.
دل جای تو شد و گر نه پر خون کنمش
در دیده تویی و گر نه جیحون کنمش
امید وصال تست جان را ورنه
از تن به هزار حیله بیرون کنمش
#ابوسعید_ابوالخیر
دل جای تو شد و گر نه پر خون کنمش
در دیده تویی و گر نه جیحون کنمش
امید وصال تست جان را ورنه
از تن به هزار حیله بیرون کنمش
#ابوسعید_ابوالخیر
روزی شیخ ابوسعید از راهی میگذشت، جمعی از کنّاسان را دید که مبرز پاک میکردند و فضولات انسانی را با مشک حمل میکردند تا در بوستانها به عنوان کود مورد استفاده قرار گیرد.
ابوسعید مدتی در آن مکان اطراق کرد، اما مریدان به سرعت از محل دور شدند تا شامه آنها آزرده نشود. مریدان از شیخ پرسیدند که چرا در آن محل توقف کردهای؟
ابوسعید در پاسخ آنان گفت: این فضولات با ما سخن میگفتند، میگفتند که ما روز قبل طعامهای لذید و خوشبو بودیم، میوه بودیم در دکان میوه فروش، انواع شیرینی بودیم در دکان قنادی، آن قدر جذاب و دلربا بودیم که شما انسانها نقدینگی خود را نثار ما کردید ما یک شب مهمان شما بودیم که بدین روز افتادیم. ای آدمی، خود را بشناس!
#ابوسعید_ابوالخیر
ابوسعید مدتی در آن مکان اطراق کرد، اما مریدان به سرعت از محل دور شدند تا شامه آنها آزرده نشود. مریدان از شیخ پرسیدند که چرا در آن محل توقف کردهای؟
ابوسعید در پاسخ آنان گفت: این فضولات با ما سخن میگفتند، میگفتند که ما روز قبل طعامهای لذید و خوشبو بودیم، میوه بودیم در دکان میوه فروش، انواع شیرینی بودیم در دکان قنادی، آن قدر جذاب و دلربا بودیم که شما انسانها نقدینگی خود را نثار ما کردید ما یک شب مهمان شما بودیم که بدین روز افتادیم. ای آدمی، خود را بشناس!
#ابوسعید_ابوالخیر