معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.4K photos
12.5K videos
3.23K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
من ذره و خورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا

#مولانا
ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی

در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی

چون عهد دلم دیدی از عهد بگردیدی

چون مرغ بپریدی ای دوست کجا رفتی

در روح نظر کردی چون روح سفر کردی

از خلق حذر کردی وز خلق جدا رفتی

رفتی تو بدین زودی تو باد صبا بودی

مانندهٔ بوی گل با باد صبا رفتی

نی باد صبا بودی نی مرغ هوا بودی

از نور خدا بودی در نور خدا رفتی

ای خواجه این خانه چون شمع در این خانه

وز ننگ چنین خانه بر سقف سما رفتی

#مولانا
آمد ندای آسمان آمد طبیب عاشقان
خواهی که آید پیش تو بیمار شو بیمار شو


#مولانا
گـر مـن به غم عـشـق تـو نسپارم دل

دل را چه کنم؟
                      بهر چه می دارم دل؟

#مولانا
سؤال کرد که «از نماز نزدیک‌تر به حقّ راهی هست؟» فرمود «هم نماز، اما نماز این صورتِ تنها نیست. این قالب نماز است زیرا که این نماز را اولی‌ست و آخری‌ست و هر چیز را که اولی و آخری باشد آن قالب باشد. زیرا تکبیر اول نماز است و سلام آخر نماز است. و همچنین شهادت آن نیست که بر زبان می‌گویند تنها؛ زیرا که آن را نیز اولی‌ست و آخری و هر چیز که در حرف و صوت درآید و او را اول و آخر باشد آن صورت و قالب باشد. جان، آن بی‌چون باشد و بی‌نهایت باشد و او را اوّل و آخر نبوَد. آخر، این نماز را انبیا پیدا کرده‌اند اکنون این نبی که نماز را پیدا کرده چنین می‌گوید که «‌لِیْ مَعَ اللهِّ وَقْتٌ لَاَیَسَعُنِیْ فِیْهِ نَبِیٌ مُرْسَلٌ وَلَامَلَکٌ مُقَرَّبُ» پس دانستیم که جان نماز این صورت تنها نیست بلک استغراقی‌ست و بیهوشی‌ است که این همه صورت‌ها برون می‌ماند و آنجا نمی‌گنجد؛ جبرییل نیز که معنی محض است هم نمی‌گنجد



#فیه_ما_فیه
#مولانا
عشق را ،

با پنج و با شش ،

کار نیست ،





مقصدِ او ،

جز که جذبِ یار نیست ،




#مولانا
چو پرید سویِ بامت ،

ز تنم کبوترِ دل ،




به فغان شدم چو بلبل ،

که کبوترم نیامد ،




#مولانا
پادشاهی به درویشی گفت که «آن لحظه که تو را به درگاه حق تجلّی و قرب باشد، مرا یاد کن.»

گفت: «چون من در آن حضرت رسم و تاب آفتاب آن جمال بر من زند مرا از خود یاد نیاید، از تو چون یاد کنم؟»
.

#فیه_ما_فیه
#مولانا
صفتِ خدای ، داری ،

چو به سینه‌ای درآیی ،





لمعانِ طورِ سینا ،

تو ز سینه وانمایی ،




#مولانا
معرفی عارفان
صفتِ خدای ، داری ، چو به سینه‌ای درآیی ، لمعانِ طورِ سینا ، تو ز سینه وانمایی ، #مولانا
صفتِ چراغ ، داری ،

چو به خانه ، شب درآیی ،





همه خانه ، نور گیرد ،

ز فروغِ روشنایی ،




#مولانا
معرفی عارفان
صفتِ چراغ ، داری ، چو به خانه ، شب درآیی ، همه خانه ، نور گیرد ، ز فروغِ روشنایی ، #مولانا
صفتِ شراب ، داری ،

تو ، به مجلسی که باشی ،





دو هزار شور و فتنه ،

فِکَنی ز خوش‌لقایی ،




#مولانا
ای عید ، غلامِ تو ،

وی ، جان ، شده قربانت ،




تا ، زنده شود قربان ،

پیشِ لبِ خندانت ،




#مولانا


تا ، زنده شود قربان ، پیشِ لبِ خندانت = حیوانی را که قربانی کرده‌اند ، در پیشِ لبِ خندانِ تو ، زنده خواهد شد .
معرفی عارفان
چون ، قند و شِکَر آید؟ ، پیشِ تو؟ ، که می‌باید ، بر قند و شِکَر ،،، خندد ، آن لعلِ سخن‌دانت ، #مولانا
ای شادیِ سرمستان ،

ای رونقِ صد بُستان ،




بنگر به تهی دستان ،

هر یک شده مهمانت ،




#مولانا
معرفی عارفان
ای شادیِ سرمستان ، ای رونقِ صد بُستان ، بنگر به تهی دستان ، هر یک شده مهمانت ، #مولانا
پُر کن قدحی باده ،

تا ، دل ، شود آزاده ،




جان ، سیر خورَد جانا ،

از مایده‌ی خوانت ،




#مولانا
معرفی عارفان
پُر کن قدحی باده ، تا ، دل ، شود آزاده ، جان ، سیر خورَد جانا ، از مایده‌ی خوانت ، #مولانا
زین جمله ، گذر کردم ،

ساقی ، میِ جان ، در دِه ،




ای گوشه‌ی هر زندان ،

با رویِ خوشت ،،، صحرا ،




#مولانا
معرفی عارفان
زین جمله ، گذر کردم ، ساقی ، میِ جان ، در دِه ، ای گوشه‌ی هر زندان ، با رویِ خوشت ،،، صحرا ، #مولانا
ای ساقیِ روحانی ،

پیش آر میِ جانی ،




تو ، چشمه‌ی حیوانی ،

ما ،،، جمله ، در استسقا ،




#مولانا


#چشمه‌ی حیوان = چشمه‌ی زندگی ، چشمه‌ای که از آن زندگی می‌جوشد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در هوایت بی‌قرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب

#مولانا
به ساقی درنگر ،،، در مست ، منگر ،

به یوسف درنگر ،،، در دست ، منگر ،



ایا ماهیِ جان ، در شَستِ قالب ،

ببین صیاد را ،،، در شَست ، منگر ،



بِدان اصلی نگر ،،، کآغاز بودی ،

به فرعی ، کآن کنون پیوست ، منگر ،



بِدان گلزارِ بی‌پایان نظر کن ،

بدین خاری که پایَت خَست ، منگر ،



همایی بین ، که سایه بر تو افکند ،

به زاغی ، کز کفِ تو جَست ، منگر ،



چو سرو و سنبله ، بالا رَوش کن ،

بنفشه‌وار ،،، سویِ پَست ، منگر ،



چو ، در جویَت روان شد آبِ حیوان ،

به خُم و کوزه ،،، گر اِشکست ، منگر ،



به هستی‌بخش و مستی‌بخش ، بگرو ،

منال از نیست و ،،، اندر هست ، منگر ،



قناعت بین ، که نر است و سبک‌رو ،

به طمعِ ماده‌ی آبست ، منگر ،



تو ، صافان بین ،،، که بر بالا دویدند ،

به دُردی ،،، کآن به بُن بنشست ، منگر ،



جهان ، پُر بین ز صورت‌هایِ قدسی ،

بِدان صورت که راهت بست ، منگر ،



به دامِ عشق ،،، مرغانِ شگرفند ،

به بومی ، که ز دامش رَست ، منگر ،



بِه از تو ، ناطقی اندر کمین هست ،

در آن ، کاین لحظه خاموش است ، منگر ،





#مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۴۴ به انضمام یکی از حاشیه‌هایی که در گنجور هست در زیر تقدیم شما 👇👇👇


همایون در  ۵ سال و ۲ ماه قبل ، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۷ ، ساعت ۰۴:۴۷ نوشته :

روش کار انسان باید این گونه باشد که خاطرات مزاحم و رویداد‌های منفی و مخرب را از ذهن خود دور کند
و در تربیت و شکل گیری ذهن خود موثر عمل کند و نگذارد هر چیزی در ذهن او رسوب کند
باید بسیار انتخابی عمل کرد تا بینش و ذهنیت ما آن گونه که مورد خواست ماست طراحی شود
بتِ بی‌نقش و نگارم ،

غیرِ تو ، یار ندارم ،




تویی آرامِ دلِ من ،

مَبَر ای دوستْ ، قرارم ،






ز جفایِ تو ، حزینم ،

غیرِ عشقت ، نگزینم ،



هوسی ، نیست جز اینم ،

جز از این ، کار ندارم ،






غیرِ عشقت ، نپذیرم ،

غیرِ زلفِ تو ، نگیرم ،



که در این عهد ،،، چو تیرم ،

که بر این چنگ ،،، چو تارم ،





#مولانا