شخصی از عالمی پرسید:
برای خوب بودن کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود یک روز قبل از مرگ
شخص حیران شد و گفت :
ولی مرگ را هیچکس نمیداند!
عالم فرمود،
پس هر روز زندگی را روزِ آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد .
برای خوب بودن کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود یک روز قبل از مرگ
شخص حیران شد و گفت :
ولی مرگ را هیچکس نمیداند!
عالم فرمود،
پس هر روز زندگی را روزِ آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد .
با تست مراد از چه روی هر سو تو
او تست ولی باو میگو تو
اوئی و توئی ز احولی مخیزد
چون دیده شود راست تو اوئی او تو
#مولانای_جان
او تست ولی باو میگو تو
اوئی و توئی ز احولی مخیزد
چون دیده شود راست تو اوئی او تو
#مولانای_جان
خواهی که مقیم و خوش شوی با ما تو
از سر بنه آن وسوسه و غوغا تو
آنگاه تو چنان شوی که بودی با من
آنگاه چنان شوم که بودم با تو
#مولانای_جان
از سر بنه آن وسوسه و غوغا تو
آنگاه تو چنان شوی که بودی با من
آنگاه چنان شوم که بودم با تو
#مولانای_جان
Paasebaan Harem Del
Mohammad Reza Shajarian
پاسبان حرم دل
استاد محمدرضا شجریان
استاد محمدرضا شجریان
سیزده را دوست دارم زادروز حیدر است
عشق مولایم علی از عالم و آدم سر است
سبزه ام را من سپردم دست مولایم علی
طالعم دست علی باشد برایم بهترست
#امیر_عباس_خالق_وردی❤️
عشق مولایم علی از عالم و آدم سر است
سبزه ام را من سپردم دست مولایم علی
طالعم دست علی باشد برایم بهترست
#امیر_عباس_خالق_وردی❤️
ای باد بامدادی
خوش میروی به شادی
پیوند روح کردی
پیغام دوست دادی
خواهم که بامدادی
بیرون روی به صحرا
تا بوستان بریزد
گل های بامدادی
#سعدی
با آرزوی روزی سرشار از مهر و دوستی
خوش میروی به شادی
پیوند روح کردی
پیغام دوست دادی
خواهم که بامدادی
بیرون روی به صحرا
تا بوستان بریزد
گل های بامدادی
#سعدی
با آرزوی روزی سرشار از مهر و دوستی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
َ
عشق را احکامی بسیار مختلف و متضاد
است و هیچ یک از قوای انسان، احکام
عشق را برنمیتابد،
مگر این که بتواند همراه با احکام متضاد عشق، در تحول و دگرگونی مدام باشد.
و تنها قلب است که این توان را دارد.
شیخمحیالدینابنعربی
عشق را احکامی بسیار مختلف و متضاد
است و هیچ یک از قوای انسان، احکام
عشق را برنمیتابد،
مگر این که بتواند همراه با احکام متضاد عشق، در تحول و دگرگونی مدام باشد.
و تنها قلب است که این توان را دارد.
شیخمحیالدینابنعربی
َ
اگر دســـتم رســـد روزی
که انصاف از تو بستانم
قضــای عـهد ماضــی را
شــبی دسـتی برافشانم
چنانت دوسـت میدارم
که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و
من صــــــــــبر از تو نتوانم
▪️سعدی
اگر دســـتم رســـد روزی
که انصاف از تو بستانم
قضــای عـهد ماضــی را
شــبی دسـتی برافشانم
چنانت دوسـت میدارم
که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و
من صــــــــــبر از تو نتوانم
▪️سعدی
@rasm_mehr
علیرضا قربانی- دریای بیپایان
▪️دریای بیپایان
▪️علیرضا قربانی
به دریایــی درافتادم
که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم
که درمانش نمیدانم
▪️سعدی
▪️علیرضا قربانی
به دریایــی درافتادم
که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم
که درمانش نمیدانم
▪️سعدی
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای
چون نباشد عشق را، پروایِ او
او چو مرغی مانَد بی پَر، وایِ او!
من چگونه هوش دارم پیش و پس؟!
چون نباشد نورِ یارم، پیش و پس؟!
مثنوی مولانا
عاشق خود پرده و حجابی است که تنها با معشوق حیات ابدی می یابد و بدون پروای حضور حضرت عشق همچون مرغ بی پر است.
اگر گوشه چشم معشوق به عاشق نباشد، عاشق با تکیه بر فکر و هوش خود بدون عنایت حضرت دوست به جایی نمی رسد.
زنده معشوق است و عاشق مرده ای
چون نباشد عشق را، پروایِ او
او چو مرغی مانَد بی پَر، وایِ او!
من چگونه هوش دارم پیش و پس؟!
چون نباشد نورِ یارم، پیش و پس؟!
مثنوی مولانا
عاشق خود پرده و حجابی است که تنها با معشوق حیات ابدی می یابد و بدون پروای حضور حضرت عشق همچون مرغ بی پر است.
اگر گوشه چشم معشوق به عاشق نباشد، عاشق با تکیه بر فکر و هوش خود بدون عنایت حضرت دوست به جایی نمی رسد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انیمیشن شاد سیزده بدر😁☺️
با این امید که
روز خوبی داشته باشید
☘سیزده نوروز بر شما مبارک باد☘
با این امید که
روز خوبی داشته باشید
☘سیزده نوروز بر شما مبارک باد☘
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فریدون_مشیری
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
دل داد مرا که دلستان را بزدم
آن را که نواختم همان را بزدم
جانیکه بر آن زندهام و خندانم
دیوانه شدم چنانکه جان را بزدم
#مولانای_جان
آن را که نواختم همان را بزدم
جانیکه بر آن زندهام و خندانم
دیوانه شدم چنانکه جان را بزدم
#مولانای_جان
بحر طویل
سیزده بدر
سیزده روز گذشته است ز نوروز و در این روز فرخ زا که بود سیزده ی عید همه خلق اگر پیر توانند و اگر تازه جوانند برآنند که در خانه نمانند از این روی دوانند و به هر سوی روانند که رخت کشانند به صحرا و یکی گوشه خرم بگزینند مگر بزم بچینند و در آنجا بنشینند و گل عیش بچینند و رخ بخت ببینند و دکر شمسی و نسرین و قمر و اکبر عباس و صفر با دل خوش صبح سحر جسته ز جا مثل فنر جامه ی خود کرده به بقچه گذرانند به سر ، در سرشان عزم سفر بدین عزم کمر رفته خویش از خانه به در جانب هر باغ و در و دشت پی گشت غرض جمله به شور شعف اندر تب و تابند به هر سوی شتابند که یابند برای خوشی و عیش نقاطی ...
باز در پهنه پهناور صحراست که هر چیز دلت خواست برای تو مهیاست زهر جنس در آنجاست که آید از چپ و راست بسی کاسب خوش خوست که هر سو به تکاپوست یکی روی سرش سبزی و کاهوست یکی در طبقش تخمه کرموست برای من هالوست به یک سوست که آلوست از آن ماست که پر موست و ز آن دوغ که بد بوست پر از آب لب جوست غرض هر چه که دارد دل ما دوست اگر کشمش یک روست و گر پسته و گردوست در این سو در آن سوست که فریاد و هیاهوست زهر کاسب فرست طلبی کز پی اجناس بد و فاسد خود کرده به پا شوری و گسترده بساطی ...
دختری پیر و پلاسیده و پوسیده و ترشیده و کوتاه قد و آبله رخسار که از زشتی بسیار بود لنگه کفتار به دیدار کند جلوه در انظار چنان میوه لکدار لبش چون لب دیوار دهن چون دهن غار کنون گشته پدیدار در اطراف چمن زار به صد عشوه اطوار نشسته است پری وار سر سبزه و بر سبزه گره میزند او تا به وی رو کند اقبال به صد عزت و اجلال عروسی کند امسال و شود قسمت او از مدد بخت یکی شوهر نیک اختر و خوش منظر خوش محضر و خوش گوهر خوش صحبت نیکو سیر وخوش قدو بالا و سهی قامت و زیبا و خوش اخلاق و فریبا دل انگیز که هم ثروت و هم صورت و هم صحبت او در همه احوال برایش بشود مایه ی عیشی و نشاطی ...
#ابولقاسم_حالت
سیزده بدر
سیزده روز گذشته است ز نوروز و در این روز فرخ زا که بود سیزده ی عید همه خلق اگر پیر توانند و اگر تازه جوانند برآنند که در خانه نمانند از این روی دوانند و به هر سوی روانند که رخت کشانند به صحرا و یکی گوشه خرم بگزینند مگر بزم بچینند و در آنجا بنشینند و گل عیش بچینند و رخ بخت ببینند و دکر شمسی و نسرین و قمر و اکبر عباس و صفر با دل خوش صبح سحر جسته ز جا مثل فنر جامه ی خود کرده به بقچه گذرانند به سر ، در سرشان عزم سفر بدین عزم کمر رفته خویش از خانه به در جانب هر باغ و در و دشت پی گشت غرض جمله به شور شعف اندر تب و تابند به هر سوی شتابند که یابند برای خوشی و عیش نقاطی ...
باز در پهنه پهناور صحراست که هر چیز دلت خواست برای تو مهیاست زهر جنس در آنجاست که آید از چپ و راست بسی کاسب خوش خوست که هر سو به تکاپوست یکی روی سرش سبزی و کاهوست یکی در طبقش تخمه کرموست برای من هالوست به یک سوست که آلوست از آن ماست که پر موست و ز آن دوغ که بد بوست پر از آب لب جوست غرض هر چه که دارد دل ما دوست اگر کشمش یک روست و گر پسته و گردوست در این سو در آن سوست که فریاد و هیاهوست زهر کاسب فرست طلبی کز پی اجناس بد و فاسد خود کرده به پا شوری و گسترده بساطی ...
دختری پیر و پلاسیده و پوسیده و ترشیده و کوتاه قد و آبله رخسار که از زشتی بسیار بود لنگه کفتار به دیدار کند جلوه در انظار چنان میوه لکدار لبش چون لب دیوار دهن چون دهن غار کنون گشته پدیدار در اطراف چمن زار به صد عشوه اطوار نشسته است پری وار سر سبزه و بر سبزه گره میزند او تا به وی رو کند اقبال به صد عزت و اجلال عروسی کند امسال و شود قسمت او از مدد بخت یکی شوهر نیک اختر و خوش منظر خوش محضر و خوش گوهر خوش صحبت نیکو سیر وخوش قدو بالا و سهی قامت و زیبا و خوش اخلاق و فریبا دل انگیز که هم ثروت و هم صورت و هم صحبت او در همه احوال برایش بشود مایه ی عیشی و نشاطی ...
#ابولقاسم_حالت