معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ببرد خواب مرا عشق و عشق خواب برد
که عشق جان و خرد را به نیم جو نخرد

که عشق شیر سیاه‌ست تشنه و خون خوار
به غیر خون دل عاشقان همی‌نچرد

#مولانای_جان
به مهر بر تو بچفسد به سوی دام آرد
چو درفتادی از آن پس ز دور می‌نگرد

امیر دست درازست و شحنه بی‌باک
شکنجه می‌کند و بی‌گناه می‌فشرد

#مولانای_جان
هر آنک در کفش آید چو ابر می‌گرید
هر آنک دور شد از وی چو برف می‌فسرد

هزار جام به هر لحظه خرد درشکند
هزار جامه به یک دم بدوزد و بدرد

هزار چشم بگریاند و فروخندد
هزار کس بکشد زار زار و یک شمرد

به کوه قاف اگر چه که خوش پرد سیمرغ
چو دام عشق ببیند فتد دگر نپرد

ز بند او نرهد کس به شید یا به جنون
ز دام او نرهد هیچ عاقلی به خرد

مخبط‌ست سخن‌های من از او گر نی
نمودمی به تو آن راه‌ها که می‌سپرد

نمودمی به تو کو شیر را چه سان گیرد
نمودمی که چگونه شکار را شکرد


#مولانای_جان
مائیم که گه نهان و گه پیدائیم
گهمؤمنو گه یهود و گه ترسائیم

تا این دل ما قالب هر دل گردد
هر روز به صورتی برون می‌آئیم

#مولانای_جان
آنکه او موقوف حالست آدمی‌ست
کاو به‌حال افزون و گاهی در کمی‌ست

صوفی ابن الوقت باشد در منال
لیک صافی فارغ‌ست از وقت و حال

#مولانای_جان
کیمیای حال باشد دست او
دست جنباند شود مس مست او

گر بخواهد‌ مرگ هم شیرین شود
خار و نشتر نرگس و نسرین شود

#مولانای_جان
حال‌ها موقوف عزم و رای او
زنده از نفخ مسیح‌آسای او

عاشق‌ِ حالی‌، نه عاشق بر منی
بر امید حال بر من می‌تنی

#مولانای_جان
هست صوفی‌ِ صفاجو ابن‌ِ وقت
وقت را همچون پدر بگرفته سخت
هست صافی غرق عشق ذوالجلال
ابن‌ِ کس نه‌، فارغ از اوقات و حال
غرقهٔ نوری که او لم یولدست
لم یلد ل
م یولد آن ایزدست
رو چنین عشقی بجو گر زنده‌ای
ورنه وقت مختلف را بنده‌ای

#مولانای_جان
منگر اندر نقش زشت و خوب خویش
بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش

منگر آنک تو حقیری یا ضعیف
بنگر اندر همّت خود ای شریف

تو به هر حالی که باشی می‌طلب
آب می‌جو دایما ای خشک‌لب

کان لب خشکت گواهی می‌دهد
کاو بآخر بر سر منبع رسد

خشکی لب هست پیغامی ز آب
که بمات آرد یقین این اضطراب

کاین طلب‌کاری مبارک جنبشی‌ست
این طلب در راه حق مانع کشی‌ست

این طلب مفتاح مطلوبات تست
این سپاه و نصرت رایات تست

این طلب همچون خروسی در صیاح
می‌زند نعره که می‌آید صباح

گرچه آلت نیستت تو می‌طلب
نیست آلت حاجت اندر راه رب


#مولانای_جان
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند چه ماند

بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند
حیلت بکند لیک خدایی بنداند

#مولانای_جان
گامی دو چنان آید کو راست نهادست
وان گاه که داند که کجاهاش کشاند

استیزه مکن مملکت عشق طلب کن
کاین مملکتت از ملک الموت رهاند

#مولانای_جان
شه را تو شکاری شو کم گیر شکاری
کاشکار تو را باز اجل بازستاند

خامش کن و بگزین تو یکی جای قراری
کان جا که گزینی ملک آن جات نشاند

#مولانای_جان
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند نماند

بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند
حیله بکند لیک خدایی نتواند

#مولانای_جان
گامی دو چنان آید کو راست نهادست
وان گاه که داند که کجاهاش کشاند

استیزه مکن مملکت عشق طلب کن
کاین مملکتت از ملک الموت رهاند

#مولانای_جان
باری تو بهل کام خود و نور خرد گیر
کاین کام تو را زود به ناکام رساند

اشکاری شه باش و مجو هیچ شکاری
کاشکار تو را باز اجل بازستاند

#مولانای_جان
دانی که در این کوی رضا بانگ سگان چیست
تا هر که مخنث بود آن‌اش برماند

حاشا ز سواری که بود عاشق این راه
که بانگ سگ کوی دلش را بطپاند

#مولانای_جان
صوفیی در باغ از بهر گشاد
صوفیانه روی بر زانو نهاد
پس فرو رفت او به خود اندر نغول
شد ملول از صورت خوابش فضول
که چه خسپی آخر اندر رز نگر
این درختان بین و آثار و خضر
امر حق بشنو که گفتست انظروا
سوی این آثار رحمت آر رو
گفت آثارش دلست ای بوالهوس
آن برون آثار آثارست و بس
باغها و سبزه‌ها در عین
جان
بر برون عکسش چو در آب روان
آن خیال باغ باشد اندر آب
که کند از لطف آب آن اضطراب
باغها و میوه‌ها اندر دلست
عکس لطف آن برین آب و گلست
گر نبودی عکس آن سرو سرور
پس نخواندی ایزدش دار الغرور
این غرور آنست یعنی این خیال
هست از عکس دل و
جان رجال
جمله مغروران برین عکس آمده
بر گمانی کین بود جنت‌کده
می‌گریزند از اصول باغها
بر خیالی می‌کنند آن لاغها
چونک خواب غفلت آیدشان به سر
راست بینند و چه سودست آن نظر
بس به گورستان غریو افتاد و آه
تا قیامت زین غلط وا حسرتاه
ای خنک آن را که پیش از مرگ مرد
یعنی او از اصل این رز بوی برد


#مولانای_جان
#مثنوی_دفترچهارم
خواب من

     زهر فراق تو بنوشید و بمُرد...


#مولانای_جان
عشق بحری آسمان بر وی کفی
چون زلیخا در هوای یوسفی

دور گردونها ز موج عشق دان
گر نبودی عشق بفسردی جهان


#مولانای_جان
هر یکی بر جا ترنجیدی چو یخ
کی بدی پران و جویان چون ملخ

ذره ذره عاشقان آن کمال
می‌شتابند در علو هم‌چون نهال


#مولانای_جان