معرفی عارفان
1.01K subscribers
32.2K photos
11.6K videos
3.16K files
2.64K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
شب گریزد چونک نور آید ز دور
پس چه داند ظلمت شب حال نور


#مولانای_جان
شه بگریزد ز باد با دها
پس چه داند پشه ذوق بادها

#مولانای_جان
به هر گامی اگر صد تیر آید از هوای او

نگردم از هوای او نگردانم یکی گامی

منم در وام عشق شاه تا گردن بحمدالله

مبارک صاحب وامی مبارک کردن وامی

زهی دریای لطف حق زهی خورشید ربانی

به هر صد قرن نبود این چه جای سال و ایامی

ز مخدومی شمس الدین تبریزی بیابد
جان

خلاصه نور ایمانی صفای
جان اسلامی

چه جای نور اسلام است که نورانی و روحانی

شود واله اگر پیدا شود از دفترش لامی

#مولانای_جان
هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بی‌زارتر است

بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است

#مولانای_جان
هر روز حجاب بیقراران بیش است
زان درد من از قطرهٔ باران بیش است

آنجا که منم تا که بدانجا که منم
دو کون چه باشد که هزاران بیش است

#مولانای_جان
هر روز به نو برآید آن دلبر مست
با ساغر پرفتنهٔ پرشور بدست

گر بستانم قرابهٔ عقل شکست
ور نستانم ندانم از دستش رست

#مولانای_جان
شاخ و برگ نخل گرچه سبز بود
با فساد بیخ سبزی نیست سود

ور ندارد برگ سبز و بیخ هست
عاقبت بیرون کند صد برگ دست

#مولانای_جان
از خویشتن بجستن آرزو می‌کندم
آزاد نشستن آرزو می‌کندم

در بند مقامات همی‌بودم من
وان بند گسستن آرزو می‌کندم

#مولانای_جان
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم

ضمیر همدگر دانند یاران
نباشم یار صادق گر ندانم

#مولانای_جان
 
ای دهندهٔ قوت و تمکین و ثبات

خلق را زین بی‌ثباتی ده نجات


#مولانای_جان
متصل اوصاف تو با جان‌ها
یک رگ بی‌بند و گشای تو نیست

هر دو جهان چون دو کف و تو چو جان
کف چه دهد کان ز سخای تو نیست

#مولانای_جان
غافل ناله کند از جور خلق
خلق به جز شبه عصای تو نیست

جنبش این جمله عصاها ز توست
هر یک جز درد و دوای تو نیست

#مولانای_جان
زخم معلم زند آن چوب کیست
کیست که او بند قضای تو نیست

همچو سگان چوب تو را می‌گزند
در سرشان فهم جزای تو نیست

#مولانای_جان
کار من اینست که کاریم نیست
عاشقم از عشق تو عاریم نیست


#مولانای_جان
من آن ماهم که اندر لامکانم
مجو بیرون مرا در عین جانم

تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم

#مولانای_جان
مرا هم تو به هر رنگی که خوانی
اگر رنگین اگر ننگین ندانم

گهی گویی خلاف و بی‌وفایی
بلی تا تو چنینی من چنانم

#مولانای_جان
گفتم که رفیقی کن
با من که منم خویشت

گفتا که بنشناسم من
خویش ز بیگانه

#مولانای_جان
جان آب لطیف دیده خود را
در خویش دو چشم را گشاده

از خود شیرین چنانک شکر
وز خویش بجوش همچو باده

#مولانای_جان
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سِرِّ او سرسبزی بستان شود

زَرّ و نقره گر نبودندی نهان
پرورش کی یافتندی زیر کان

#مولانای_جان
وعده‌ها باشد حقیقی دل‌پذیر
وعده‌ها باشد مجازی تاسه‌گیر

وعدهٔ اهل کرم گنج روان
وعدهٔ نااهل شد رنج روان

#مولانای_جان