و مهر
📙درگذشت "ابوحنيفه دينوری" اديب، منجم و رياضیدان دوران سامانیان. (۲۸۱ ه.ق)
📙درگذشت "علی عماد الدوله ديلمی" ملَقَّب به "عمادالدوله" از موسسين آلبويه. (۳۳۸ ه.ق)
📖"علی بن بويه ديلمی" ملقَّب به "عمادالدوله"، به همراه دو برادر كوچكتر خود، "ركن الدين حسن" و "مُعزُّالدوله احمد"، در ابتدای قيامِ داعيان علوی در گيلان و طبرستان به خدمت ماكان ديلمی و سپس مرداويچ بن زيار پيوستند. علی از طرف مرداويچ فرماندار كرج شد ولی در ساليان بعد با مرداويچ اختلافاتی پيدا كرد كه منجر به جنگ بين دو طرف شد. با مرگ مرداويچ در سال ۳۲۳ ه.ق، "عمادالدوله" كرمان را فتح كرد و بدين ترتيب با تسخير فارس و كرمان و نواحی اطراف، دولت عباسی، كليّه ی متصرفات خود را در ايران از دست داد. در سال ۳۲۹ ه.ق، عمادالدوله در حين قلع و قمع مخالفان خود، تا طبرستان پيش رفت و بعدها موفق به تسخير خوزستان نيز شد. "عمادالدوله" در سال ۳۳۷ ه.ق به سختی مريض شد و كارها را به برادر زادهاش فناخسرو ملقّب به "عضدالدوله" واگذاشت و خود در سال ۳۳۸ ه.ق درگذشت. "عمادالدوله" در تمام مدت امارت خود با مردم با مهربانی رفتار كرد و بساط عدل و انصاف را در سراسر قلمرو خويش گستراند.
📙درگذشت "علی عماد الدوله ديلمی" ملَقَّب به "عمادالدوله" از موسسين آلبويه. (۳۳۸ ه.ق)
📖"علی بن بويه ديلمی" ملقَّب به "عمادالدوله"، به همراه دو برادر كوچكتر خود، "ركن الدين حسن" و "مُعزُّالدوله احمد"، در ابتدای قيامِ داعيان علوی در گيلان و طبرستان به خدمت ماكان ديلمی و سپس مرداويچ بن زيار پيوستند. علی از طرف مرداويچ فرماندار كرج شد ولی در ساليان بعد با مرداويچ اختلافاتی پيدا كرد كه منجر به جنگ بين دو طرف شد. با مرگ مرداويچ در سال ۳۲۳ ه.ق، "عمادالدوله" كرمان را فتح كرد و بدين ترتيب با تسخير فارس و كرمان و نواحی اطراف، دولت عباسی، كليّه ی متصرفات خود را در ايران از دست داد. در سال ۳۲۹ ه.ق، عمادالدوله در حين قلع و قمع مخالفان خود، تا طبرستان پيش رفت و بعدها موفق به تسخير خوزستان نيز شد. "عمادالدوله" در سال ۳۳۷ ه.ق به سختی مريض شد و كارها را به برادر زادهاش فناخسرو ملقّب به "عضدالدوله" واگذاشت و خود در سال ۳۳۸ ه.ق درگذشت. "عمادالدوله" در تمام مدت امارت خود با مردم با مهربانی رفتار كرد و بساط عدل و انصاف را در سراسر قلمرو خويش گستراند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پنجشنبه و ياد درگذشتگان😔
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏التماس دعا 🙏
امروز پنج شنبه ای دیگر است
ودلخوشند به این پنج شنبه ها
عزیزان سفر کرده
آنان که روزی عزیزدل بودند💔
و امروز تنها خاطره اند در ذهن
حسرتی بزرگ بر دل ما💔
و تصویری بر قاب
شادی روح درگذشتگان فاتحه و صلوات
یاد عزیزان رفته بخیر
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏التماس دعا 🙏
امروز پنج شنبه ای دیگر است
ودلخوشند به این پنج شنبه ها
عزیزان سفر کرده
آنان که روزی عزیزدل بودند💔
و امروز تنها خاطره اند در ذهن
حسرتی بزرگ بر دل ما💔
و تصویری بر قاب
شادی روح درگذشتگان فاتحه و صلوات
یاد عزیزان رفته بخیر
کارم ز دور چرخ به سامان نمیرسد
خون شد دلم ز درد، به درمان نمیرسد
یعقوب را دو دیده ز حسرت سپید گشت
وآوازهای ز مصر به کنعان نمیرسد
از دستبرد جور زمان اهل فضل را
این غصه بس که دست سوی جان نمی رسد
#حضرت_حافظ
خون شد دلم ز درد، به درمان نمیرسد
یعقوب را دو دیده ز حسرت سپید گشت
وآوازهای ز مصر به کنعان نمیرسد
از دستبرد جور زمان اهل فضل را
این غصه بس که دست سوی جان نمی رسد
#حضرت_حافظ
زهی چشمی که می بینیم دایم این لقای تو
منور کرد چشم ما همیشه آن ضیای تو
بیا ای جان و خوشدل باش اگر کشته شوی در عشق
که صد جانت دهد جانان ز بهر خونبهای تو
هوای تست در جانم که می دارد مرا زنده
که غیرتو نمی زیبد کسی دیگر به جای تو
دلم خلوتسرای تست خوش بنشین به جای خود
ندارم در همه عالم هوائی جز هوای تو
خراباتست ومن سرمست و ساقی جام می بر دست
سبوئی می کشم دائم از آن خم صفای تو
خیال زاهد رعنا هوای جنت المأوی
بهشت جاودان ما در خلوتسرای تو
دعای دولتت گفتیم و رفتیم از سر کویت
به هرجائی به صدق دل به جان گویم دعای تو
به عشقت گر شوم کشته حیات جاودان دارم
من آن دل زندهٔ عشقم که دادم جان برای تو
به هر صورت که می بینم خیالت نقش می بندم
چه نورش در نظر دارم لقای که لقای تو
ز بیگانه کجا پرسم نشان آشنا دارم
که در عالم نمی یابم به جز تو آشنای تو
به یمن دولت عشق تو سلطانی کند سید
کجا شاهی چنین باشد که باشد او گدای تو
حضرت شاه نعمتالله ولی
منور کرد چشم ما همیشه آن ضیای تو
بیا ای جان و خوشدل باش اگر کشته شوی در عشق
که صد جانت دهد جانان ز بهر خونبهای تو
هوای تست در جانم که می دارد مرا زنده
که غیرتو نمی زیبد کسی دیگر به جای تو
دلم خلوتسرای تست خوش بنشین به جای خود
ندارم در همه عالم هوائی جز هوای تو
خراباتست ومن سرمست و ساقی جام می بر دست
سبوئی می کشم دائم از آن خم صفای تو
خیال زاهد رعنا هوای جنت المأوی
بهشت جاودان ما در خلوتسرای تو
دعای دولتت گفتیم و رفتیم از سر کویت
به هرجائی به صدق دل به جان گویم دعای تو
به عشقت گر شوم کشته حیات جاودان دارم
من آن دل زندهٔ عشقم که دادم جان برای تو
به هر صورت که می بینم خیالت نقش می بندم
چه نورش در نظر دارم لقای که لقای تو
ز بیگانه کجا پرسم نشان آشنا دارم
که در عالم نمی یابم به جز تو آشنای تو
به یمن دولت عشق تو سلطانی کند سید
کجا شاهی چنین باشد که باشد او گدای تو
حضرت شاه نعمتالله ولی
نقل است که نماز شامی
حسن بصری به صومعهی حبيب رسید
و حبيب نماز درپیوسته بود
و الحمد را الهمد می خواند.
حسن گفت: نماز از پی او درست نباشد.
تنها نماز کرد.
آن شب خدای را - جل جلاله - به خواب دید.
گفت: «الهی رضای تو در چیست؟»
گفت:«ای حسن! رضای ما یافته بودی.
قدرش ندانستی»
گفت: بار خدایا! آن چه بود؟
گفت: نماز از پی حبیب گزاردن.
که آن نماز، مُهرِ نمازهای عمر تو خواست بود.
اما تو را راستی عبارت
از صحتِ نیت بازداشت
بسی تفاوت است از زبان راست کردن،
تا دل راست کردن.
#تذکره_الاولیاء
*دل پیش تو و دیده به جای دگرستم*
*تا خصم نداند که تو را مینگرستم*
*المنة لله که دلم صید غمی شد*
*کز خوردن غمهای پراکنده برستم*
*سعدی علیه الرحمه
*تا خصم نداند که تو را مینگرستم*
*المنة لله که دلم صید غمی شد*
*کز خوردن غمهای پراکنده برستم*
*سعدی علیه الرحمه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معشوق در هاهوت،
عاشق در لاهوت،
عارف در جبروت،
واصف در ملکوت،
واقف در ناسوت؛
نزول تا اینجا بود.
چون وقوف یافت، به وصف شتافت
و در رؤیتِ معشوق، عاشق خود را یافت
و چون خود را یافت، معشوق را یافت.
ناگاه سپاه غيرت از کمينگاه وحدت بتاخت
و همه را زیر تیغ ساخته،
به جز شاهِ عشق هیچ نگذاشت.
و «کُنت کَنزاً مخفیاً» عروج کرد
#شرح_رساله_معرفت
ای گشته ز شاه عشق شهمات
در خشم مباش و در مکافات
در باغ فنا درآ و بنگر
در جان بقای خویش جنات
چون پیشترک روی تو از خود
بینی ز ورای این سماوات
سلطان حقایق و معانی
وز نور قدیم چتر و رایات
چون گشت عیان مجو کرامت
کز بهر نشان بود کرامات
تا ساحل بحر سیل پیداست
چون غرقه شود کجاست هیهات
ما مات تویم شمس تبریز
صد خدمت و صد سلام از مات
دیوان شمس
در خشم مباش و در مکافات
در باغ فنا درآ و بنگر
در جان بقای خویش جنات
چون پیشترک روی تو از خود
بینی ز ورای این سماوات
سلطان حقایق و معانی
وز نور قدیم چتر و رایات
چون گشت عیان مجو کرامت
کز بهر نشان بود کرامات
تا ساحل بحر سیل پیداست
چون غرقه شود کجاست هیهات
ما مات تویم شمس تبریز
صد خدمت و صد سلام از مات
دیوان شمس
مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست
جان باستقبالش آمد آنکه جان ماوای اوست
اینک آمد تا که در جان و دل من جا کند
آنکه هم جان جای او پیوست هم دل جای اوست
#فیض_کاشانی
جان باستقبالش آمد آنکه جان ماوای اوست
اینک آمد تا که در جان و دل من جا کند
آنکه هم جان جای او پیوست هم دل جای اوست
#فیض_کاشانی
تا خط تو بر خون جگر میخوانم
گوئی که غم دلم زبر میخوانم
از من ببری دلی چو خط آوردی
زیرا که من از خط تو بر میخوانم
#حضرت_عطار
گوئی که غم دلم زبر میخوانم
از من ببری دلی چو خط آوردی
زیرا که من از خط تو بر میخوانم
#حضرت_عطار
نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی
دلم بیتو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی
دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی
به غم زان شاد میگردم که تو غم خوار من گردی
از آن با درد میسازم که تو درمان من باشی
بسا خون جگر، جانا، که بر خوان غمت خوردم
به بوی آنکه یک باری تو هم مهمان من باشی
منم دایم تو را خواهان، تو و خواهان خود دایم
مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟
#فخرالدین_عراقی
دلم بیتو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی
دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی
به غم زان شاد میگردم که تو غم خوار من گردی
از آن با درد میسازم که تو درمان من باشی
بسا خون جگر، جانا، که بر خوان غمت خوردم
به بوی آنکه یک باری تو هم مهمان من باشی
منم دایم تو را خواهان، تو و خواهان خود دایم
مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟
#فخرالدین_عراقی
تا منزل آدمی، سرای دنياست
کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست
خوش باش که آن سرا چنين خواهد بود
سالی که نکوست، از بهارش پيداست
#شیخ_بهایی
کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست
خوش باش که آن سرا چنين خواهد بود
سالی که نکوست، از بهارش پيداست
#شیخ_بهایی
در بادیهٔ عشق تو تا پای نهادم
یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم
از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم
شد شهره بهر شهر که خورشید پرستم
#شاطرعباس_صبوحی
یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم
از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم
شد شهره بهر شهر که خورشید پرستم
#شاطرعباس_صبوحی
Yadegari
Shahram Solati @BestMusik
ترانه بسیار زیبا و خاطره انگیز
یادگاری
با صدای : شهرام صولتی
یادگاری
با صدای : شهرام صولتی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن، که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سرِ زلف تو شدم سودایی
پیش ازین گر دگری در دل من میگنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
#عراقی
گذری کن، که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سرِ زلف تو شدم سودایی
پیش ازین گر دگری در دل من میگنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
#عراقی