همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
چو جان فدای لبش شد خیال میبستم
که قطرهای ز زلالش به کام ما افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار فراوان به دام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
#حافظ
#آرزو_دارم_یزدان_آرزوهایی_که_باعث_سعادت_میشود_را_برآورده_نماید.
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
چو جان فدای لبش شد خیال میبستم
که قطرهای ز زلالش به کام ما افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار فراوان به دام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
#حافظ
#آرزو_دارم_یزدان_آرزوهایی_که_باعث_سعادت_میشود_را_برآورده_نماید.
Forwarded from 👑بابک خرمدین👑
#آرزو
بیمار ِ درد عشق و پرستارم آرزوست
بهبود زآن دو نرگس بیمارم آرزوست
یاران شدند بدتر از اغیار، گو به دل
کای یار غار! صحبت اغیارم آرزوست
ای دیده خون ببار که یک ملتی به خواب
رفتهست و من دو دیدهٔ بیدارم آرزوست
ایران خرابتر ز دو چشم تو ای صَنَم
اصلاح کار از تو در این کارم آرزوست
بیدار هر که گشت در ایران، رَوَد به دار
بیدار و زندگانیِ بیدارم آرزوست
ایران فدای بوالهوسیهای خائنین
گردیده؛ یک قشونِ فداکارم آرزوست
خونریزی آنچنان که ز هر سوی، جویِ خون
ریزد میان کوچه و بازارم آرزوست
در زیر بار حس شدهام خسته، راه دور
با مرگ گو خلاصی از این بارم آرزوست
بیزار از آن بُدم که در آن ننگ و عار نیست
امروز از آنچه عمری بیزارم آرزوست
مشت معارف ار دهن شیخ بشکند
زین مشت کم، نمونهٔ خروارم آرزوست
حق واقف است وقف به چنگال ناکسان
افتاده، دست واقف اسرارم آرزوست
تجدید، عهد دورهٔ سلطانحسین گشت
یک مرد نو چو نادر سردارم آرزوست
ما را به بارگاهِ شه، عارف اگرچه راه
نبْود، ولیک پاکی دربارم آرزوست
#عارف_قزوینی
استانبول، پاییز ۱۲۹۷
[دیوان، تنظیم رضازادهٔ شفق، چاپ مشرقی، برلین، ۱۳۰۳: ۱۹۰ _ ۱۹۱؛ دیوان، تدوین هادی حائری، نشر جاویدان، ۱۳۶۴: ۲۲۴ _ ۲۲۵؛ شاعران آزادی، شهر شعر عارف، تدوین محمدعلی سپانلو، تصحیح مهدی شعبانی، نشر بوتیمار، ۱۳۹۴: ۳۹۹ _ ۴۰۰]
عارف این غزل را به یاد حسینخان لَلِه سرودهاست، وی از اعضای کمیتهٔ مجازات بود که در ۳ شهریور ۱۲۹۷ توسط وثوقالدوله در میدان توپخانه به دار آویخته شد. این کمیته در دورهٔ قاجار به ترور کسانی میپرداختند که به نظرشان ایادی بیگانه بودند. زندهیاد علی حاتمی در اینباره فیلمی به همین نام ساختهاست که خلاصهٔ سریال هزاردستان است.
بیمار ِ درد عشق و پرستارم آرزوست
بهبود زآن دو نرگس بیمارم آرزوست
یاران شدند بدتر از اغیار، گو به دل
کای یار غار! صحبت اغیارم آرزوست
ای دیده خون ببار که یک ملتی به خواب
رفتهست و من دو دیدهٔ بیدارم آرزوست
ایران خرابتر ز دو چشم تو ای صَنَم
اصلاح کار از تو در این کارم آرزوست
بیدار هر که گشت در ایران، رَوَد به دار
بیدار و زندگانیِ بیدارم آرزوست
ایران فدای بوالهوسیهای خائنین
گردیده؛ یک قشونِ فداکارم آرزوست
خونریزی آنچنان که ز هر سوی، جویِ خون
ریزد میان کوچه و بازارم آرزوست
در زیر بار حس شدهام خسته، راه دور
با مرگ گو خلاصی از این بارم آرزوست
بیزار از آن بُدم که در آن ننگ و عار نیست
امروز از آنچه عمری بیزارم آرزوست
مشت معارف ار دهن شیخ بشکند
زین مشت کم، نمونهٔ خروارم آرزوست
حق واقف است وقف به چنگال ناکسان
افتاده، دست واقف اسرارم آرزوست
تجدید، عهد دورهٔ سلطانحسین گشت
یک مرد نو چو نادر سردارم آرزوست
ما را به بارگاهِ شه، عارف اگرچه راه
نبْود، ولیک پاکی دربارم آرزوست
#عارف_قزوینی
استانبول، پاییز ۱۲۹۷
[دیوان، تنظیم رضازادهٔ شفق، چاپ مشرقی، برلین، ۱۳۰۳: ۱۹۰ _ ۱۹۱؛ دیوان، تدوین هادی حائری، نشر جاویدان، ۱۳۶۴: ۲۲۴ _ ۲۲۵؛ شاعران آزادی، شهر شعر عارف، تدوین محمدعلی سپانلو، تصحیح مهدی شعبانی، نشر بوتیمار، ۱۳۹۴: ۳۹۹ _ ۴۰۰]
عارف این غزل را به یاد حسینخان لَلِه سرودهاست، وی از اعضای کمیتهٔ مجازات بود که در ۳ شهریور ۱۲۹۷ توسط وثوقالدوله در میدان توپخانه به دار آویخته شد. این کمیته در دورهٔ قاجار به ترور کسانی میپرداختند که به نظرشان ایادی بیگانه بودند. زندهیاد علی حاتمی در اینباره فیلمی به همین نام ساختهاست که خلاصهٔ سریال هزاردستان است.
🍷
ای خوشا خاطر ز نور علم مشحون داشتن
تیرگیها را ازین اقلیم بیرون داشتن
همچو موسی بودن از نور تجلی تابناک
گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن
پاک کردن خویش را ز آلودگیهای زمین
خانه چون خورشید در اقطار گردون داشتن
عقل را بازارگان کردن ببازار وجود
نفس را بردن برین بازار و مغبون داشتن
بی حضور کیمیا، از هر مسی زر ساختن
بی وجود گوهر و زر، گنج قارون داشتن
گشتن اندر کان معنی گوهری عالمفروز
هر زمانی پرتو و تابی دگرگون داشتن
عقل و علم و هوش را بایکدیگر آمیختن
جان و دل را زنده زین جانبخش معجون داشتن
#پروین_اعتصامی
#آرزو_عقل_علم
ای خوشا خاطر ز نور علم مشحون داشتن
تیرگیها را ازین اقلیم بیرون داشتن
همچو موسی بودن از نور تجلی تابناک
گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن
پاک کردن خویش را ز آلودگیهای زمین
خانه چون خورشید در اقطار گردون داشتن
عقل را بازارگان کردن ببازار وجود
نفس را بردن برین بازار و مغبون داشتن
بی حضور کیمیا، از هر مسی زر ساختن
بی وجود گوهر و زر، گنج قارون داشتن
گشتن اندر کان معنی گوهری عالمفروز
هر زمانی پرتو و تابی دگرگون داشتن
عقل و علم و هوش را بایکدیگر آمیختن
جان و دل را زنده زین جانبخش معجون داشتن
#پروین_اعتصامی
#آرزو_عقل_علم
به امید نگاهت ایستادن
به روی شانه هایت سر نهادن
خوشتر از این آرزویی است
دهان کوچکت را بوسه دادن
#فریدون_مشیری
#گناه_دریا
#آرزو
به روی شانه هایت سر نهادن
خوشتر از این آرزویی است
دهان کوچکت را بوسه دادن
#فریدون_مشیری
#گناه_دریا
#آرزو