فریاد که از دست گریبان تو ما راست
هم جامهٔ صدپاره، هم سینهٔ صد چاک
با این همه آبی که فروریختم از چشم
خاک سر کویت نشد از چهرهٔ من پاک
#فروغی_بسطامی
هم جامهٔ صدپاره، هم سینهٔ صد چاک
با این همه آبی که فروریختم از چشم
خاک سر کویت نشد از چهرهٔ من پاک
#فروغی_بسطامی
لعلِ سیرابِ به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدنِ او دادنِ جان کار من است
شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردنِ او دید و در انکارِ من است
ساروان رَخت به دروازه مَبَر کان سرِ کو
شاهراهیست که منزلگهِ دلدارِ من است
بندهٔ طالعِ خویشم که در این قحطِ وفا
عشق آن لولیِ سرمست خریدار من است
طَبلِهٔ عطرِ گل و زلفِ عبیر افشانش
فیضِ یک شَمِّه ز بوی خوشِ عطارِ من است
باغبان همچو نسیمم ز درِ خویش مران
کآبِ گلزارِ تو از اشکِ چو گلنارِ من است
شربتِ قند و گلاب از لبِ یارم فرمود
نرگس او که طبیبِ دلِ بیمارِ من است
آن که در طرزِ غزل نکته به حافظ آموخت
یارِ شیرینسخنِ نادرهگفتارِ من است
حافظ
وز پی دیدنِ او دادنِ جان کار من است
شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردنِ او دید و در انکارِ من است
ساروان رَخت به دروازه مَبَر کان سرِ کو
شاهراهیست که منزلگهِ دلدارِ من است
بندهٔ طالعِ خویشم که در این قحطِ وفا
عشق آن لولیِ سرمست خریدار من است
طَبلِهٔ عطرِ گل و زلفِ عبیر افشانش
فیضِ یک شَمِّه ز بوی خوشِ عطارِ من است
باغبان همچو نسیمم ز درِ خویش مران
کآبِ گلزارِ تو از اشکِ چو گلنارِ من است
شربتِ قند و گلاب از لبِ یارم فرمود
نرگس او که طبیبِ دلِ بیمارِ من است
آن که در طرزِ غزل نکته به حافظ آموخت
یارِ شیرینسخنِ نادرهگفتارِ من است
حافظ
مرا حق نباشد که با وجود این قوم در کاروانسرای روم؟
با بیگانه خوشتر که با اینها.
مقالات:حضرت شمس
با بیگانه خوشتر که با اینها.
مقالات:حضرت شمس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک چیزایی قابل جبران نیست ...
مثل حرمت هایی که شکسته شد ...!
دل هایی که شکست ..
شخصیت هایی که خورد شد ...!
و اعتمادی که دیگه نموند ...
حق هایی که خورده شد
اشک هایی که ریخته شد ...!
اینا قابل بخشش نیست ..
قابل جبران هم نیست ...!
مثل حرمت هایی که شکسته شد ...!
دل هایی که شکست ..
شخصیت هایی که خورد شد ...!
و اعتمادی که دیگه نموند ...
حق هایی که خورده شد
اشک هایی که ریخته شد ...!
اینا قابل بخشش نیست ..
قابل جبران هم نیست ...!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
افلاطون را گفتند:
چرا هرگز غمگین نمیشوی؟
گفت دل بر آنچه نمی ماند، نمی بندم !
فردا یک راز است، نگرانش نباش.
دیروز یک خاطره بود،
حسرتش را نخور
و امروز یک هدیه است ،
قدرش را بدان و از تک تک
لحظه هایت لذت ببر !
از فشار زندگي نترسيد ...
به ياد داشته باشيد که
فشار توده زغال سنگ را
به الماس تبديل ميکنه ...
نگران فردايت نباش
خدای ديروز و امروز خداى فردا هم هست ...
ما اولين بار است كه بندگي ميكنيم.
ولى او قرنهاست که خدايى ميكند
پس به خدايى او اعتماد كن و
فردا و فرداها را به او بسپار..
چرا هرگز غمگین نمیشوی؟
گفت دل بر آنچه نمی ماند، نمی بندم !
فردا یک راز است، نگرانش نباش.
دیروز یک خاطره بود،
حسرتش را نخور
و امروز یک هدیه است ،
قدرش را بدان و از تک تک
لحظه هایت لذت ببر !
از فشار زندگي نترسيد ...
به ياد داشته باشيد که
فشار توده زغال سنگ را
به الماس تبديل ميکنه ...
نگران فردايت نباش
خدای ديروز و امروز خداى فردا هم هست ...
ما اولين بار است كه بندگي ميكنيم.
ولى او قرنهاست که خدايى ميكند
پس به خدايى او اعتماد كن و
فردا و فرداها را به او بسپار..
۳۰ فروردین سالروز درگذشت محمدجواد تربتی
(زاده سال ۱۲۸۴ رشتخوار -- درگذشته ۳۰ فروردین ۱۳۴۹ تهران) نویسنده، شاعر و روزنامهنگار
او سالها در وزارت آموزش و پرورش خدمت کرد و ۴ سال رئیس دانشسرای شیراز بود. سپس در دبیرستانهای تبریز و تهران تدریس کرد و در دبیرستان نظام معلم شد و تا بازنشستگی، به تدریس در دانشگاه پلیس مشغول بود.
وی چند سال پس از شهریور ۱۳۲۰ روزنامه پولاد را در تهران منتشر کرد. او از دوران جوانی شعر میسرود و بیش از دو هزار بیت از اشعارش به یادگار مانده است. گلشن آزادی در باره او نوشته است: " تربتی دوستی شفیق بوده و ۴۵ تالیف دارد بعضی از آنها به نامهای روانشناسی تربتی، منطق تربتی، تاریخ فلسفه تربتی، تاریخ ادبیات و ژاله و چنگ "مجموعه نظم و نثر" از او بهچاپ رسیده است".
#محمد_جواد_تربتی، د
(زاده سال ۱۲۸۴ رشتخوار -- درگذشته ۳۰ فروردین ۱۳۴۹ تهران) نویسنده، شاعر و روزنامهنگار
او سالها در وزارت آموزش و پرورش خدمت کرد و ۴ سال رئیس دانشسرای شیراز بود. سپس در دبیرستانهای تبریز و تهران تدریس کرد و در دبیرستان نظام معلم شد و تا بازنشستگی، به تدریس در دانشگاه پلیس مشغول بود.
وی چند سال پس از شهریور ۱۳۲۰ روزنامه پولاد را در تهران منتشر کرد. او از دوران جوانی شعر میسرود و بیش از دو هزار بیت از اشعارش به یادگار مانده است. گلشن آزادی در باره او نوشته است: " تربتی دوستی شفیق بوده و ۴۵ تالیف دارد بعضی از آنها به نامهای روانشناسی تربتی، منطق تربتی، تاریخ فلسفه تربتی، تاریخ ادبیات و ژاله و چنگ "مجموعه نظم و نثر" از او بهچاپ رسیده است".
#محمد_جواد_تربتی، د
۳۰ فروردین زادروز علی زرنگار
(زاده ۳۰ فروردین ۱۳۶۲ تهران) نویسنده تئاتر و سینما، کارگردان، عکاس، شاعر و مدرس فیلمنامهنویسی
او تحصیلات دانشگاهی را در مقطع کارشناسی در رشته کارگردانی سینما در دانشگاه هنر تهران و در مقطع کارشناسی ارشد در رشته ادبیات نمایشی در دانشگاه تربیت مدرس تهران گذرانده است. وی از اعضای رسمی کانون نمایشنامهنویسان و همچنین کانون فیلمنامهنویسان ایران آست.
فعالیت هنری را از سال ۱۳۸۰ با ساخت فیلم کوتاهی با نام «کوتاه» آغاز کرد و در ادامه فیلمهای کوتاه «یادداشت اول» (۱۳۸۳) «شدن» (۱۳۸۶) «بود» (۱۳۸۸) «او» (۱۳۸۸) «است» (۱۳۸۹) و «همدیگر» (۱۳۹۴) را در کارنامهاش دارد.
در حوزه تئاتر نمایشنامه «عشق اتفاقی نیست که بیافتند» نوشته او و کارگردانی وحید جلیلوند، در سال ۱۳۹۰ در تالار وحدت به روی صحنه رفت. از دیگر آثارش در این حوزه نمایشنامههای «زخم و زخمه» «بهرام را نام مانده به یکی دوال بود مانده جنگ جای. ننگ…» «پایان» است و تازهترین اثرش با نام «مغول روایتِ کوتاه بالا موحِش مردمانی تنگچشم» به شیوه کهننویسی منتشر شده است.
در زمینه فیلمنامهنویسی او فیلمهای «زندگی با حضور یک دیوار» چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت (به همراه وحید جلیلوند و حسین مهکام) بدون تاریخ، بدون امضاء (به همراه وحید جلیلوند) مغز استخوان (فیلم) علت مرگ: نامعلوم را درکارنامهاش دارد که هر یک افتخاراتی برای او به همراه داشتهاست.
وی همچنین در مقام مشاور فیلمنامه در فیلم سینمایی علفزار (فیلم ۱۴۰۰) مشارکت داشت.
اولین فیلم بلند سینمایی او در مقام کارگردان با نام علت مرگ: نامعلوم که فیلمنامه آن نیز به قلم اوست آماده نمایش است.
همچنین دو کتاب مجموعه شعر با نامهای «طوبا تو با کدامین لبت لبخند میزنی؟» و «من بوی رازناکِ هرزه نری کهنه میدهم» به قلم وی به چاپ رسیده و مجموعه سوم و چهارم شعر با نامهای «این دوست، نیست همانی که دارمت» و «از پیش پیرهنِ تو میآیم...» نیز منتشر شده است.
او در زمینه عکاسی نیز اقدام به برگزاری نمایشگاههای انفرادی و گروهی کرده که از آن جمله: نمایش آثارش در گالری کافه عکس سال ۱۳۸۶ گالری سمین ۱۳۸۶ گالری هشت و نیم ۱۳۸۷ گالری سمین (نمایشگاه گروهی) ۱۳۸۷ و نمایشگاه گروهی در سال ۱۳۹۹ است.
جوایز و افتخارات:
راهیابی و رقابت فیلم علت مرگ: نامعلوم در بخش اصلی پنجاه و هفتمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم هوف در آلمان.
برنده جایزه بهترین فیلمنامه خارجی. «جایزه بیلی وایلدر» برای فیلمنامه مغز استخوان (فیلم) از جشنواره بینالمللی ایماگو ایتالیا در سال ۲۰۲۳.
نامزد جایزه بهترین فیلم برای فیلم علت مرگ: نامعلوم در بخش استعدادهای جدید آسیااز بیست و پنجمین دوره جشنواره فیلم شانگهای.
نامزد جایزه بهترین کارگردان برای فیلم علت مرگ: نامعلوم در بخش استعدادهای جدید آسیا از بیست و پنجمین جشنواره فیلم شانگهای.
نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه اول در سی و سومین جشنواره فیلم فجر برای فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت.
نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه "به همراه وحید جلیلوند" از سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء.
نامزد جایزه بهترین فیلمنامه در یازدهمین دوره جشن منتقدان و نویسندگان سینمایی برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء.
برنده جایزه بهترین فیلمنامه در بیست و هفتمین دوره جشنواره فیلم استکهلم برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء.
برنده جایزه بهترین فیلمنامه در بیستمین دوره جشن خانه سینما برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء.
برنده جایزه بهترین فیلمنامه در نخستین دوره جایزه آکادمی سینماسینما برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء.
نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم مغز استخوان.
برنده بهترین فیلمنامه برای فیلم مستند استنساخ از جشنواره فیلمهای ایرانی سانفرانسیسکو.
برنده دیپلم افتخار بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه از بیست و ششمین جشنواره فیلم کوتاه تهران برای فیلم «شدن».
#علی_زرنگار، ز
(زاده ۳۰ فروردین ۱۳۶۲ تهران) نویسنده تئاتر و سینما، کارگردان، عکاس، شاعر و مدرس فیلمنامهنویسی
او تحصیلات دانشگاهی را در مقطع کارشناسی در رشته کارگردانی سینما در دانشگاه هنر تهران و در مقطع کارشناسی ارشد در رشته ادبیات نمایشی در دانشگاه تربیت مدرس تهران گذرانده است. وی از اعضای رسمی کانون نمایشنامهنویسان و همچنین کانون فیلمنامهنویسان ایران آست.
فعالیت هنری را از سال ۱۳۸۰ با ساخت فیلم کوتاهی با نام «کوتاه» آغاز کرد و در ادامه فیلمهای کوتاه «یادداشت اول» (۱۳۸۳) «شدن» (۱۳۸۶) «بود» (۱۳۸۸) «او» (۱۳۸۸) «است» (۱۳۸۹) و «همدیگر» (۱۳۹۴) را در کارنامهاش دارد.
در حوزه تئاتر نمایشنامه «عشق اتفاقی نیست که بیافتند» نوشته او و کارگردانی وحید جلیلوند، در سال ۱۳۹۰ در تالار وحدت به روی صحنه رفت. از دیگر آثارش در این حوزه نمایشنامههای «زخم و زخمه» «بهرام را نام مانده به یکی دوال بود مانده جنگ جای. ننگ…» «پایان» است و تازهترین اثرش با نام «مغول روایتِ کوتاه بالا موحِش مردمانی تنگچشم» به شیوه کهننویسی منتشر شده است.
در زمینه فیلمنامهنویسی او فیلمهای «زندگی با حضور یک دیوار» چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت (به همراه وحید جلیلوند و حسین مهکام) بدون تاریخ، بدون امضاء (به همراه وحید جلیلوند) مغز استخوان (فیلم) علت مرگ: نامعلوم را درکارنامهاش دارد که هر یک افتخاراتی برای او به همراه داشتهاست.
وی همچنین در مقام مشاور فیلمنامه در فیلم سینمایی علفزار (فیلم ۱۴۰۰) مشارکت داشت.
اولین فیلم بلند سینمایی او در مقام کارگردان با نام علت مرگ: نامعلوم که فیلمنامه آن نیز به قلم اوست آماده نمایش است.
همچنین دو کتاب مجموعه شعر با نامهای «طوبا تو با کدامین لبت لبخند میزنی؟» و «من بوی رازناکِ هرزه نری کهنه میدهم» به قلم وی به چاپ رسیده و مجموعه سوم و چهارم شعر با نامهای «این دوست، نیست همانی که دارمت» و «از پیش پیرهنِ تو میآیم...» نیز منتشر شده است.
او در زمینه عکاسی نیز اقدام به برگزاری نمایشگاههای انفرادی و گروهی کرده که از آن جمله: نمایش آثارش در گالری کافه عکس سال ۱۳۸۶ گالری سمین ۱۳۸۶ گالری هشت و نیم ۱۳۸۷ گالری سمین (نمایشگاه گروهی) ۱۳۸۷ و نمایشگاه گروهی در سال ۱۳۹۹ است.
جوایز و افتخارات:
راهیابی و رقابت فیلم علت مرگ: نامعلوم در بخش اصلی پنجاه و هفتمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم هوف در آلمان.
برنده جایزه بهترین فیلمنامه خارجی. «جایزه بیلی وایلدر» برای فیلمنامه مغز استخوان (فیلم) از جشنواره بینالمللی ایماگو ایتالیا در سال ۲۰۲۳.
نامزد جایزه بهترین فیلم برای فیلم علت مرگ: نامعلوم در بخش استعدادهای جدید آسیااز بیست و پنجمین دوره جشنواره فیلم شانگهای.
نامزد جایزه بهترین کارگردان برای فیلم علت مرگ: نامعلوم در بخش استعدادهای جدید آسیا از بیست و پنجمین جشنواره فیلم شانگهای.
نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه اول در سی و سومین جشنواره فیلم فجر برای فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت.
نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه "به همراه وحید جلیلوند" از سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء.
نامزد جایزه بهترین فیلمنامه در یازدهمین دوره جشن منتقدان و نویسندگان سینمایی برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء.
برنده جایزه بهترین فیلمنامه در بیست و هفتمین دوره جشنواره فیلم استکهلم برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء.
برنده جایزه بهترین فیلمنامه در بیستمین دوره جشن خانه سینما برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء.
برنده جایزه بهترین فیلمنامه در نخستین دوره جایزه آکادمی سینماسینما برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء.
نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم مغز استخوان.
برنده بهترین فیلمنامه برای فیلم مستند استنساخ از جشنواره فیلمهای ایرانی سانفرانسیسکو.
برنده دیپلم افتخار بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه از بیست و ششمین جشنواره فیلم کوتاه تهران برای فیلم «شدن».
#علی_زرنگار، ز
از دیــدنــٖ رویــت دل آیــیــنــه فــرو ریــخــت
هر شــیــشــه دلــے طــاقــت دیــدار نــدارد
در هر شــڪــن زلــف گــرهگــیــر تــو دامــیــســت
ایــن ســلــســلــه یــڪ حــلــقــهٔ بــیــڪــار نــدارد
#صــائبــ_تــبــریــزی
از دیــدنــٖ رویــت دل آیــیــنــه فــرو ریــخــت
هر شــیــشــه دلــے طــاقــت دیــدار نــدارد
در هر شــڪــن زلــف گــرهگــیــر تــو دامــیــســت
ایــن ســلــســلــه یــڪ حــلــقــهٔ بــیــڪــار نــدارد
#صــائبــ_تــبــریــزی
جان رفت و ما به آرزوی دل نمیرسیم
هر چند میرویم به منزل نمیرسیم
برقیم و بلکه تندتر از برق و رعد نیز
وین طرفه تر که هیچ به محمل نمیرسیم
لطف خدا مدد کند از ناخدا چه سود
تا باد شرطه نیست به ساحل نمیرسیم
در اصل حل مسأله عشق کس نکرد
یا ما بدین دقیقهی مشکل نمیرسیم
وحشی نمیرسد ز رهی آن سوار تند
کش از ره دگر ز مقابل نمی رسیم
#وحشی_بافقی
هر چند میرویم به منزل نمیرسیم
برقیم و بلکه تندتر از برق و رعد نیز
وین طرفه تر که هیچ به محمل نمیرسیم
لطف خدا مدد کند از ناخدا چه سود
تا باد شرطه نیست به ساحل نمیرسیم
در اصل حل مسأله عشق کس نکرد
یا ما بدین دقیقهی مشکل نمیرسیم
وحشی نمیرسد ز رهی آن سوار تند
کش از ره دگر ز مقابل نمی رسیم
#وحشی_بافقی
دردمندیم و از دوا ایمن
بینوائیم وز نوا ایمن
در خرابات خلوتی داریم
خوش نشسته در این سرا ایمن
به خدا هر که باشد او باقی
همچو ما گردد از فنا ایمن
هر که خواهی و هر که بینی بود
یار ما باشد و ز ما ایمن
قدمی نه در آ به میخانه
تا که گردی چو اولیا ایمن
باش ایمن ز خوف بیگانه
بنشین پیش آشنا ایمن
بندهٔ سید خراباتی
رند مستیم و از شما ایمن
حضرت شاه نعمتالله ولی
بینوائیم وز نوا ایمن
در خرابات خلوتی داریم
خوش نشسته در این سرا ایمن
به خدا هر که باشد او باقی
همچو ما گردد از فنا ایمن
هر که خواهی و هر که بینی بود
یار ما باشد و ز ما ایمن
قدمی نه در آ به میخانه
تا که گردی چو اولیا ایمن
باش ایمن ز خوف بیگانه
بنشین پیش آشنا ایمن
بندهٔ سید خراباتی
رند مستیم و از شما ایمن
حضرت شاه نعمتالله ولی
خوابم ببستهای، بگشا ای قمر نقاب
تا سجدههایِ شُکر کند پیشَت آفتاب
دامانِ تو گرفتم و دستم بتافتی
هین دست درکشیدم، روی از وفا متاب
گفتی: مکن شتاب که آن هست فعلِ دیو
دیو او بُوَد که مینکند سویِ تو شتاب
یا رب کنم، ببینم بر درگهِ نیاز
چندین هزار یا رب، مشتاقِ آن جواب
از خاکْ بیشتر دل و جانهایِ آتشین
مُستَسقیانه کوزه گرفته که آب آب
بر خاک رَحم کن که از این چار عنصر او
بی دست و پاتَر آمد در سیر و انقلاب
وقتی که او سبُک شود، آن باد، پایِ اوست
لَنگانه برجهَد دو سه گامی پیِ سحاب
تا خنده گیرد از تکِ آن لَنگ برق را
و اندر شفاعت آید آن رعدِ خوشخطاب
با ساقیانِ ابر بگوید که: برجَهید
کز تشنگانِ خاک بجوشید اضطراب
گیرم که من نگویم، آخر نمیرسد
اندر مشامِ رحمت بویِ دلِ کباب؟
پس ساقیانِ ابر همان دَم روان شوند
با جَرّه و قِنینه و با مَشکِ پُرشراب
خاموش و در خراب همیجوی گنجِ عشق
کاین گنج در بهار برویید از خراب
دیوان شمس
تا سجدههایِ شُکر کند پیشَت آفتاب
دامانِ تو گرفتم و دستم بتافتی
هین دست درکشیدم، روی از وفا متاب
گفتی: مکن شتاب که آن هست فعلِ دیو
دیو او بُوَد که مینکند سویِ تو شتاب
یا رب کنم، ببینم بر درگهِ نیاز
چندین هزار یا رب، مشتاقِ آن جواب
از خاکْ بیشتر دل و جانهایِ آتشین
مُستَسقیانه کوزه گرفته که آب آب
بر خاک رَحم کن که از این چار عنصر او
بی دست و پاتَر آمد در سیر و انقلاب
وقتی که او سبُک شود، آن باد، پایِ اوست
لَنگانه برجهَد دو سه گامی پیِ سحاب
تا خنده گیرد از تکِ آن لَنگ برق را
و اندر شفاعت آید آن رعدِ خوشخطاب
با ساقیانِ ابر بگوید که: برجَهید
کز تشنگانِ خاک بجوشید اضطراب
گیرم که من نگویم، آخر نمیرسد
اندر مشامِ رحمت بویِ دلِ کباب؟
پس ساقیانِ ابر همان دَم روان شوند
با جَرّه و قِنینه و با مَشکِ پُرشراب
خاموش و در خراب همیجوی گنجِ عشق
کاین گنج در بهار برویید از خراب
دیوان شمس
فلک به مَردمِ نادان دهد زِمامِ مراد
تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس
به مِنَّتِ دگران خو مَکُن که در دو جهان
رضایِ ایزد و اِنعامِ پادشاهت بس
#حضرت_لسانالغیب_حافظ
تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس
به مِنَّتِ دگران خو مَکُن که در دو جهان
رضایِ ایزد و اِنعامِ پادشاهت بس
#حضرت_لسانالغیب_حافظ
آزمون چهار عنصر در مسیر سلوک
عنصر آتش
در عنصر آتش، خشم مرید مورد آزمون قرار می گیرد. ممکن است در جهان بیرونی، مرید با خشم عمیقی رو به رو شود که ممکن است از یک ساعت تا چندین روز طول بکشد. مرید باید بتواند بر خشم خود تسلط و کنترل داشته باشد. همچنین امکان دارد که آزمون مورد نظر در جهان های درونی و در آسترال، به گونه ای باشد که به مرید توهین شود. فرد باید بتواند بر خشمی که در درون تولید می شود غلبه کند و آرامش خود را از دست ندهد.
عنصر هوا
در این آزمون، شخص باید بر وابستگی خود بر چیزها و همچنین انسانها غلبه کند. این وابستگی همچنین می تواند مربوط به امور درونی و بیرونی نیز باشد. ترس از دست دادن چیزی یا کسی مهم ترین فاکتور در این آزمون است و مرید باید بر آن غلبه کند. مرید باید در جهان بیرونی از هرگونه تخیل و خیالات نادرست دوری کند و از هر چیزی که حقیقت نیست و ارتباطی با حقیقت ندارد پرهیز نماید. در جهان های درونی ممکن است آزمون به این صورت باشد که شخص از یک بلندی پرت شود. افرادی که آرامش خود را از دست می دهند و فریاد می کشند در آزمون شکست میخورد
عنصر آب
در این آزمون، مرید با صفت انعطافپذیری و سازگار شدن با شرایط بیرونی و درونی مختلف من جمله فقر امتحان میشود. مرید باید منعطف باشد و با هر شرایطی که رو به رو می شود همانند آب با انعطاف عمل کند. در جهان های درونی ممکن است مرید را وارد یک اقیانوس کنند و او باید به طرف ساحل شنا کند. فرد اگر نتواند به سمت ساحل شنا کند شکست می خورد. این آزمونی بر علیه مصیبت های زندگی است.
عنصر خاک(زمین)
در آزمون خاک، آرامش مرید در مواجه با مشکلات بوجود آمده مورد سنجش قرار می گیرد و مرید باید در تصمیمات خود ثابت قدم و استوار باشد و در کارهای خود ثبات داشته باشد. ممکن است آزمون در جهان های درونی به گونه ای باشد که مرید در بین دو کوه یا مکانی قرار بگیرد و از دو طرف بر او فشار بیاید. اگر داد و فریاد بکشد در آزمون شکست میخورد.
#استادالهیقمشهای
عنصر آتش
در عنصر آتش، خشم مرید مورد آزمون قرار می گیرد. ممکن است در جهان بیرونی، مرید با خشم عمیقی رو به رو شود که ممکن است از یک ساعت تا چندین روز طول بکشد. مرید باید بتواند بر خشم خود تسلط و کنترل داشته باشد. همچنین امکان دارد که آزمون مورد نظر در جهان های درونی و در آسترال، به گونه ای باشد که به مرید توهین شود. فرد باید بتواند بر خشمی که در درون تولید می شود غلبه کند و آرامش خود را از دست ندهد.
عنصر هوا
در این آزمون، شخص باید بر وابستگی خود بر چیزها و همچنین انسانها غلبه کند. این وابستگی همچنین می تواند مربوط به امور درونی و بیرونی نیز باشد. ترس از دست دادن چیزی یا کسی مهم ترین فاکتور در این آزمون است و مرید باید بر آن غلبه کند. مرید باید در جهان بیرونی از هرگونه تخیل و خیالات نادرست دوری کند و از هر چیزی که حقیقت نیست و ارتباطی با حقیقت ندارد پرهیز نماید. در جهان های درونی ممکن است آزمون به این صورت باشد که شخص از یک بلندی پرت شود. افرادی که آرامش خود را از دست می دهند و فریاد می کشند در آزمون شکست میخورد
عنصر آب
در این آزمون، مرید با صفت انعطافپذیری و سازگار شدن با شرایط بیرونی و درونی مختلف من جمله فقر امتحان میشود. مرید باید منعطف باشد و با هر شرایطی که رو به رو می شود همانند آب با انعطاف عمل کند. در جهان های درونی ممکن است مرید را وارد یک اقیانوس کنند و او باید به طرف ساحل شنا کند. فرد اگر نتواند به سمت ساحل شنا کند شکست می خورد. این آزمونی بر علیه مصیبت های زندگی است.
عنصر خاک(زمین)
در آزمون خاک، آرامش مرید در مواجه با مشکلات بوجود آمده مورد سنجش قرار می گیرد و مرید باید در تصمیمات خود ثابت قدم و استوار باشد و در کارهای خود ثبات داشته باشد. ممکن است آزمون در جهان های درونی به گونه ای باشد که مرید در بین دو کوه یا مکانی قرار بگیرد و از دو طرف بر او فشار بیاید. اگر داد و فریاد بکشد در آزمون شکست میخورد.
#استادالهیقمشهای
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتی بگوی
عاشق و بیمار کیستی؟
من عاشق توام،
تو بگو یار کیستی؟
بستی میان، به فتنه کشیدی ز غمزه تیغ
جانها فدات
در پی آزار کیستی...؟!
جامی
عاشق و بیمار کیستی؟
من عاشق توام،
تو بگو یار کیستی؟
بستی میان، به فتنه کشیدی ز غمزه تیغ
جانها فدات
در پی آزار کیستی...؟!
جامی
مرا جواب می کند سکوت چشمهای تو
و باز تنگی نفس وباز هم هوای تو
دوباره می زند به این سر جنون گرفته ام
دوباره انقلاب من... دوباره کودتای تو...
#شفیعی_کدکنی
و باز تنگی نفس وباز هم هوای تو
دوباره می زند به این سر جنون گرفته ام
دوباره انقلاب من... دوباره کودتای تو...
#شفیعی_کدکنی
جهنّم،
"جهل" انسان است...
و بهشت،
"فهم" انسان..
فریب وعده دهندگان بهشت نامرئی رامخورید ،
که بهشتی جز خِرد و اندیشه،
که در ما نهان شده است،
وجود ندارد.
هیچ جهنمی سوزاننده تر از
"جهل" نیست..
که اگر مراقب خودتان نباشید،
شما را در تنور خود،
کباب خواهد کرد
"جهل" انسان است...
و بهشت،
"فهم" انسان..
فریب وعده دهندگان بهشت نامرئی رامخورید ،
که بهشتی جز خِرد و اندیشه،
که در ما نهان شده است،
وجود ندارد.
هیچ جهنمی سوزاننده تر از
"جهل" نیست..
که اگر مراقب خودتان نباشید،
شما را در تنور خود،
کباب خواهد کرد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ره میخانه و مسجد کدامست؟
که هر دو ، بر من مسکین، حرامست
نه در مسجد گذارندم که : رند است
نه در میخانه : کاین خمار ، خام است
جان جانان استاد شجریان
عطار
که هر دو ، بر من مسکین، حرامست
نه در مسجد گذارندم که : رند است
نه در میخانه : کاین خمار ، خام است
جان جانان استاد شجریان
عطار
استاد حقیقی همیشه در درون شماست
اما اکثر انسانها استادی در بیرون را میخواهند تا او را ببینند...
استاد حقیقی در درون شماست و در سکوت ساکن است و بدون استفاده از کلمات صحبت میکند.
سعی کنید این زبان را بفهمید و درک کنید اما اگر نمیتوانید متوجه شوید، پس کسی را بیابید که بتواند برای شما سکوت درون کلمات را معنی کند، کلماتی که شما را معطوف خواهند کرد به سکوت، آن جایی که هیچ سخنی گفته نمیشود.
این کل رابطه ی استاد و شاگرد است اما اگر استاد درونی را نمیتوانید تشخیص دهید، آن (استاد) در بیرون، در قالب فرم و شکل بر شما ظاهر خواهد شد و با آن دیدار خواهید کرد و با زبانی با شما صحبت خواهد کرد که بتوانید بفهمید و به تو خواهد گفت:
«من در تو هستم همچون خویش خودت.»
اما اکثر انسانها استادی در بیرون را میخواهند تا او را ببینند...
استاد حقیقی در درون شماست و در سکوت ساکن است و بدون استفاده از کلمات صحبت میکند.
سعی کنید این زبان را بفهمید و درک کنید اما اگر نمیتوانید متوجه شوید، پس کسی را بیابید که بتواند برای شما سکوت درون کلمات را معنی کند، کلماتی که شما را معطوف خواهند کرد به سکوت، آن جایی که هیچ سخنی گفته نمیشود.
این کل رابطه ی استاد و شاگرد است اما اگر استاد درونی را نمیتوانید تشخیص دهید، آن (استاد) در بیرون، در قالب فرم و شکل بر شما ظاهر خواهد شد و با آن دیدار خواهید کرد و با زبانی با شما صحبت خواهد کرد که بتوانید بفهمید و به تو خواهد گفت:
«من در تو هستم همچون خویش خودت.»