مرد زیباترین موجودی است که توسط خداوند خلق شده است.
- او همه چیز را در دستان خود قربانی می کند.
- او جوانى و سلامتی خود را به خاطر همسر و فرزندان خود قربانی می کند.
- کسی كه نهايت تلاشش را می کند تا آینده فرزندانش را زيبا بسازد،
اگر براى تفريح تنها از خانه بيرون برود، ميگويند فردى لا ابالى است.
- اگر در خانه بماند، ميگويند تنبل است.
- اگر به خاطر اشتباه فرزندانش آنها را سرزنش كند ميگويند خشن است.
- اگر از مادرش حرف شنوى داشته باشد، بچه ننه است.
واگر از همسرش حرف شنوى داشته باشد، زن ذليل است.
با این حال، پدر تنها مردى در جهان است:
- که می خواهد فرزندانش در همه چیز بهتر از او باشند.
- پدر کسی است که به فرزندانش عشق میورزد و حتى در نهايتِ نا اميدى از آنان، بهترينها را برايشان از خداوند ميطلبد.
- و پدر کسی است که آزار فرزندانش را متحمل ميشود؛ چه در كودكى وقتى بر قدمانش پا ميگذارند وبازى ميكنن وچه در بزرگى وقتى بر دلش پا مى نهند!
- پدر کسی است که بهترین چيزها را بلكه تمام آنچه كه دارد را به فرزندان خود ميبخشد.
اگر مادر بچه های خود را 9 ماه در شكم خود حمل کند، پدر دغدغه ى فرزندانش را تمام عمر در نظر وفكر خود حمل ميكند.
✅ حالِ دنيا خوب است، زمانی که حال سرپرستِ خانواده خوب باشد.
عمق فداكاريهاي والدین را هرگز درك نخواهيد كرد مگر خود صاحب اولاد شوید
*سلامتی همه باباهای دنیا زمین وآسمانی😔😔
- او همه چیز را در دستان خود قربانی می کند.
- او جوانى و سلامتی خود را به خاطر همسر و فرزندان خود قربانی می کند.
- کسی كه نهايت تلاشش را می کند تا آینده فرزندانش را زيبا بسازد،
اگر براى تفريح تنها از خانه بيرون برود، ميگويند فردى لا ابالى است.
- اگر در خانه بماند، ميگويند تنبل است.
- اگر به خاطر اشتباه فرزندانش آنها را سرزنش كند ميگويند خشن است.
- اگر از مادرش حرف شنوى داشته باشد، بچه ننه است.
واگر از همسرش حرف شنوى داشته باشد، زن ذليل است.
با این حال، پدر تنها مردى در جهان است:
- که می خواهد فرزندانش در همه چیز بهتر از او باشند.
- پدر کسی است که به فرزندانش عشق میورزد و حتى در نهايتِ نا اميدى از آنان، بهترينها را برايشان از خداوند ميطلبد.
- و پدر کسی است که آزار فرزندانش را متحمل ميشود؛ چه در كودكى وقتى بر قدمانش پا ميگذارند وبازى ميكنن وچه در بزرگى وقتى بر دلش پا مى نهند!
- پدر کسی است که بهترین چيزها را بلكه تمام آنچه كه دارد را به فرزندان خود ميبخشد.
اگر مادر بچه های خود را 9 ماه در شكم خود حمل کند، پدر دغدغه ى فرزندانش را تمام عمر در نظر وفكر خود حمل ميكند.
✅ حالِ دنيا خوب است، زمانی که حال سرپرستِ خانواده خوب باشد.
عمق فداكاريهاي والدین را هرگز درك نخواهيد كرد مگر خود صاحب اولاد شوید
*سلامتی همه باباهای دنیا زمین وآسمانی😔😔
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم امشب
التماس دعا می خواهد.....
از همان التماس دعاهایی که آدمیزاد
یک وقت هایی دلش را به"دریا" می زند!!!!
وبه خلق الله رو می اندازد
که برایش دعا کنند.....! امشب از همه التماس دعا دارم
از آنهایی که از ته جانت لا به لای بعضی ها
با چه""زوری"" بالا می آید....!
آنوقت با همه ی وجود دلت را به
"زمزمه ی خدایا"
گفتن خلق الله خوش میکنی!!
که اگر صدای تو به عرش نرسید!
لااقل یکی از همین خلق الله صدایش آنقدر
رسا است که عرشیان و فرشیان از
""خدایا گفتنش""
خدایا بگویند!!!
..التماس دعای فراوان…
شب همه عزیزان بخیر🌹
التماس دعا می خواهد.....
از همان التماس دعاهایی که آدمیزاد
یک وقت هایی دلش را به"دریا" می زند!!!!
وبه خلق الله رو می اندازد
که برایش دعا کنند.....! امشب از همه التماس دعا دارم
از آنهایی که از ته جانت لا به لای بعضی ها
با چه""زوری"" بالا می آید....!
آنوقت با همه ی وجود دلت را به
"زمزمه ی خدایا"
گفتن خلق الله خوش میکنی!!
که اگر صدای تو به عرش نرسید!
لااقل یکی از همین خلق الله صدایش آنقدر
رسا است که عرشیان و فرشیان از
""خدایا گفتنش""
خدایا بگویند!!!
..التماس دعای فراوان…
شب همه عزیزان بخیر🌹
برای اینکه خوب باشه حالت
صبح رو با داشته هات شروع کن
تمام روز رو وقت بگذار و زندگی کن
شب موقع خواب بهت حق میدم که بری توو فکر نداشته هات
اما بهت حق نمیدم که فکر کنی هیچوقت قراره نداشته باشیشون
تمام شب رو وقت داری خواب داشتنِ نداشته هات رو ببینی٬
صبح چشمت رو که باز کردی
به داشته هات سلام کن
به نداشته هات بگو به زودی می بینمتون
الانم که صبح زیبایی از راه رسیده
زودی پاشو
یکم ورزش کن و یه نون داغ و تازه بگیر
و در کنار خانواده یه روز قشنگ برای خودت و خانوادت بساز.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
الهى،،،
اندیشه ای خلاق،
دیده ای بینا،
گوشی شنوا،
زبانی شاكر،
ذهني آرام،
قلبي متواضع،
روحي بيدار،
دست هایی بخشنده،
پاهایی استوار در راهت،
تنی سالم،
و سينه اي پر از عشق و دلدادگی،
و سبد سبد روزی حلال و بركت و فراواني برای من و دوستانم عطا فرما.
آمین
🌺🌺🌺
شاد باشی
صبح رو با داشته هات شروع کن
تمام روز رو وقت بگذار و زندگی کن
شب موقع خواب بهت حق میدم که بری توو فکر نداشته هات
اما بهت حق نمیدم که فکر کنی هیچوقت قراره نداشته باشیشون
تمام شب رو وقت داری خواب داشتنِ نداشته هات رو ببینی٬
صبح چشمت رو که باز کردی
به داشته هات سلام کن
به نداشته هات بگو به زودی می بینمتون
الانم که صبح زیبایی از راه رسیده
زودی پاشو
یکم ورزش کن و یه نون داغ و تازه بگیر
و در کنار خانواده یه روز قشنگ برای خودت و خانوادت بساز.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
الهى،،،
اندیشه ای خلاق،
دیده ای بینا،
گوشی شنوا،
زبانی شاكر،
ذهني آرام،
قلبي متواضع،
روحي بيدار،
دست هایی بخشنده،
پاهایی استوار در راهت،
تنی سالم،
و سينه اي پر از عشق و دلدادگی،
و سبد سبد روزی حلال و بركت و فراواني برای من و دوستانم عطا فرما.
آمین
🌺🌺🌺
شاد باشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پنجشنبه است و ياد درگذشتگان😔
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏 التماس دعا 🙏
پنجشنبه است و روز شهادت
خانم فاطمه زهرا (س) 🖤
با فرستادن فاتحه و صلوات
یادی کنیم از عزیزانمون
خدایا عزیزان ما را
قرین رحمت خود قرار بده
و با اولیای مقرب درگاهت
محشور بگردان
روحشون شادو یادشان گرامی
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏 التماس دعا 🙏
پنجشنبه است و روز شهادت
خانم فاطمه زهرا (س) 🖤
با فرستادن فاتحه و صلوات
یادی کنیم از عزیزانمون
خدایا عزیزان ما را
قرین رحمت خود قرار بده
و با اولیای مقرب درگاهت
محشور بگردان
روحشون شادو یادشان گرامی
مولانا جلالالدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شمارهی ۲۷۴۹:
ای چَشم و چراغِ شَهریاری
وَاللَّهْ به خدا که آنْ تو داری
شمعی که در آسْمان نَگُنجَد
از گوشهٔ سینهیی بَرآری
خورشید به پیشِ نورِ آن شمع
یک ذَرّه شود زِ شَرمساری
وَقت است که در وجودِ خاکی
آن تُخم که گفتهیی بِکاری
آخِر چه شود کَزْ آبِ حیوان
بر چهرهٔ زَعفَرانْ بِباری؟
تا لاله سِتانِ عاشقان را
از گُلْبُنِ حَقْ به خنده آری
بر پُشتِ فَلَک نَهَند پا را
چون تو سَرَشان دَمی بِخاری
انگورِ وجود، باده گَردد
چون پایْ بَرو نَهی، فَشاری
مَخْدومیِ شَمسِ حَقّ تبریز
لُطفی که هزار نوبهاری
📻 گزیدهی غزلیاتِ شمسِ تبریزي با دکلمهی عبدالکریم سروش.
ای چَشم و چراغِ شَهریاری
وَاللَّهْ به خدا که آنْ تو داری
شمعی که در آسْمان نَگُنجَد
از گوشهٔ سینهیی بَرآری
خورشید به پیشِ نورِ آن شمع
یک ذَرّه شود زِ شَرمساری
وَقت است که در وجودِ خاکی
آن تُخم که گفتهیی بِکاری
آخِر چه شود کَزْ آبِ حیوان
بر چهرهٔ زَعفَرانْ بِباری؟
تا لاله سِتانِ عاشقان را
از گُلْبُنِ حَقْ به خنده آری
بر پُشتِ فَلَک نَهَند پا را
چون تو سَرَشان دَمی بِخاری
انگورِ وجود، باده گَردد
چون پایْ بَرو نَهی، فَشاری
مَخْدومیِ شَمسِ حَقّ تبریز
لُطفی که هزار نوبهاری
📻 گزیدهی غزلیاتِ شمسِ تبریزي با دکلمهی عبدالکریم سروش.
Telegram
attach 📎
ياد تو می وزد ولی ، بی خبرم ز جای تو
کز همه سوی مي رسد ، نکهت آشنای تو
غنچه طرف فزون کند ، جامه ز تن برون کند
سر بکشد نسيم اگر ، جرعه ای از هوای تو
« عمر منی » به مختصر ، چون که ز من نبود اثر
زنده نمی شدم اگر ، از دم جان فزای تو
گرچه تو دوری از برم ، همره خويش می برم
شب همه شب به بسترم ، ياد تو را به جای تو
با تو به اوج می رسد ، معنی دوست داشتن
سوی کمال می رود ، عشق به اقتفای تو
عشق اگر نمی درد ، پرده ی حايل از خِرد
عقل چگونه می برد ، پی به لطيفه های تو ؟
خواجه که وام می دهد ، لطف تمام می دهد
حسن ختام می دهد ، شعر مرا را برای تو :
« خاک درت بهشت من ، مهر رُخت سرشت من
عشق تو سرنوشت من ، راحت من ، رضای تو »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* تاب بنفشه می دهد ، طرّه ی مشک سای تو...
« حافظ »
#حسین_منزوی
#غزل_شماره_۷۷
کز همه سوی مي رسد ، نکهت آشنای تو
غنچه طرف فزون کند ، جامه ز تن برون کند
سر بکشد نسيم اگر ، جرعه ای از هوای تو
« عمر منی » به مختصر ، چون که ز من نبود اثر
زنده نمی شدم اگر ، از دم جان فزای تو
گرچه تو دوری از برم ، همره خويش می برم
شب همه شب به بسترم ، ياد تو را به جای تو
با تو به اوج می رسد ، معنی دوست داشتن
سوی کمال می رود ، عشق به اقتفای تو
عشق اگر نمی درد ، پرده ی حايل از خِرد
عقل چگونه می برد ، پی به لطيفه های تو ؟
خواجه که وام می دهد ، لطف تمام می دهد
حسن ختام می دهد ، شعر مرا را برای تو :
« خاک درت بهشت من ، مهر رُخت سرشت من
عشق تو سرنوشت من ، راحت من ، رضای تو »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* تاب بنفشه می دهد ، طرّه ی مشک سای تو...
« حافظ »
#حسین_منزوی
#غزل_شماره_۷۷
ای گرامی دخت سالار امم
لوح محفوظ خدای ذوالنعم
همسر و همخوابه حبلالمتین
ماه برج عروه الوثقای دین
از تو جسته سکه عصمت رواج
عصمتت بگرفته از عفت خراج
با وجود چون توزن در احترام
دیگر از مردان نباید برد نام
کوه مس را میکند کان طلا
خاکپای فضهات چون کیمیا
آبروی مریم از خاک درت
ساره چون هاجر به خدمت در برت
گر تویی زن سرافراز یمن
کاش مردان جهان بودند زن
کرده حق نام گرامت فاطمه
ملک هستی را وجودت قائمه
ذات تو اسباب ایجاد وجود
خاطرات آئینه غیب و شهود
سر مکنون خدای اکبری
جفت حیدر دختر پیغمبری
قلب تو ای قلزم مجد و شرف
شد برای یازده کوکب صدف
قامتت ای سرو بستان صفا
پای تا سر نخل توحید خدا
آنچه قدرت داشت ذات کردگار
جمله را برده است در ذات به کار
بیش از اینم نی بو صفت دسترس
گر بود در خانه کس یک حرف بس
روز محشر (صامتت) را یار باش
جرم او را در جزا ستار باش
#صامت_بروجردی
لوح محفوظ خدای ذوالنعم
همسر و همخوابه حبلالمتین
ماه برج عروه الوثقای دین
از تو جسته سکه عصمت رواج
عصمتت بگرفته از عفت خراج
با وجود چون توزن در احترام
دیگر از مردان نباید برد نام
کوه مس را میکند کان طلا
خاکپای فضهات چون کیمیا
آبروی مریم از خاک درت
ساره چون هاجر به خدمت در برت
گر تویی زن سرافراز یمن
کاش مردان جهان بودند زن
کرده حق نام گرامت فاطمه
ملک هستی را وجودت قائمه
ذات تو اسباب ایجاد وجود
خاطرات آئینه غیب و شهود
سر مکنون خدای اکبری
جفت حیدر دختر پیغمبری
قلب تو ای قلزم مجد و شرف
شد برای یازده کوکب صدف
قامتت ای سرو بستان صفا
پای تا سر نخل توحید خدا
آنچه قدرت داشت ذات کردگار
جمله را برده است در ذات به کار
بیش از اینم نی بو صفت دسترس
گر بود در خانه کس یک حرف بس
روز محشر (صامتت) را یار باش
جرم او را در جزا ستار باش
#صامت_بروجردی
چند ز شهوت زنی به پیکر آذر
سوزی از این آتش مکرر پیکر
هستی روان بگرد حشمت پویان
گیری شبها عروس غفلت در بر
گاه در این وسوسه که باشی سلطان
گاه در این روزها که گیری کشور
داشت اگر زندگی ثبات نبی را
«انک میت» نمیسرودی داور
چند عزراییل سان به سجده برسیم
چند چو قارون حریص در طلب زر
چون بدوی کو خبر ز بحر ندارد
آب حیوه از غدیر جوئی در بر
دامن دونان بهل ز کف که نروید
هرگز از شوره زار لاله عبهر
عصمت پاکی بجو که شاخه عصیان
غیر ندامت نداده و ندهد بر
گَر گُلِ عصمت نچیده و ندانی
رو به سوی گلستان عفت داور
بضعه خیرالوری حبیبه یزدان
دختر بدرالدجی شفیعه محشر
فاطمه نام و زکیه نفس و ملک جاه
عرش مقام و فرشته خوی و ملک فر
شمسه طاق حیا کتیبه عفت
سیده دو سرا بتول مطهر
ضابطه کاف و نون نتیجه خلقت
واسطه کن فکان زجاجه انور
حسنه و حوا خصال و مریم سیرت
ساره و هاجر کنیز و آیه منظر
طیبه باوقار و عصمت کبری
طاهره روزگار و عفت اکبر
عالمه علم حق محدثه دهر
فاکهه اصطفی عزیز پیمبر
دخت رسول انام ام ائمه
زوج ولی گرام همسر حیدر
هست چنین دختری چنانش بابا
باید چونان زنی چنانش شوهر
مهر بباید به مهر یابد پیوند
ماه بباید به ماه باشد همسر
اعلی آن خانواده که اینش خاتون
ارفع آن آسمان که اینش اختر
آباد آن حجله که اینش خاتون
احسن زان مادری که اینش دختر
روح بود گو چه روح؟ روح مجسم
عقل بود گو چه عقل؟ عقل مصور
دختر اگر این بود نداشتی ای کاش
دایه امکان به بطن الا دختر
نخل امامت ازو گرفته شکوفه
فرق ولایت از او رسیده به افسر
زورق ایمان بوی شناخته ساحل
کشتی عرفان از وی فراشته لنگر
ملک نجابت ز امر اوست منظم
شهر شرافت به فضل اوست مسخر
جاه موبد بعونِ اوست مهیا
عزت سرمد به نصر اوست میسر
آتش و باد آب و خاک عالم و آدم
مِلک و مَلِک جن و انس کهتر و مهتر
بر درش آنان کنند سجده دمادم
در برش اینان برند هدیه سراسر
تا چه بود مصلحت ز امت عاصی
خواری بیحد کشید و زحمت بیمر
زد عمر آتش به آن دری که پی فخر
بودی روحالامین مدامش چاکر
آن سگ بیآبرو به پهلوی پاکش
زد ز غضب از شکاف در سر خنجر
دخت پیمبر ستاده با تن مجروح
پور قحافه نشسته بر سر منبر
داد از آن تازیانه کف قنفذ
آه از آن ریسمان گردن حیدر
دست خدا را دو دست بست ز بیداد
پهلوی زهرا شکست و خست ز کیفر
یعنی این است اجر و مزد رسالت
یعنی آنست شکر حق پیمبر
آتش این فتنه بود کآتش افروخت
در صف کرب و بلا بطارم اخضر
آری اگر این عمَر به باد نمیداد
حرمت آن رسول و حیدر صفدر
طعمه شمشیر آن عمَر ننمودی
تازه جوانان ما ز اکبر و اصغر
گر در آن خانه را نسوخته بودند
بر در آن خیمه کس نمیزدی اخگر
غصب فدک گر کس از بتول نکردی
تشنه نگشتی حسین کشته و بیسر
گر به سرای علی نریخته بودند
از سر زینب کسی نبردی معجر
گر که علی را رسن نبود به گردن
بسته بغل مینگشت عابد مضطر
فاطمه گر ضرب تازیانه نخوردی
لعل حسین کی شد کبود ز خیزر
(صامت) از این غم فزا عزا بنمودی
قلب محبان کباب تا صف محشر
#صامت_بروجردی
سوزی از این آتش مکرر پیکر
هستی روان بگرد حشمت پویان
گیری شبها عروس غفلت در بر
گاه در این وسوسه که باشی سلطان
گاه در این روزها که گیری کشور
داشت اگر زندگی ثبات نبی را
«انک میت» نمیسرودی داور
چند عزراییل سان به سجده برسیم
چند چو قارون حریص در طلب زر
چون بدوی کو خبر ز بحر ندارد
آب حیوه از غدیر جوئی در بر
دامن دونان بهل ز کف که نروید
هرگز از شوره زار لاله عبهر
عصمت پاکی بجو که شاخه عصیان
غیر ندامت نداده و ندهد بر
گَر گُلِ عصمت نچیده و ندانی
رو به سوی گلستان عفت داور
بضعه خیرالوری حبیبه یزدان
دختر بدرالدجی شفیعه محشر
فاطمه نام و زکیه نفس و ملک جاه
عرش مقام و فرشته خوی و ملک فر
شمسه طاق حیا کتیبه عفت
سیده دو سرا بتول مطهر
ضابطه کاف و نون نتیجه خلقت
واسطه کن فکان زجاجه انور
حسنه و حوا خصال و مریم سیرت
ساره و هاجر کنیز و آیه منظر
طیبه باوقار و عصمت کبری
طاهره روزگار و عفت اکبر
عالمه علم حق محدثه دهر
فاکهه اصطفی عزیز پیمبر
دخت رسول انام ام ائمه
زوج ولی گرام همسر حیدر
هست چنین دختری چنانش بابا
باید چونان زنی چنانش شوهر
مهر بباید به مهر یابد پیوند
ماه بباید به ماه باشد همسر
اعلی آن خانواده که اینش خاتون
ارفع آن آسمان که اینش اختر
آباد آن حجله که اینش خاتون
احسن زان مادری که اینش دختر
روح بود گو چه روح؟ روح مجسم
عقل بود گو چه عقل؟ عقل مصور
دختر اگر این بود نداشتی ای کاش
دایه امکان به بطن الا دختر
نخل امامت ازو گرفته شکوفه
فرق ولایت از او رسیده به افسر
زورق ایمان بوی شناخته ساحل
کشتی عرفان از وی فراشته لنگر
ملک نجابت ز امر اوست منظم
شهر شرافت به فضل اوست مسخر
جاه موبد بعونِ اوست مهیا
عزت سرمد به نصر اوست میسر
آتش و باد آب و خاک عالم و آدم
مِلک و مَلِک جن و انس کهتر و مهتر
بر درش آنان کنند سجده دمادم
در برش اینان برند هدیه سراسر
تا چه بود مصلحت ز امت عاصی
خواری بیحد کشید و زحمت بیمر
زد عمر آتش به آن دری که پی فخر
بودی روحالامین مدامش چاکر
آن سگ بیآبرو به پهلوی پاکش
زد ز غضب از شکاف در سر خنجر
دخت پیمبر ستاده با تن مجروح
پور قحافه نشسته بر سر منبر
داد از آن تازیانه کف قنفذ
آه از آن ریسمان گردن حیدر
دست خدا را دو دست بست ز بیداد
پهلوی زهرا شکست و خست ز کیفر
یعنی این است اجر و مزد رسالت
یعنی آنست شکر حق پیمبر
آتش این فتنه بود کآتش افروخت
در صف کرب و بلا بطارم اخضر
آری اگر این عمَر به باد نمیداد
حرمت آن رسول و حیدر صفدر
طعمه شمشیر آن عمَر ننمودی
تازه جوانان ما ز اکبر و اصغر
گر در آن خانه را نسوخته بودند
بر در آن خیمه کس نمیزدی اخگر
غصب فدک گر کس از بتول نکردی
تشنه نگشتی حسین کشته و بیسر
گر به سرای علی نریخته بودند
از سر زینب کسی نبردی معجر
گر که علی را رسن نبود به گردن
بسته بغل مینگشت عابد مضطر
فاطمه گر ضرب تازیانه نخوردی
لعل حسین کی شد کبود ز خیزر
(صامت) از این غم فزا عزا بنمودی
قلب محبان کباب تا صف محشر
#صامت_بروجردی
وگفت:اندکی تعظیم به از بسیاری علم و عبادت و زهد
شیخ ابوالحسن قدس الله سره العزیز
شیخ ابوالحسن قدس الله سره العزیز
وگفت:دوست چون با دوست حاضر آید همه را دوست بیند،خویشتن را نبیند
شیخ ابوالحسن قدس الله سره العزیز
شیخ ابوالحسن قدس الله سره العزیز
شده ملول طبیبان عالم از دردم
از آن که درد مرا روز وصل درمانست
ز وصل خویش تو مجموع کن دل ما را
که خاطرم چو سر زلف تو پریشانست
جهان ملک خاتون
از آن که درد مرا روز وصل درمانست
ز وصل خویش تو مجموع کن دل ما را
که خاطرم چو سر زلف تو پریشانست
جهان ملک خاتون
قدم ز سر کنم و راه شوق بسپارم
که راه کعبه ی مقصودم از بیابانست
کدام بلبل خوش گو چو من بود در باغ
کدام گل چو رخ دوست در گلستانست
سزد که گر نرود پای نارون که دگر
خجل ز قامت رعناش سرو بستانست
بیا ز یاد غمش گو که بر گل رویش
شنیده ای که جهانی هزار دستانست
جهان ملک خاتون
که راه کعبه ی مقصودم از بیابانست
کدام بلبل خوش گو چو من بود در باغ
کدام گل چو رخ دوست در گلستانست
سزد که گر نرود پای نارون که دگر
خجل ز قامت رعناش سرو بستانست
بیا ز یاد غمش گو که بر گل رویش
شنیده ای که جهانی هزار دستانست
جهان ملک خاتون