ای درویش!
عالَمی هست که مُدرِک آن عالَم جز (حس) نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن عالم جز (عقل) نیست
و عالمی دیگر هست که مدرک آن عالم جز (عشق) نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن جز( نورِ الله) نیست.
ای درویش!
این سخن را به ایمان از من قبول کن که ورای حس و عقل، طوری دیگر هست و آن عشق است.
و در طور عشق چیز ها معلوم میشود که در طور حس و عقل نشود.
شیخ_عزیزالدین_نسفی
عالَمی هست که مُدرِک آن عالَم جز (حس) نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن عالم جز (عقل) نیست
و عالمی دیگر هست که مدرک آن عالم جز (عشق) نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن جز( نورِ الله) نیست.
ای درویش!
این سخن را به ایمان از من قبول کن که ورای حس و عقل، طوری دیگر هست و آن عشق است.
و در طور عشق چیز ها معلوم میشود که در طور حس و عقل نشود.
شیخ_عزیزالدین_نسفی
جان میدهم ازحسرت دیدارتو
چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان
به درآیی
چندان چو صبا بر تو گمارم
دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان
به درآیی
#حــــافـظ
چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان
به درآیی
چندان چو صبا بر تو گمارم
دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان
به درآیی
#حــــافـظ
عالِم بامداد برخیزد ،طلب زیادتیِ علم کند و زاهد طلب زیادتیِ زهد کند و بوالحسن در بندِ آن بُوَد که سُروری به دل برادری رسانَد.
#ابوالحسن_خرقانی
تذکره_الاولیا
#ابوالحسن_خرقانی
تذکره_الاولیا
بدانکه اهل سه چیز را بغایت اعتبار کنند:
اوّل جذبه، دوّم سلوک، سوم عروج.
جذبه عبارت از کشش است و سلوک عبارت از کوشش است و عروج عبارت از بخشش است.
هر که این سه دارد، شیخ و پیشواست و هرکه این سه ندارد، یا یکی ازین سه ندارد شیخی و پیشوائی را نشاید.
عزیزالدین نسفی
انسان کامل
اوّل جذبه، دوّم سلوک، سوم عروج.
جذبه عبارت از کشش است و سلوک عبارت از کوشش است و عروج عبارت از بخشش است.
هر که این سه دارد، شیخ و پیشواست و هرکه این سه ندارد، یا یکی ازین سه ندارد شیخی و پیشوائی را نشاید.
عزیزالدین نسفی
انسان کامل
آیا تو مشغول آلودن جهانی یا مشغول تطهیر جهان؟
تو مسئول فضای درون خویش هستی،
هیچ کس جز تو مسئول آن چه در درون تو میگذرد نیست
بیرون تو عکس درون توست،
اگر آدم ها درون خویش را تطهیر کنند بیرون نیز آلوده نخواهد شد.
اكهارت_تله
تو مسئول فضای درون خویش هستی،
هیچ کس جز تو مسئول آن چه در درون تو میگذرد نیست
بیرون تو عکس درون توست،
اگر آدم ها درون خویش را تطهیر کنند بیرون نیز آلوده نخواهد شد.
اكهارت_تله
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رواق منظر چشم من آشیانه توست
استاد شجریان
جشن هنر شیراز ۱۳۴۹
استاد شجریان
جشن هنر شیراز ۱۳۴۹
شاد زی، با سیاهچشمان ، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
زآمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعدموی غالیهبوی
من و آن ماهروی حورنژاد
نیکبخت آنکسی که داد و بخورد
شوربخت آنکه او نخورد و نداد
باد و ابر است این جهان، افسوس!
باده پیش آر، هرچه بادا باد
شاد بوده است از این جهان هرگز
هیچکس؟ تا از او تو باشی شاد
داد دیده است از او بههیچسبب
هیچ فرزانه؟ تا تو بینی داد
رودکی
که جهان نیست جز فسانه و باد
زآمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعدموی غالیهبوی
من و آن ماهروی حورنژاد
نیکبخت آنکسی که داد و بخورد
شوربخت آنکه او نخورد و نداد
باد و ابر است این جهان، افسوس!
باده پیش آر، هرچه بادا باد
شاد بوده است از این جهان هرگز
هیچکس؟ تا از او تو باشی شاد
داد دیده است از او بههیچسبب
هیچ فرزانه؟ تا تو بینی داد
رودکی
تو شیطان را خلق میکنی.
شیطان فقط یک قربانی است.
تو خودت شیطان هستی.
خودت رنج خودت را خلق میکنی.
ولی هرگاه که رنج میکشی،
فقط آن را به شیطان نسبت میدهی که اوست که شیطنت میکند.
آنگاه راحت میشوی!
آنگاه از الگوی احمقانه و ابلهانهی زندگی خودت هشیار نمیشوی.
یا اینکه آن را تقدیر میخوانی،
یا میگویی که:
"خدا مرا آزمایش میکند."
ولی تو از آن واقعیت اساسی
که تو خودت مسبب
اصلی هرآنچه که برایت اتفاق میافتد هستی پرهیز میکنی.
و هیچ چیز تصادفی نیست.
هرچیزی یک سبب و علت دارد.
و آن علت، خود تو هستی
#اشو
شیطان فقط یک قربانی است.
تو خودت شیطان هستی.
خودت رنج خودت را خلق میکنی.
ولی هرگاه که رنج میکشی،
فقط آن را به شیطان نسبت میدهی که اوست که شیطنت میکند.
آنگاه راحت میشوی!
آنگاه از الگوی احمقانه و ابلهانهی زندگی خودت هشیار نمیشوی.
یا اینکه آن را تقدیر میخوانی،
یا میگویی که:
"خدا مرا آزمایش میکند."
ولی تو از آن واقعیت اساسی
که تو خودت مسبب
اصلی هرآنچه که برایت اتفاق میافتد هستی پرهیز میکنی.
و هیچ چیز تصادفی نیست.
هرچیزی یک سبب و علت دارد.
و آن علت، خود تو هستی
#اشو
پروردگارم
شکوفایی روزت را سپاس میگویم
که تاریکی شب را پایان می بخشد
و تاریکی شب را نظاره گرم که هیاهوی روز را سرانجام است؛
در این میان امیدم به توست
امروزم را نیک بگردان
#آمين
به نام خدای همه
شکوفایی روزت را سپاس میگویم
که تاریکی شب را پایان می بخشد
و تاریکی شب را نظاره گرم که هیاهوی روز را سرانجام است؛
در این میان امیدم به توست
امروزم را نیک بگردان
#آمين
به نام خدای همه
"لذت بردن" از زندگی شبیهِ به اسلوموشِن کردنِ لحظههاست!
دوربینهای جدید میتونند یه ثانیه رو تا چند ثانیه طولانی کنند و ما اجزای اون لحظه رو ببینیم.
در ذهنمون هم میتونیم همین کارو با لحظههای دلچسب زندگی بکنیم!
اینجوری زمان رو "شکست" میدهیم...
خیلیا دقیقا همین توانایی رو در مورد غم و لحظات تلخ دارن...
یه اتفاق ناخوشایند رو بارها و بارها با جزییات و به شکل صحنه آهسته بازسازی و بازبینی میکنن!
بیایید تمرین کنیم فقط خوشیهارو کش بدهیم.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد یکشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
آغاز هر صبح
شاد باش
دوست بدار
فراموش کن
و مهربان باش
هر صبح خورشیدفریاد میزند:
آے آدمها، کتاب زندگے چاپ دوم ندارد
تا میتوانید عاشقانه زندگے کنید
امروزت عاشقانه
🌺🌺🌺
شاد باشی
دوربینهای جدید میتونند یه ثانیه رو تا چند ثانیه طولانی کنند و ما اجزای اون لحظه رو ببینیم.
در ذهنمون هم میتونیم همین کارو با لحظههای دلچسب زندگی بکنیم!
اینجوری زمان رو "شکست" میدهیم...
خیلیا دقیقا همین توانایی رو در مورد غم و لحظات تلخ دارن...
یه اتفاق ناخوشایند رو بارها و بارها با جزییات و به شکل صحنه آهسته بازسازی و بازبینی میکنن!
بیایید تمرین کنیم فقط خوشیهارو کش بدهیم.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد یکشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
آغاز هر صبح
شاد باش
دوست بدار
فراموش کن
و مهربان باش
هر صبح خورشیدفریاد میزند:
آے آدمها، کتاب زندگے چاپ دوم ندارد
تا میتوانید عاشقانه زندگے کنید
امروزت عاشقانه
🌺🌺🌺
شاد باشی
گر از این منزلِ ویران به سوی خانه روم
دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم
زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به در صومعه با بربَط و پیمانه روم
آشنایانِ ره عشق گرَم خون بخورند
ناکِسم گر به شکایت سویِ بیگانه روم
بعد از این دستِ من و زُلف چو زنجیر نگار
چند و چند از پی کامِ دل دیوانه روم
گر ببینم خمِ ابروی چو محرابش باز
سَجده شکر کنم و از پیِ شکرانه روم
خُرم آن دم که چو حافظ به تَولای وزیر
سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم
#حضرت_حافظ
دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم
زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به در صومعه با بربَط و پیمانه روم
آشنایانِ ره عشق گرَم خون بخورند
ناکِسم گر به شکایت سویِ بیگانه روم
بعد از این دستِ من و زُلف چو زنجیر نگار
چند و چند از پی کامِ دل دیوانه روم
گر ببینم خمِ ابروی چو محرابش باز
سَجده شکر کنم و از پیِ شکرانه روم
خُرم آن دم که چو حافظ به تَولای وزیر
سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم
#حضرت_حافظ
جملهٔ خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می خوردند.
یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»
گفت: «من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ،
و می دانستم».
#جناب_عطار
یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»
گفت: «من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ،
و می دانستم».
#جناب_عطار