معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ای محتسب این فتنه همه در سرِ چنگ است
فرمای که نیکوتر ازین هم بزنیدش!

#کمال_خجندی

#تابلوی_نقاشی
اثر: Georges Merle
تعظیمِ گاو و خر که به انسان* حرام بود
اکنون فریضه گشته به ما احترامِ خلق!

#حزین_لاهیجی
دیوان، به تصحیح بیژن ترّقی

*در دیوان حزین به تصحیح ذبیح‌الله صاحبکار «مردم» آمده است.
آفتابِ چرخْ تنها سوزد و گوید: مسوز!
وای تنهاماندگان، ای وای تنهاماندگان!

#امیرخسرو
مکیدن، جان‌گرفتن، غنچه‌کردن، بوسه‌برچیدن
کلام‌الله یاقوتِ لبت تفسیرها دارد

#سالک_قزوینی
تمام شوقیم، لیک غافل‌ که دل به راه‌ که می‌ خرامد
جگر به داغ ‌که می نشیند، نفس به آه‌ که می‌ خرامد

ز اوج افلاک اگر نداری حضور اقبال بی ‌نیازی،
نفس به جیبت غبار دارد، ببین سپاه‌ که می‌ خرامد

اگر نه رنگ از گُل تو دارد بهار موهوم هستی ما،
به پردهٔ چاک این‌ کتانها، فروغ ماه ‌که می ‌خرامد؟

غبار هر ذرّه می ‌فروشد به حیرت آیینهٔ تپیدن
رَم غزالان این بیابان پی نگاه‌ که می‌ خرامد؟

ز رنگ ‌گل تا بهار سنبل شکست دارد دماغ نازی
در این‌ گلستان ندانم امروز که کجْ ‌کلاه که می ‌خرامد

اگر امید فنا نباشد نوید آفت ‌زدای هستی،
به این سر و برگ، خلق آواره در پناه‌ که می ‌خرامد؟

نگه به هرجا رسد چو شبنم ز شرم می‌ باید آب‌ گشتن
اگر بداند که بی‌ محابا به جلوه‌ گاه که می ‌خرامد

به هرزه در پردهٔ من و ما غرور اوهام پیش بردی
نگشتی آگه که در دماغت هوای جاه که می‌ خرامد

مگر ز چشمش غلط نگاهی رسد به فریاد حال بیدل
وگرنه آن برق بی ‌نیازی، پی گیاه که می‌ خرامد؟


بیدل
ای دل من! سر مزن بر سینه این‌سان ناشکیبا
لحظه یی، دیوانه جان! آرام بنشین خواهد آمد

خواهد آمد، خواهد آمد آری، امّا گر نیاید
باز سقف آسمان امروز پایین خواهد آمد

#حسین‌منزوی
مجموعه اشعار حسین منزوی انتشارات نگاه

در چشمانت عیسی خفته است، تو که بیایی و مرا ببینی زنده خواهم شد.

#بولگاکف
مرشد و مارگاریتا
امشب منِ خُمار به ساغر رسیده‌ام/
زاوّل نَفَس به جُرعه‌ی آخر رسیده‌ام

امشب هزار بالِ خیالم پُر از پَر است/
در این قفس به پاشنه‌ی در رسیده‌ام

امشب ز ناله جنگلِ اندیشه‌ام پُر است/
بر اوجِ شاخِ هر چه صنوبر رسیده‌ام

امشب به کورچَشمیِ جاسوسیِ فقیه/
تا عمقِ نقشِ مسجد و مِنبَر رسیده‌ام

امشب دقیق خوانده سیاه و سپید را/
تا انتهایِ دفترِ باور رسیده‌ام

امشب که سر به خلوتِ شاه و گدا زدم/
تا کفّه‌ی ترازویِ داور رسیده‌ام

سهمِ من و تو جُمله در این لحظه‌هایِ ماست/
امشب به نقطه نقطه‌ی دفتر رسیده‌ام

آوایِ اوست بر لبم ای دل، تو کیستی/
امشب به پوچیِ تو مُکرّر رسیده‌ام

در ذهنِ من زمان و زمین روز و شب همین/
امشب به هر چه اختر و اخگر رسیده‌ام

لب بسته شعر گُفتنِ ما هم شنیدنی‌ست/
امشب به دردِ هرچه سُخنور رسیده‌ام

#غزلِ منتشر نشده‌ای از دیوانِ "خاطراتِ عُمرِ رفته" که به زودی منتشر خواهد شد.

«دفترِ باور»

اثرِ رحیمِ معینیِ‌کرمانشاهیِ فقید
گفتم کمنـد عشـق تـو در گـردن منست
گفتا این کمند خلق جهانرا به گردن است   

گفتـم ز درد عشـق تو کاهیده شد تنـم
گفتا میان ما و تو  حایل همین  تنست  

گفتـم  بـه راه عشـق شد آلـوده  دامنم
گفتا خموش این ره هر پاک دامن است   

گفتم  ز دوستان تو خواهم نشانه ای
گفت‌آنمراست‌دوست که‌باخویش دشمنست  

گفتـم  سخـن زار مـن و خوبـان آن کننـد
گفت از منست آنچه حلاوت به ارمن است

گفتم صغیـر خواست ز حسن تو جلوه ای  
گفتـا بهر چه مینگـرد  جلوه ی من  است



صغیر اصفهانی
الهی راضی‌ام راضی ز دستم هرچه هست افتد‌
مبادا دل ز دست افتد! مبادا دل ز دست افتد!

به ضبطِ ملکِ دل _چشمت_ نمی‌پردازد از مستی
بفرما زلف را شاید به فکرِ بند و بست افتد

#واقف_لاهوری
مکن ملامت اگر شهر بند کوی توام
بیا که جان به لب آمد در آرزوی توام

کهای کوی توام من که و محبت تو
سگِ سگانِ سگانِ سگانِ کوی توام

#نزاری‌قهستانی
دیوان نزاری قهستانی به اهتمام دکتر مظاهر مصفا


خواجه امام مظفر حمدان در نوقان یک روز می‌‌گفت که کار ما با شیخ بوسعید، همچنان است ‏که کار پیمانه با ارزن. یک دانه شیخ بوسعید است و باقی منم. مریدی از آن شیخ بوسعید آن جا حاضر بود، ‏چون آن را بشنید از سرگرمی برخاست و پای افزار کرد و پیش شیخ آمد و آن چه از خواجه امام مظفر ‏شنیده بود با شیخ بگفت. شیخ گفت: «برو و با خواجه امام مظفر بگوی که آن یک دانه هم تویی، ما هیچ چیز نیستیم.»

#محمدبن‌منور
اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید ابوالخیر انتشارات آگاه

پی‌نوشت:
ما هم هیچ نیستیم لکن خود سگ پنداری برابر معشوق را امری مذموم و خلاف حتی عشق می‌دانیم، معشوق را دلیری سلحشور زیبنده است نه سگی چنین دون‌مایه
نردبانهاییست پنهان در جهان
پایه پایه تا عنان آسمان


هر گُرُه را نردبانی دیگرست
هر روش را آسمانی دیگرست


هر یکی از حال دیگر بی‌خبر
ملک با پهنا و بی‌پایان و سر


این در آن حیران که او از چیست خوش
وآن درین خیره که حیرت چیستش

#حضرت_مولانا
Minaye Del
Hayedeh
#هایده - مینای دل
Hasrat
Sattar
#ستار - حسرت
محبوبم!
از هنگامی که با توام،
همه چیزها سر جایشان قرار دارند.
همه چیزها بر مدار خویش می‌گردد.
من سرسپرده‌ام به عشق.
وقتی عاشقم
همه را می‌بینم
غیر از خودم...

#محمدصالح_علا
تلاش براى عشق، تغييرمان مى دهد!
كسى نيست كه براى عشق بكوشد،
مگر اين كه در اين راه، رشد كند.
پس بايد سفرى را براى جستجوى «عشق» آغاز كنى تا از درون و برون، متحول شوى…

شمس_تبریزی


زان می مستم که نقش جامش عشق است
وان اسب سواری که لجامش عشق است
عشقِ مهِ من کارِ عظیمی است و لیک
من بندهٔ آنم که غلامش عشق است

مولانا
همچنان جمله نعیم این جهان
بس خوش است از دور پیش از امتحان

می نماید در نظر از دور آب
چون روی نزدیک باشد آن سراب

مثنوی_مولانا دفتر ششم


خیلی از نعمت های دنیا که چشم انسان بدنبالش است از دور و قبل از دسترسی خوب و بدون عیب بنظر میرسد
همچون سراب که از دور همانند آب است و چون نزدیک شوی اثری از آب نیست
بس کن که بند عقل شدست این زبان تو
ور نی چو عقل کلی،  جمله زبانیی

مولانا


عقل کل هستی تمام وجودش گویا است و زبان است
ما بواسطه عدم آگاهی کامل از همه چیز هستی،  زبانمان سد راه تعقلمان نیز هست
هر چه کمتر از زبانمان استفاده کنیم امکان رشد به عقلمان بیشتر داده ایم
زمانی بود که با همنشینی که هم‌کیش من نبود، مخالفت می‌ورزیدم.

اما امروز، دل من پذیرای همهٔ صورت‌ها شده است؛ چراگاه آهوان است و بتکدهٔ بتان و صومعهٔ راهبان و کعبۀ طائفان است. دین من اینک عشق است و هرکجا که کاروان عشق برود، دین و ایمان من هم به دنبالش روان است.

#ابن_عربی
VID-20240428-WA0044.mp4
8.2 MB
‏فیلم از طرف تجاری
وقتی کسی تورا به خدا آشنا نکرد

وقتی کسی به عشق تورا مبتلا نکرد

من عاشقم،چگونه بگویم برای تو

کاری که عشق کرد برایم،خدا نکرد

بیداد خراسانی