معرفی عارفان
1.17K subscribers
33.1K photos
11.9K videos
3.19K files
2.72K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت

#حافظ
خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم
راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم

#حافظ
نه راه است این ، که بنشانی مرا بر خاک و ، بگذاری ،

گذاری آر و ، بازم پُرس ،،، تا خاکِ رَهَت گردم ،





شبی ،،، دل را به تاریکی ، ز زلفت باز می‌جُستم ،

رُخت می‌دیدم و ،،، جامی ، ز لعلت باز می‌خوردم
،






#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاسبانِ حرمِ دل شده‌ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشهٔ او نگذارم

#حافظ
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی

روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامی

روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی

مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهاده‌ست به هر مجلس وعظی دامی

گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی

یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی

آن حریفی که شب و روز می صاف کشد
بود آیا که کند یاد ز دردآشامی

حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد
کام دشوار به دست آوری از خودکامی

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۴۶۷
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۴۵۶
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل
زاهد صومعه بر پای نهد زنجیرم

پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن
من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم

می به زیر کش و سجادهٔ تقوی بر دوش
آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم


#حافظ
MAمریم


هر که آمد به جهان نقشِ خرابی دارد
در خرابات بگویید که هُشیار کجاست؟

آن‌کس است اهلِ بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی، مَحرمِ اسرار کجاست؟

هر سرِ مویِ مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت‌گرِ بی‌کار کجاست؟

#حافظ
پاسبان حرم دل شده‌ام ..

شب همه شب

تا در این پرده

جز اندیشه او نگذارم.....


#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل
زاهد صومعه بر پای نهد زنجیرم

پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن
من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم

می به زیر کش و سجادهٔ تقوی بر دوش
آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم


#حافظ
شهرهٔ شهر مشو تا نَنَهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

#حافظ
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست


#حافظ
حافظ ،وصال
می‌طلبد از ره دعا

یا رب دعای
خسته دلان مستجاب کن...

#حافظ

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی

سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
تا کی کند سیاهی چندین درازدستی

در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی

آن روز دیده بودم این فتنه‌ها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمی‌نشستی

عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی
 
#حافظ
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی

با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی

در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چو عاشق می‌شدم
گفتم که بردم گوهر مقصود

ندانستم که این دریا
چه موج خون فشان دارد


#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو!

#حافظ
حَسْبِ حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟

#حافظ
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

دل که آیینه شاهی‌ست غباری دارد
از خدا می‌طلبم صحبت روشن‌رایی

#حافظ