@sonati444telegram
بی خود شده_محمدرضا لطفی
بی خود شده
با صدا و آهنگ:
محمدرضا لطفی
دف:محمد قوی حلم
شعر:حضرت مولانا
بیخود شدهام لیڪن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو مے گویم من مست چنین خواهم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روے زمین خواهم
آن یار نڪوے من بگرفت گلوے من
گفتا ڪه چه مے خواهے گفتم ڪه همین خواهم
حضرت مولانا
با صدا و آهنگ:
محمدرضا لطفی
دف:محمد قوی حلم
شعر:حضرت مولانا
بیخود شدهام لیڪن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو مے گویم من مست چنین خواهم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روے زمین خواهم
آن یار نڪوے من بگرفت گلوے من
گفتا ڪه چه مے خواهے گفتم ڪه همین خواهم
حضرت مولانا
#مهربانا
ای روزی دهندهی بیمنت
یقین داریم دری بسته نخواهد شد
مگر، قبل از آن دری گشوده گردد
پس
امروز ما را به سمت درهای
گشوده از رحمتت هدایت کن تا
بهترینها نصیبمان گردد
به نام خدای همه
ای روزی دهندهی بیمنت
یقین داریم دری بسته نخواهد شد
مگر، قبل از آن دری گشوده گردد
پس
امروز ما را به سمت درهای
گشوده از رحمتت هدایت کن تا
بهترینها نصیبمان گردد
به نام خدای همه
یک حبه نور💫
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۚ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ
و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.
هرگز اهل جهنم و اهل بهشت با هم یکسان نیستند، اهل بهشت به حقیقت سعادتمندان عالمند.
#سوره_حشر_آیات_۱۹_۲۰
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۚ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ
و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.
هرگز اهل جهنم و اهل بهشت با هم یکسان نیستند، اهل بهشت به حقیقت سعادتمندان عالمند.
#سوره_حشر_آیات_۱۹_۲۰
Telegram
attach 📎
زندگی مثل يك جاده بلند و طولانی است...
بخشهايی از جاده زندگــی پر است از فراز و نشيب
یادت باشد تـرديد نكنی و به پیش بری.
حساب
هرروز را جدا نگه دار ،
امروز فقط امروز است
و ربطی به دیروز و فردا ندارد
غم گذشته را نخور
و شور ِآینده را هم نداشته باش !!
هر روز را
از صبح تا شب
برای همان روز زندگی کنید ..
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد آدینه تیرماهت بخیر
🌺🌺🌺
سالمترین کلمه
"سلامتی" است،به آن
اهمیت بده
شایعترین کلمه
"شهرت" است،دنبالش نرو
ضروریترین کلمه
"تفاهم" است،آن را ایجاد کن
دوستانهترین کلمه
"رفاقت" است
ازآن سواستفاده نکن
روزی سرشار از عشق , شادی , آرامش و مهربانی برایت آرزومندم
🌺🌺🌺
شاد باشی
بخشهايی از جاده زندگــی پر است از فراز و نشيب
یادت باشد تـرديد نكنی و به پیش بری.
حساب
هرروز را جدا نگه دار ،
امروز فقط امروز است
و ربطی به دیروز و فردا ندارد
غم گذشته را نخور
و شور ِآینده را هم نداشته باش !!
هر روز را
از صبح تا شب
برای همان روز زندگی کنید ..
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد آدینه تیرماهت بخیر
🌺🌺🌺
سالمترین کلمه
"سلامتی" است،به آن
اهمیت بده
شایعترین کلمه
"شهرت" است،دنبالش نرو
ضروریترین کلمه
"تفاهم" است،آن را ایجاد کن
دوستانهترین کلمه
"رفاقت" است
ازآن سواستفاده نکن
روزی سرشار از عشق , شادی , آرامش و مهربانی برایت آرزومندم
🌺🌺🌺
شاد باشی
یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او
#شهریار
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او
#شهریار
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین
گر مرا میجویی
سبزهها را دریاب
با درختان بنشین...!
#فریدون_مشیری
سفر جان را از خاک به افلاک ببین
گر مرا میجویی
سبزهها را دریاب
با درختان بنشین...!
#فریدون_مشیری
ما را دو روزه دوری دیدار میکشد
زهریست این که اندک و بسیار میکشد
عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش میبرد به زاری و خوش زار میکشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار میکشد
آنجا که حسن دست به تیغ کرشمه بُرد
اول جفاکشانِ وفادار میکشد
#وحشی_بافقی
زهریست این که اندک و بسیار میکشد
عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش میبرد به زاری و خوش زار میکشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار میکشد
آنجا که حسن دست به تیغ کرشمه بُرد
اول جفاکشانِ وفادار میکشد
#وحشی_بافقی
الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش
شراب تلخ ما را ده که هست این روزگاری خوش
سزد گر ما به دیدارت بیاراییم مجلس را
چو شد آراسته گیتی به بوی نوبهاری خوش
#سنایی
شراب تلخ ما را ده که هست این روزگاری خوش
سزد گر ما به دیدارت بیاراییم مجلس را
چو شد آراسته گیتی به بوی نوبهاری خوش
#سنایی
گه خیال روی او گاهی خیال خوی او
در سر شوریده عشق بهشت و نار هست
هم دل و هم جان فداکن یار هم جان و دلست
جان بر جانان فراوان دل بر دلدار هست
#فیض_کاشانی
در سر شوریده عشق بهشت و نار هست
هم دل و هم جان فداکن یار هم جان و دلست
جان بر جانان فراوان دل بر دلدار هست
#فیض_کاشانی
خیزید و یکدو ساغر صهبا بیاورید
ساغر کم است یکدوسه مینا بیاورید
مینا به کار ناید کشتی کنید پر
کشتی کفاف ندهد دریا بیاورید
خوبان شهر را همه یکجا کنید جمع
جایی که من نشستهام آنجا بیاورید
ما را اگر به جام سفالین دهید می
خاکش ز کاسهٔ سر دارا بیاورید
از ملک ری به ساحت یغما سپه کشید
هرجا پریرخیست به یغما بیاورید
وز روم هر کجا بچهترسای مهوشیست
ور خود بود کشیش کلیسا بیاورید
در بزم عیشم از لب و دندان مهوشان
یک آسمان سهیل و ثریا بیاورید
تا من به یاد چشم نکویان خورم شراب
یک جویبار نرگس شهلا بیاورید
تا من به بوی زلف بتان تر کنم دماغ
یک مرغزار سنبل بویا بیاورید
گیرید گوش زهره و او را کشانکشان
از آسمان به ساحت غبرا بیاورید
تابید زلف حوری و او را دواندوان
سوی من از بهشت به دنیا بیاورید
تا من کنم ثنای خداوند خود رقم
کلک و مداد و کاغذ انشا بیاورید
اول بجای صفحه ز بال فرشتگان
پرّی سهچار دلکش و زیبا بیاورید
ور از دو ساق غلمان ناید قلم به دست
از ساعدین آن بت ترسا بیاورید
پس جای دوده مردمک دیدگان حور
سایید و هرسه چیز به یکجا بیاورید...
#قاآنی
ساغر کم است یکدوسه مینا بیاورید
مینا به کار ناید کشتی کنید پر
کشتی کفاف ندهد دریا بیاورید
خوبان شهر را همه یکجا کنید جمع
جایی که من نشستهام آنجا بیاورید
ما را اگر به جام سفالین دهید می
خاکش ز کاسهٔ سر دارا بیاورید
از ملک ری به ساحت یغما سپه کشید
هرجا پریرخیست به یغما بیاورید
وز روم هر کجا بچهترسای مهوشیست
ور خود بود کشیش کلیسا بیاورید
در بزم عیشم از لب و دندان مهوشان
یک آسمان سهیل و ثریا بیاورید
تا من به یاد چشم نکویان خورم شراب
یک جویبار نرگس شهلا بیاورید
تا من به بوی زلف بتان تر کنم دماغ
یک مرغزار سنبل بویا بیاورید
گیرید گوش زهره و او را کشانکشان
از آسمان به ساحت غبرا بیاورید
تابید زلف حوری و او را دواندوان
سوی من از بهشت به دنیا بیاورید
تا من کنم ثنای خداوند خود رقم
کلک و مداد و کاغذ انشا بیاورید
اول بجای صفحه ز بال فرشتگان
پرّی سهچار دلکش و زیبا بیاورید
ور از دو ساق غلمان ناید قلم به دست
از ساعدین آن بت ترسا بیاورید
پس جای دوده مردمک دیدگان حور
سایید و هرسه چیز به یکجا بیاورید...
#قاآنی
الهی ذکر تو بهرهٔ مشتاق است و روشنایی دیده و دولتی جان و آیین جهان یک ذرّه فزودن به دوستی از دو جهان است یک لحظه با دوست خوشتر از جان است پس یک نفس با دوست ملک جاودان است، عزیز آن بنده که سزاوار آنست این چه کار است که بی نام و نشان است، شغل بنده است واز بنده نهان است، رفیقی از آن بی طاقت و به آن یازان است و او که طالب آنست در میان آتش نازان است.
ار دستت ز آتش بود
ما را گل مفرش بود
هر چه از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهم الم
#خواجه_عبدالله_انصاری
#مناجات_شماره_۲۱۵
ار دستت ز آتش بود
ما را گل مفرش بود
هر چه از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهم الم
#خواجه_عبدالله_انصاری
#مناجات_شماره_۲۱۵
سحر از ماورای
ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح
می خوانند
من آنجا
چشم در راه توام
ناگاه تو را از دور
می بینم که می آیی
#فریدون_مشیری
ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح
می خوانند
من آنجا
چشم در راه توام
ناگاه تو را از دور
می بینم که می آیی
#فریدون_مشیری
#گردابی_چنین_هایل
#اسماعیل_فصیح
رمان گردابی چنین هایل اثر اسماعیل فصیح
برگرفته از کتاب: اخر زمستان سال ۱۳۷۲ هجری شمسی است ،
و من این آخر هفته باد و بارانی تهران را ، بعد از پایان ماه مبارک رمضان سال ۱۴۱۴ هجری قمری ، در شهرک اکباتان ، بالای فرودگاه مهرآباد تهران ، با یک دوست و همکار قدیمی که معلم یا تایپینگ در بخش بازرگانی هنرستان صنعتی شرکت ملی نفت ایران در اهواز بود ، گذرانده ام . نام او مریم فرحی است. حالا بازنشسته است ، تنها زندگی می کند ، و برای خودش مشغولیاتی دارد . خب ، همدم بودن با یک دوست تنهای قدیمی هم بد نیست ، هم سن و سال خود آدم.
درباره نویسنده: #اسماعیل_فصیح (۲ اسفند ۱۳۱۳ در تهران – ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در تهران) داستاننویس و مترجم ایرانی بود. رمانهای شراب خام، داستان جاوید، ثریا در اغما و درد سیاوش از مهمترین آثار او بهشمار میروند. اسماعیل فصیحزاده در سال ۱۳۱۳ در محله درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی) زاده شد. او دوران تحصیلات خود را در دبستان عنصری و سپس در دبیرستان رهنما سپری کرد. صیح برای تحصیلات عالی به آمریکارفت. وی در سال ۱۹۶۱ در شهر مزولا به دانشگاه مانتانا میرود و مدرک ادبیات انگلیسی میگیرد و همانجاست که ارنست همینگوی – نویسندهی معروف آمریکایی – را میبیند و با او گپی دوستانه و کوتاه میزند. سپس به دانشگاه میشیگان میرود؛ اما به دلایلی مقطع کارشناسی ارشد را نیمهکاره رها میکند و به تهران میآید.
پس از بازگشت به ایران، از سال ۱۳۴۲ درشرکت ملی نفت ایران در مناطق نفت خیز جنوب بهعنوان کارمند بخش آموزش، به کار پرداخت و در سال ۱۳۵۹ با سمت استادیار دانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. فصیح در مجموع به مدت ۱۹ سال در این شرکت به خدمت مشغول بود. فصیح از آن به بعد به دلیل تخریب منزل مسکونیاش در آبادان به تهران مهاجرت کرد. او گهگاه در بخش برنامههای آموزشی زبان تخصصی و گزارش نویسی صنعت نفت خدمت میکرد.وی در ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در بیمارستان شرکت نفت تهران به دلیل مشکل عروق مغزی درگذشت
#اسماعیل_فصیح
رمان گردابی چنین هایل اثر اسماعیل فصیح
برگرفته از کتاب: اخر زمستان سال ۱۳۷۲ هجری شمسی است ،
و من این آخر هفته باد و بارانی تهران را ، بعد از پایان ماه مبارک رمضان سال ۱۴۱۴ هجری قمری ، در شهرک اکباتان ، بالای فرودگاه مهرآباد تهران ، با یک دوست و همکار قدیمی که معلم یا تایپینگ در بخش بازرگانی هنرستان صنعتی شرکت ملی نفت ایران در اهواز بود ، گذرانده ام . نام او مریم فرحی است. حالا بازنشسته است ، تنها زندگی می کند ، و برای خودش مشغولیاتی دارد . خب ، همدم بودن با یک دوست تنهای قدیمی هم بد نیست ، هم سن و سال خود آدم.
درباره نویسنده: #اسماعیل_فصیح (۲ اسفند ۱۳۱۳ در تهران – ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در تهران) داستاننویس و مترجم ایرانی بود. رمانهای شراب خام، داستان جاوید، ثریا در اغما و درد سیاوش از مهمترین آثار او بهشمار میروند. اسماعیل فصیحزاده در سال ۱۳۱۳ در محله درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی) زاده شد. او دوران تحصیلات خود را در دبستان عنصری و سپس در دبیرستان رهنما سپری کرد. صیح برای تحصیلات عالی به آمریکارفت. وی در سال ۱۹۶۱ در شهر مزولا به دانشگاه مانتانا میرود و مدرک ادبیات انگلیسی میگیرد و همانجاست که ارنست همینگوی – نویسندهی معروف آمریکایی – را میبیند و با او گپی دوستانه و کوتاه میزند. سپس به دانشگاه میشیگان میرود؛ اما به دلایلی مقطع کارشناسی ارشد را نیمهکاره رها میکند و به تهران میآید.
پس از بازگشت به ایران، از سال ۱۳۴۲ درشرکت ملی نفت ایران در مناطق نفت خیز جنوب بهعنوان کارمند بخش آموزش، به کار پرداخت و در سال ۱۳۵۹ با سمت استادیار دانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. فصیح در مجموع به مدت ۱۹ سال در این شرکت به خدمت مشغول بود. فصیح از آن به بعد به دلیل تخریب منزل مسکونیاش در آبادان به تهران مهاجرت کرد. او گهگاه در بخش برنامههای آموزشی زبان تخصصی و گزارش نویسی صنعت نفت خدمت میکرد.وی در ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در بیمارستان شرکت نفت تهران به دلیل مشکل عروق مغزی درگذشت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۲۵ تیر، زادروز زندهیاد استاد #داود_رشیدی
یادش سبز
یادش سبز
من از خورشید تقلید میکنم
که به ابرهای تیره اجازه میدهد
زیبائیِ او را در زیر هوای مهآلود بپوشانند
تا وقتی باز میل به خودنمایی میکند
از پسِ ابرهای زشت و ناپاک
و بخارهای وهمانگیز
که نفَسِ او را تنگ کردهاند
با جلوهای تازه بدرخشد
و همگان را به شگفتی آورد.
اگر تمام ایام هفته روزِ تعطیل میبود،
تفریح و فراغت نیز، همانندِ کار، سخت
و ملالت بار میشد.
#ویلیام_شکسپیر
که به ابرهای تیره اجازه میدهد
زیبائیِ او را در زیر هوای مهآلود بپوشانند
تا وقتی باز میل به خودنمایی میکند
از پسِ ابرهای زشت و ناپاک
و بخارهای وهمانگیز
که نفَسِ او را تنگ کردهاند
با جلوهای تازه بدرخشد
و همگان را به شگفتی آورد.
اگر تمام ایام هفته روزِ تعطیل میبود،
تفریح و فراغت نیز، همانندِ کار، سخت
و ملالت بار میشد.
#ویلیام_شکسپیر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نوای_نی۵
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جداییها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش حالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم وگوش را آن نور نیست
تن ز جان وجان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش ست این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد...
شعر #حضرت_مولانا
صدا #حسین_قوامی
نی #محمد_موسوی
گوینده #رضا_معینی
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جداییها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش حالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم وگوش را آن نور نیست
تن ز جان وجان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش ست این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد...
شعر #حضرت_مولانا
صدا #حسین_قوامی
نی #محمد_موسوی
گوینده #رضا_معینی
تو با چراغ دل خویش آمدی بر بام
ستارهها به سلام تو آمدند : سلام
سلام بر تو که چشم تو گاهوارهی روز
سلام بر تو که دست تو آشیانه ی مهر
سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست.
#هوشنگ_ابتهاج
ستارهها به سلام تو آمدند : سلام
سلام بر تو که چشم تو گاهوارهی روز
سلام بر تو که دست تو آشیانه ی مهر
سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست.
#هوشنگ_ابتهاج
هدیه امروزغزلی ازحضرت حافظ
میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان
مر غول را برافشان یعنی به رغم سنبل
گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان
ای نور چشم مستان در عین انتظارم
چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان
دوران همینویسد بر عارضش خطی خوش
یا رب نوشته بد از یار ما بگردان
حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست
گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان
میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان
مر غول را برافشان یعنی به رغم سنبل
گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان
ای نور چشم مستان در عین انتظارم
چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان
دوران همینویسد بر عارضش خطی خوش
یا رب نوشته بد از یار ما بگردان
حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست
گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان