معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
چون نیست دلم را جز ازو دلجویی
سرگشته شدم گردِ جهان چون گویی

چه غصّه بدین رسد که از ملکِ دو کون
او رادارم وزو ندارم بویی

#شیخ_عطار_نیشابوری
ترک این صورت‌گری و نقش کن
چند رانم بیش ازین با تو سخن؟

تا تویی از صورت خود در نیاز
هم تویی صورت‌گر و هم پرده‌باز


#شیخ_عطار_نیشابوری
هست مزدور تو هفت اعضای تو
می‌پزند اینها چو تو سودای تو
عاقبت از تو جدا خواهند گشت
با تو چندینی چرا خواهند گشت؟
پیشتر زان کاین حریفان بگذرند
بگذر از ایشان که با تو نسپرند
یک دمی در لامکان عشق شو
در پی این صورت حسی مرو


#شیخ_عطار_نیشابوری
یک زمان این پرده‌ها را برگسل
این خیال جسم و صورت را بهل
کز تو بستاند به آخر داد خویش
پیشتر از وی تو بستان داد خویش
تو چه دانی تا کجایی مانده باز
سالها گردیده در شیب و فراز
چرخ کرده صورت تو بند بند
بازمانده در چنین جای گزند
تو چه دانی تا ترا صورت که کرد
اندرین میدان خاکی از چه کرد


#شیخ_عطار_نیشابوری
من عاشقِ زارِ روی یارم چکنم
از معتکفانِ کوی یارم چکنم

گر دیدهٔ من شوند ذرّات دو کون
نتوان نگریست سوی یارم چکنم


#شیخ_عطار_نیشابوری
هر دم از نوعی دگر خود ساختی
هر یک از لونی دگر پرداختی

در بسیط عالمش همتا نبود
در میان دهر سر غوغا ببود

#شیخ_عطار_نیشابوری
این صورها صورت استاد اوست
از برون پرده این صورت نکوست

هر زمان رنگ دگر می‌آورد
اوستاد از هر صفت می‌آورد

#شیخ_عطار_نیشابوری
عاقبت استاد صورتها شکست
پرده‌ها از یکدگرشان برگسست
تا که راز او نداند هر کسی
کرد مزدوران بهر جانب بسی
ترک آن صورتگری یکسر بکرد
دیگر آن صورت بهر جایی ن
کرد
فرد بنشست از همه خلق جهان
دیگرش هرگز نیامد یاد آن

#شیخ_عطار_نیشابوری
عاقبت استاد صورتها شکست
پرده‌ها از یکدگرشان برگسست
تا که راز او نداند هر کسی
کرد مزدوران بهر جانب بسی
ترک آن صورتگری یکسر بکرد
دیگر آن صورت بهر جایی نکرد
فرد بنشست از همه خلق جهان
دیگرش هرگز نیامد یاد آن


#شیخ_عطار_نیشابوری
تو چه دانی کز که باز افتاده‌ای
در چنین شیب از فراز افتاده‌ای
تو چه دانی تا ترا که پرورید
از برای چه در اینجا آورید
تو چه دانی تا ترا چون ساختند
بوالعجب چه طرفه معجون ساختند
در میان آتش و باد نفس
می‌پزی هر لحظه دیگرگون هوس
تو چه دانی کاتش تو از کجاست
باد خدمت کار جانت از چه خاست
تو چه دانی تا چه می‌یابی ز خاک
روز و شب غافل شده از جان پاک
تو چه دانی تا کدامین ره روی
از کدامین ره بدان درگه روی
تو چه دانی تا که معشوقت که بود
روز اول عین محبوبت که بود
تو چه دانی کاین فلکها بهر چیست
هر زمان کردن قَران از بهر کیست
تو چه دانی تا قلم چه سرنوشت
تخم تو افلاک از بهر چه کشت
تو چه دانی تا چه خواهد بد ترا
بی وفا از خویش می‌جویی وفا
تو چه دانی کارگاه جسم و جان
کز کجا پیدا نمودت جسم و جان
تو چه دانی فهم غیب ای بی‌خبر
کز وجود خود نمی‌یابی اثر
تو چه دانی تا ده و دو برج را
بر وجودت چون نوشته ماجرا
تو چه دانی کافتاب از بهر تو
گشت گردان در میان شهر تو
تو چه دانی تا قمر آنجا که بود
بر فلک بهر تو نقشی می‌نمود

#شیخ_عطار_نیشابوری
تو چه دانی کوکبان سبع را
تا چه کاری کرده‌اند این طبع را
تو چه دانی رعد و برق آنجا که بود
«یخطف برق» از کجا گوشَت شنود
تو چه دانی تا که باران از چه خاست
گفتِ «انزلنا من الماء» از کجاست
تو چه دانی تا نباتات از چه رست
منزل سالک در آنجا بد نخست
تو چه دانی تا که حیوان خود چه بود
نقش ابلیس اندران پیدا نمود
تو چه دانی تا که صورت نقش بست
آنگه از بهر چه آورد و شکست
تو چه دانی تا کجا خواهی شدن
چند سر گردانِ این سودا بُدن؟
تو چه دانی تا ترا که گنج داد
لیک مخفی بود از آن مخفی نهاد
تو چه دانی کان در گنج از کجاست
گر بیابی تو بدانی کان کجاست
هر کسی وصفی ازین در گفته‌اند
درّ دانش از معانی سفته‌اند
تو چه دانی تا که تو خود آن کسی
اولین و آخرین را در پسی
تو چه دانی ای گرفتار صور
تا کجا خواهد بدن نقد گهر
تو چه دانی ای غرورت کرده بند
بر بروت خویشتن چندین مخند
تو چه دانی تا ترا حیران که کرد
در میان چرخ سرگردان که کرد
تو چه دانی تا ترا که رخ نمود
چون ترا بنمود رخ پنهان نمود
تو چه دانی تا درین بحر عمیق
سنگ ریزه قدر دارد یا عقیق
تو چه دانی تا که آدم این دمست
روشن از این دم تمام عالمست

#شیخ_عطار_نیشابوری
عاقبت استاد صورتها شکست
پرده‌ها از یکدگرشان برگسست
تا که راز او نداند هر کسی
کرد مزدوران بهر جانب بسی
ترک آن صورتگری یکسر بکرد
دیگر آن صورت بهر جایی نکرد
فرد بنشست از همه خلق جهان
دیگرش هرگز نیامد یاد آن


#شیخ_عطار_نیشابوری
جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم

در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم
زاری مرا تمام است چون زور و زر ندارم

روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم
گر ره بود بر آتش بیم خطر ندارم

گر پرده‌های عالم در پیش چشم داری
گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم

در پیش بارگاهت از دور بازماندم
کز بیم دور باشت روی گذر ندارم

نه نه تو شمع جانی پروانهٔ توام من
زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم

عالم پر است از تو غایب منم ز غفلت
تو حاضری ولیکن من آن نظر ندارم

عطار در هوایت پر سوخت از غم تو
پرواز چون نمایم چون هیچ پر ندارم

#شیخ عطار نیشابوری
عاقبت استاد صورتها شکست
پرده‌ها از یکدگرشان برگسست
تا که راز او نداند هر کسی
کرد مزدوران بهر جانب بسی
ترک آن صورتگری یکسر بکرد
دیگر آن صورت بهر جایی نکرد
فرد بنشست از همه خلق جهان
دیگرش هرگز نیامد یاد آن


#شیخ_عطار_نیشابوری