This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#روح و #عشق هر دو در یک زمان موجود شدند و از مکوّن در ظهور آمدند، روح را بر عشق آمیزشی پدید آمد #و عشق را با روح آویزشی ظاهر شد، چون روح بخاصیت در عشق آویخت عشق از لطافت بدو آمیخت، بقوت آن آویزش و آمیزش میان ایشان اتحاد پدید آمد، ندانم که عشق صفت شد و روح ذات یا عشق ذات شد و روح صفت، حاصل هر دو یکی شدند. #چون_تابش_جمال_معشوق از اول دل ربانی پدید آمد عشق با روح در گفت و شنید آمد چون یکی بباد نسبت داشت و دیگری به آتش، باد آتش برمیافروخت و آتش مروراً میسوخت، حاصل آتش غالب شد و هوا مغلوب بماند. عشقِ غالب شده چون به پرتو انوارِ معشوق رسید مغلوب شد بدین سبب نتوان دانست که عشق با عاشق ساخته تر از آن بود که با معشوق، زیرا که عشق بر عاشق امیرست اما در قبضۀ اقتدار معشوق اسیر است.
#عین_القضات_همدانی
#عین_القضات_همدانی
در آن کوش که شرِ خود از خود کفایت کنی
که چون شر از تو برخیزد
همه عالم را دوستِ خود بینی.
و یقین دان که چون تو شر خود را
از دیگران واداشتی
شرّ هیچکس به تو نرسد.
#عین_القضات_همدانی
#نامه_ها: نامهی نود و شش
که چون شر از تو برخیزد
همه عالم را دوستِ خود بینی.
و یقین دان که چون تو شر خود را
از دیگران واداشتی
شرّ هیچکس به تو نرسد.
#عین_القضات_همدانی
#نامه_ها: نامهی نود و شش
《 هو 》
رزقی که عموم را بوَد دیگر است،
و رزقی که خصوص را بود دیگر است.
رزق عموم رزق معده بود،
و رزق خصوص رزق دل بود.
و رزق خصوصِ خصوص رزق جان بود.
حضرت #عین القضات همدانی
رزقی که عموم را بوَد دیگر است،
و رزقی که خصوص را بود دیگر است.
رزق عموم رزق معده بود،
و رزق خصوص رزق دل بود.
و رزق خصوصِ خصوص رزق جان بود.
حضرت #عین القضات همدانی
در خبر است:
هرگاه خداوند برای بندهای خیر اراده کند،
او را به عیوب نفس خودش بینا میگرداند..
#عین القضات همدانی_ن۹۷
هرگاه خداوند برای بندهای خیر اراده کند،
او را به عیوب نفس خودش بینا میگرداند..
#عین القضات همدانی_ن۹۷
《 هو 》
اینکه عاشق در فراقست و می سوزد همه نشانه دوگانگیست؛
چون که عشق بر او زد و او را از میان برداشت و به معشوق رسید، دیگر دوگانگی در میان نیست، همه وصل است، همه وحدت است.
عشق اوست، معشوق اوست، عاشق اوست.
حضرت #عین القضات همدانی
اینکه عاشق در فراقست و می سوزد همه نشانه دوگانگیست؛
چون که عشق بر او زد و او را از میان برداشت و به معشوق رسید، دیگر دوگانگی در میان نیست، همه وصل است، همه وحدت است.
عشق اوست، معشوق اوست، عاشق اوست.
حضرت #عین القضات همدانی
عاشقی کبکی یافت
او را به کوهسار برد و در مرغزار خرّم بگذاشت و می گفت :
رفتار او به رفتار یارم مانَد! جفا بُوَد با او جفا کردن!
اما این در بدایت عشق بُوَد
که محبوب را شبیهی طلب می کند
و این از نقصان است!
والله که اگر عاشق را شعور بُوَد بر آنکه کسی به معشوق او مانَد و یا در حسن با او مساوات دارد در عشق نا تمام بود
در طلب سوخته نبود خام بود
#عین القضات همدانی
عاشقی کبکی یافت
او را به کوهسار برد و در مرغزار خرّم بگذاشت و می گفت :
رفتار او به رفتار یارم مانَد! جفا بُوَد با او جفا کردن!
اما این در بدایت عشق بُوَد
که محبوب را شبیهی طلب می کند
و این از نقصان است!
والله که اگر عاشق را شعور بُوَد بر آنکه کسی به معشوق او مانَد و یا در حسن با او مساوات دارد در عشق نا تمام بود
در طلب سوخته نبود خام بود
#عین القضات همدانی
در آن کوش که شرِ خود از خود کفایت کنی
که چون شر از تو برخیزد
همه عالم را #دوستِ خود بینی.
و یقین دان که چون تو شر خود را
از دیگران واداشتی
شرّ هیچکس به تو نرسد.
#عین_القضات_همدانی
#نامه_ها: نامهی نود و شش
🤍
عشق الهی لؤلؤئیست شاهوار اما در قعر بحر جانِ بیکران جا میدارد...
اگر عاشق خواهد که شاهوار بـر سریر عزت برآید و پادشاه کردار، در بارگاهِ قربت درآید مثقله ی طلب بر پایِ وقت استوار باید کرد...
پس عزیمت آن دریایِ خونخوار باید کرد،
لباس هستی برباید انداخت و خود را مرده وار در باید انداخت تا آن لؤلؤ ثمين برآرد یا روزگار بر خود به سر آرد:
يا تاج وصال دوست بر سر بنهد
یا در ره جست و جوی او سر بنهد
#عین_القضات_همدانی
🌸🍃
عشق الهی لؤلؤئیست شاهوار اما در قعر بحر جانِ بیکران جا میدارد...
اگر عاشق خواهد که شاهوار بـر سریر عزت برآید و پادشاه کردار، در بارگاهِ قربت درآید مثقله ی طلب بر پایِ وقت استوار باید کرد...
پس عزیمت آن دریایِ خونخوار باید کرد،
لباس هستی برباید انداخت و خود را مرده وار در باید انداخت تا آن لؤلؤ ثمين برآرد یا روزگار بر خود به سر آرد:
يا تاج وصال دوست بر سر بنهد
یا در ره جست و جوی او سر بنهد
#عین_القضات_همدانی
🌸🍃
محرمان عشق خود دانند که عشق چه حالتست
اما نامردان را از عشق جز ملامتی و ملالتی نباشد
خلعت عشق خود هر کسی را ندهند
و هر کسی خود لایق عشق نباشد
و هر که لایق عشق نباشد خدای را نشاید
و هر که عشق را نشاید ، خدای را نشاید.!
عشق با عاشق توان گفت
و قدر عشق خود عاشق داند
فارغ از عشق جز افسانه نداند
و او را نام عشق و دعوی عشق ،
خود حرام باشد...
#عین_القضات_همدانی
اما نامردان را از عشق جز ملامتی و ملالتی نباشد
خلعت عشق خود هر کسی را ندهند
و هر کسی خود لایق عشق نباشد
و هر که لایق عشق نباشد خدای را نشاید
و هر که عشق را نشاید ، خدای را نشاید.!
عشق با عاشق توان گفت
و قدر عشق خود عاشق داند
فارغ از عشق جز افسانه نداند
و او را نام عشق و دعوی عشق ،
خود حرام باشد...
#عین_القضات_همدانی
قلب سالک هم مونس اوست و هم محب اوست و هم موضع اسرار اوست.
به بیانی « قلب سالک عرش خداست» .
هر که طواف قلب خود کند، مقصود یابد و هر که راه دل گم کند، چنان دور افتد که هرگز خود را باز نیابد!
گفتم مَلِکا ترا کجا جویم من
گفتا که مرا مجو بعرش و ببهشت
وز خلعت تو وصف کجا گویم من
نزد دل خود که نزد دل پویم من
#عین_القضات_همدانی
به بیانی « قلب سالک عرش خداست» .
هر که طواف قلب خود کند، مقصود یابد و هر که راه دل گم کند، چنان دور افتد که هرگز خود را باز نیابد!
گفتم مَلِکا ترا کجا جویم من
گفتا که مرا مجو بعرش و ببهشت
وز خلعت تو وصف کجا گویم من
نزد دل خود که نزد دل پویم من
#عین_القضات_همدانی
چون مرد به كمال مستی رسد، هیچ داند که مست است؟
كمال مستی آن بُوَد که هستیِ مرد را به غارت بدهد؛ تا اگر با او گویند که تو مستی یا نه؟ جواب ندهد. چه اگر جواب بدهد هنوز مُمیّز است.
#عین_القضات_همدانی
كمال مستی آن بُوَد که هستیِ مرد را به غارت بدهد؛ تا اگر با او گویند که تو مستی یا نه؟ جواب ندهد. چه اگر جواب بدهد هنوز مُمیّز است.
#عین_القضات_همدانی
چون مرد به كمال مستی رسد، هیچ داند که مست است؟
كمال مستی آن بُوَد که هستیِ مرد را به غارت بدهد؛ تا اگر با او گویند که تو مستی یا نه؟ جواب ندهد. چه اگر جواب بدهد هنوز مُمیّز است.
#عین_القضات_همدانی
كمال مستی آن بُوَد که هستیِ مرد را به غارت بدهد؛ تا اگر با او گویند که تو مستی یا نه؟ جواب ندهد. چه اگر جواب بدهد هنوز مُمیّز است.
#عین_القضات_همدانی
هرگز دانسته ای که خدا را دو نام است:
یکی : الرحمن الرحيم
و دیگر : الجبار المتكبر
از صفت جباریت، ابلیس را در وجود آورد
و از صفت رحمانیت، محمد را.
پس صفت رحمت، غذای احمد آمد
و صفت قهر و غضب، غذای ابلیس.
#عین_القضات_همدانی
یکی : الرحمن الرحيم
و دیگر : الجبار المتكبر
از صفت جباریت، ابلیس را در وجود آورد
و از صفت رحمانیت، محمد را.
پس صفت رحمت، غذای احمد آمد
و صفت قهر و غضب، غذای ابلیس.
#عین_القضات_همدانی
سالک اینجا رسد که
تسبیحِ ذراتِ وجود شنوَد،
آیات جمال بیند
و هنوز بیرونِ کار بُود.
این را نمایش گویند "سَنُریهم آیاتنا"
#عین_القضات_همدانی
#نامه_ها #جلد_اول #نامه_پنجاهم
طواف قلب
قلب سالک، هم مونس اوست
هم محب اوست
و هم موضع اسرار اوست.
به بیانی: قلب سالک عرش خداست ...
هر که طواف قلب خود کند،
مقصود یابد.
و هر که راه دل گم کند؛چنان دور افتد که
هرگز خود را باز نیابد !
گفتم مَلِکا ترا کجا جویم من
گفتا که مرا مجو بعرش و ببهشت
وز خلعت تو وصف کجا گویم من
نزد دل خود که نزد دل پویم من
#عین_القضات_همدانی
قلب سالک، هم مونس اوست
هم محب اوست
و هم موضع اسرار اوست.
به بیانی: قلب سالک عرش خداست ...
هر که طواف قلب خود کند،
مقصود یابد.
و هر که راه دل گم کند؛چنان دور افتد که
هرگز خود را باز نیابد !
گفتم مَلِکا ترا کجا جویم من
گفتا که مرا مجو بعرش و ببهشت
وز خلعت تو وصف کجا گویم من
نزد دل خود که نزد دل پویم من
#عین_القضات_همدانی
در ابتدا عاشق به گفت وگوی درآید پس در جست وجوی آید، پس دل از خود به کلی برگیرد و پروانه وار خواهد که در پیش او میرد .
یعنی اول ذاکر بود ، پس طالب شود ، پس عشق بر او غالب شود .
#عین_القضات_همدانی
یعنی اول ذاکر بود ، پس طالب شود ، پس عشق بر او غالب شود .
#عین_القضات_همدانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتم مــلــکــا تو را کــجـا جویم من
وز خلعت تو وصــف کجـا گویم من
گفتا که مرا مجو به عرش و به بهشت
نــزددل خود،که نـزد دل، پویم من
#عین القضات همدانی
وز خلعت تو وصــف کجـا گویم من
گفتا که مرا مجو به عرش و به بهشت
نــزددل خود،که نـزد دل، پویم من
#عین القضات همدانی
مگس در قالب خود از یک چیز لذت میبرد و پروانه از یک چیز ؛
ولی اگر مگس از قالب مگس بودنش دربیاید و پروانه شود دیگر حاضر نیست به حالت اول برگردد ، چون با حقایق و زیبایی های واقعی و روش زندگی بهتر آشنا میشود...
ما هم در قالب خودمان از یک چیزهایی خوشمان می آید و از چیزهایی بدمان ، اما خوشا آن روز که از آن قالب عادتیمان بیرون بیاییم و بدانیم که از چه چیز می گریزیم و به چه چیز میل داریم و مگس صفتیم یا پروانه خو ...
اگـر لذّتِ ترکِ لذّت بدانی
دگر لذّتِ نَفْسْ لذّت ندانی
عارف به نیات و عادات خود شویم چرا که "مَن عَرَفَ نَفْسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه"
جنود جهل مانع از نشر انوار هدایت و شناخت در انسان میشوند
خداوند متعال در سوره رعد آیه ۱۱ فرمایش کرده : "إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ"
سرنوشت هیچ قوم (و ملتى) را تغییر نمى دهد مگر آنکه آنها خود را تغییر دهند
پس برای تحویل حال به احسن الحال کوشش دوباره خواهیم کرد
و خرق عادت
پروانه خو
لجن گریز
الهی تا به کِی عبدالهوا باشم به عزتت عبدالهو شدم
گر به خود آیم پناه می برم از خود به خدایم
جان خود بازسازیم تا که خوراک بازان شود نی خوراک کرکسان و آن را طعمه "باز" سازیم که در فضای طلب تو پرواز کند
و دل خود نثار دوستی کنیم که بر سر کوی تو آوازی دهد
الهی نامت نور دیده آشنایان
یادت آیین منزل مشتاقان
یافتت چراغ دل مریدان
مهرت انس جان دوستان
الهی چه خوش روزی که خورشید جلال تو بما نظر می کند
و چه خوش وقتی که مشتاقان از مشاهده جمال تو ما را خبری دهند
سلوک را معنی این بود که آدمی در قطع شواغل دنیوی سعی کند
ای عزیز : بدان و آگاه باش که آدمی را سعادتی نهاده اند که آن را ” لقا ءُ الله ” خوانند و تکاپوی انبیاء و اولیا ، در طلب آن سعادت بوده است و سالک از این سعادت جز نامی نداند.
و ممکن نیست که آدمی به این سعادت رسد الا آنکه ، محبت حق حاصل کرده بود . و محبت حاصل نیاید الا آنکه معرفت حاصل گردد.
و معرفت خدای تعالی حاصل نیاید الی از فکری درست .
و فکر درست جز از دل صافی و پاک از شواغل دنیوی و علایق بدنی حاصل نیاید. و تو عزیز مبتلایی به شواغل دنیایی. پس از تو این فکر صافی کی صورت بندد.؟
اگر یکبارگی از این شواغل برخاستن ممکن نیست ، باری ، گاه گاهی در قطع این شواغل سعی می کن . سلوک را معنی این بود که آدمی در قطع شواغل سعی کند.
#عین القضات همدانی
ولی اگر مگس از قالب مگس بودنش دربیاید و پروانه شود دیگر حاضر نیست به حالت اول برگردد ، چون با حقایق و زیبایی های واقعی و روش زندگی بهتر آشنا میشود...
ما هم در قالب خودمان از یک چیزهایی خوشمان می آید و از چیزهایی بدمان ، اما خوشا آن روز که از آن قالب عادتیمان بیرون بیاییم و بدانیم که از چه چیز می گریزیم و به چه چیز میل داریم و مگس صفتیم یا پروانه خو ...
اگـر لذّتِ ترکِ لذّت بدانی
دگر لذّتِ نَفْسْ لذّت ندانی
عارف به نیات و عادات خود شویم چرا که "مَن عَرَفَ نَفْسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه"
جنود جهل مانع از نشر انوار هدایت و شناخت در انسان میشوند
خداوند متعال در سوره رعد آیه ۱۱ فرمایش کرده : "إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ"
سرنوشت هیچ قوم (و ملتى) را تغییر نمى دهد مگر آنکه آنها خود را تغییر دهند
پس برای تحویل حال به احسن الحال کوشش دوباره خواهیم کرد
و خرق عادت
پروانه خو
لجن گریز
الهی تا به کِی عبدالهوا باشم به عزتت عبدالهو شدم
گر به خود آیم پناه می برم از خود به خدایم
جان خود بازسازیم تا که خوراک بازان شود نی خوراک کرکسان و آن را طعمه "باز" سازیم که در فضای طلب تو پرواز کند
و دل خود نثار دوستی کنیم که بر سر کوی تو آوازی دهد
الهی نامت نور دیده آشنایان
یادت آیین منزل مشتاقان
یافتت چراغ دل مریدان
مهرت انس جان دوستان
الهی چه خوش روزی که خورشید جلال تو بما نظر می کند
و چه خوش وقتی که مشتاقان از مشاهده جمال تو ما را خبری دهند
سلوک را معنی این بود که آدمی در قطع شواغل دنیوی سعی کند
ای عزیز : بدان و آگاه باش که آدمی را سعادتی نهاده اند که آن را ” لقا ءُ الله ” خوانند و تکاپوی انبیاء و اولیا ، در طلب آن سعادت بوده است و سالک از این سعادت جز نامی نداند.
و ممکن نیست که آدمی به این سعادت رسد الا آنکه ، محبت حق حاصل کرده بود . و محبت حاصل نیاید الا آنکه معرفت حاصل گردد.
و معرفت خدای تعالی حاصل نیاید الی از فکری درست .
و فکر درست جز از دل صافی و پاک از شواغل دنیوی و علایق بدنی حاصل نیاید. و تو عزیز مبتلایی به شواغل دنیایی. پس از تو این فکر صافی کی صورت بندد.؟
اگر یکبارگی از این شواغل برخاستن ممکن نیست ، باری ، گاه گاهی در قطع این شواغل سعی می کن . سلوک را معنی این بود که آدمی در قطع شواغل سعی کند.
#عین القضات همدانی
آه
و هزار آه...
اگر جمالش در خیال آید و بماند...
ماندن خیال با عشق
مرهمِ زخم بُود
و این رمزی لطیف است...
#عین_القضات_همدانی
و هزار آه...
اگر جمالش در خیال آید و بماند...
ماندن خیال با عشق
مرهمِ زخم بُود
و این رمزی لطیف است...
#عین_القضات_همدانی