معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
خَمِ زلفی‌ست دگر دامِ گرفتاریِ دل
که در او موی، نگنجیده ز بسیاریِ دل

راهزن را نَـبُوَد باک، ز فریادِ جَـرَس
تَرکِ یغما نکند، غمزه‌ات از زاریِ دل

دید چون بی‌کسیِ ما دلِ آهن شد نرم
مانـد پیکانِ تو در سینه به غمخواریِ دل

خنده بر بخت زنم؟ یا به وفاداریِ دوست؟
گریه بر خویش کنم؟ یا به گرفتاریِ دل؟

طاقتِ صبر و سکون، در سرِ کارِ دل رفت
عاشقان، خانه خرابـنـد ز معماریِ دل

یک نَفَس فرصت و صد حرف، گره در خاطر
وای اگر گریه نیاید به مددکاریِ دل

آنکه بگذاشت چنین نرگسِ بیمارِ تو را
گفت : من هم نکنم چاره‌ی بیماریِ دل

مذهب بنده و آزاد همین یک حرف است
چیست آزادی کونین؟ سبکباریِ دل

عشق، چون تیغ کشد بر دلِ بیچاره #کلیم!
کیست جز داغ؟ که آید به سپرداریِ دل


کلیم کاشانی
ز کـنـجکاویِ دلـهـا، غـبار می‌گـیـرد

ز لطف، گاهی دستی به تیغِ مژگان کِش!

#کلیم
به رویِ مَرهَم، مَرهَم نَـهـیم، بر دلِ ریش

که زخم، بر سرِ زخم‌ست و نیش، بر سرِ نیش

#کلیم
از کامـبَـخشیِ دَهر، منّت مکش که نَدْهَد
کامِ دلی که ارزد، وصلش به انتظارش

خشک و تَـرِ زمانه، رنگِ بـقـا ندارد
معلوم می‌توان کرد، از شبنم و شرارش

#کلیم
بر لوحِ تُربتِ ما، ای همنشین! رقم کن!

این‌ست آنکه شمعی، نگریست بر مزارش

#کلیم
بر قامتِ شهیدان، خیّاطِ عشق دوزد

پیراهنی که باشد، از زخم، پود و تارش

#کلیم
نه از بادِ صبا دارد ، سَرِ زلفش پریشانی

ز حرصِ دلبری، با هم نمی‌سازند، هر تارش

#کلیم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس

#حافظ

قانون گردباد بود روزگار را
جز خار و خس زمانه ببالا نمی‌برد

#کلیم_کاشانی


#رشیدکاکاوند
هر چه بود از دل به غیر نقش ابروی تو رفت

عاقبت زین مسجد ویران، همین محراب ماند

#کلیم_کاشانی
دیده آن روز که شد اشک‌فشان دانستم
کاین تُنُک‌زورق من طاقتِ طوفانش نیست

#کلیم_کاشانی
زآتش پنهان عشق ، هر که شد افروخته
دود نخیزد ازو ، چون نفس سوخته

دلبر بی خشم و کین ، گلبن بی رنگ و بو ست
دلکش پروانه نیست ،شمع نیفروخته

در وطن خود گهر ، آبله ای بیش نیست
کی به عزیزی رسد ، یوسف نفروخته

مایه ی آرام دل ،چشم هوس بستن است
از تپش آسوده است ،باز نظر دوخته

شاید کاید به دام ،مرغ پریده ز چنگ
گرم نگردد دگر ، عاشق وا سوخته

داروی بیماری اش ، مستی پیوسته است
چشم تو این حکمت از پیش که آموخته ؟

آمد و آورد باز ، از سر کویش کلیم
بال و پر ریخته ، جان و دل سوخته

#کلیم_کاشانی
دیده آن روز که شد اشک‌فشان دانستم
کاین تُنُک‌زورق من طاقتِ طوفانش نیست

#کلیم_کاشانی
دنبال اشک افتاده‌ام جویم دل آزرده را
از خون توان برداشت پی نخجیر پیکان خورده را

با این رخ افروخته هر جا خرامان بگذری
از بادِ دامن می‌کنی روشن چراغ مرده را

گر ترک چشم رهزنت نشناخت قدر دل چه شد؟
قیمت چه داند لشکری جنس به غارت برده را

تاری ز زلف آن صنم در گردن ایمان فکن
ای شیخ تا پیدا کنی سررشتهٔ گم کرده را

گر جان به جانان نسپرم دل بستهٔ آن نیستم
نتوان به دست پادشه دادن گل پژمرده را

زاهد ز بی سرمایگی کرده است در صد جا گرو
دین به دنیا داده را ایمان شیطان برده را

در دشمنی با خویشتن فرصت بخصم خود مده
خود برفکن همچون حباب از روی کارت پرده را

دوران به یک زخم جفا کی از سر ما واشود؟
صیاد از پی می‌رود نخجیر ناوک خورده را

آخر به‌جان آمد کلیم، از پاس خاطر داشتن
تا کی به دل واپس برد حرف به لب آورده را

#کلیم_کاشانی