معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram


هین بیآیید ای پلیدان سویِ من
که گرفت از خُویِ یزدان خویِ من

در پذیرم جملهٔ زشتیت را
چون مَلَک پاکی دهم عفریت را

چون شوم آلوده باز آنجا روم
سویِ اصلِ اصلِ پاکی ها روم

کارِ او اینست و کارِ من همین
عالَم آرایست رَبُّ الْعالَمین



مثنوی حضرت مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لطیفا !!

اگرم خواهی بوصل رسان
و گرم خواهی
به هجران مبتلا دار
دل من "جز تو را" نشاید‌....



جناب شیخ بهایی
.
موی کژ چون پردهٔ گردون بود
چون همه اجزات کژ شد چون بود



حال که یک موی کج میتواند جهانی را برشما پوشیده بدارد، وقتی که تمام اجزاء درونی شما کژ شد چه نتیجه ای در بر خواهد داشت؟

راست کن اجزات را از راستان
سر مکش ای راست‌رو ز آن آستان



بیاید اجزاء خود را راست کنیم، ولی این کار خود بخود امکانپذیر نیست، برویم بواسطه وجود راستان یعنی صالحان و نیکان اجزای خود را موزون کنیم . ای کسی که در راه درست و کنار مردان الهی حرکت می کنی از آن بارگاه برنگرد.


هم ترازو را ترازو راست کرد
هم ترازو را ترازو کاست کرد


ترازو ست که میتواند درست بودن یا خطا در ترازو را اثبات کند. ترازو نماد انسان در راه راست و انسان در راه خطا قرار گرفته است اگر انسان کامل راهنما باشد به مقصود می رسی و اگر انسان در خطا افتاده رهبری کند شخص گمراه خواهد شد.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
‏نه آن شیرم که با دشمن برآیم
مرا آن بس که من با من برآیم...

نظامی گنجوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«از میل تا عشق»

هر که خواهان صحبت کسی شد، آن خواستِ اوَّل را میل گویند و چون میل زیادت گشت و مفرط گشت، آن میلِ مفرط را اِرادت گویند و چون ارادت زیاد شد و مفرط گشت، آن ارادتِ مفرط را محبّت گویند و چون محبّت زیادت شد و مفرط گشت،
آن محبّت مفرط را عشق می‌گویند.



انسان کامل
عزیزالدین نسفی

.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشقی دل می دهد؛
معشوقه ای دل می برد

بُرد در بُرد است و من
مشغول حسرت بُردنم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانیم که هست
نه درآن وقت که افتاد شکست


"اقبال لاهوری"

"قدر یکدیگر را بدانیم"
نبودن ها همین نزديکی ست❤️
هر که با ناراستان هم‌سنگ شد
در کمی افتاد و عقلش دنگ شد



هر کسی که با منحرفین از جاده الهی همدم شود، این دمسازی موجودیت او را ازبین برده و عقل او نابوده شده، احمق و بی هوش می شود.
دَنگ:احمق


رو اشداء علی‌الکفار باش
خاک بر دلداری اغیار پاش


بروید آیه ۲۹، سوره فتح قرآن را بخوانید که فرمود: پیامبر و یاورانش برای آنان که کفر می ورزند بسیار خشن و شدید، ولی در میان خود مهربان و شفیق می باشد. و بر اساس این آیه نسبت به کافران با صلابت باشید و بر سر دوستی انها خاک بریزید. یعنی برای دوستی آنها ارزش قائل نباش و به صالحان عشق بورزید.

بر سر اغیار چون شمشیر باش
هین مکن روباه‌بازی شیر باش


در برابر بیگانگان و تبهکاران مانند شمشیر بُرّان باش، در میدان زندگی حیله گر مانند روباه مباش و به چاپلوسی رو نیاور ، قهرمان باش و مانند شیر گام بردار و سعی و تلاش کن.

تا ز غیرت از تو یاران نسکلند
زانک آن خاران عدو این گلند



تا دمساز شدن با تبهکاران باعث نشود که یاران از روی غیرت رشته پیوند با شما را پاره نکنند، چون این تبهکاران مانند خارهای هستند که دشمنی با گلهای با طراوت دارند. آنها دشمن روح شما هستند.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی


هر منافق مُصْحَفي زيرِ بغل
سويِ پیغمبر بیاورد از دَغَل

بهرِ سوگندانِ که اَيْمان جُنّتی است
زآنکه سوگندان ، کژان را سُنّتی است


هر یک از منافقان ، قرآنی زیر بغل زد و حیله گرانه نزد پیامبر (ص) آورد .
تا در حضور پیامبر (ص) قَسَم ها یاد کند ، زیرا سوگند همچون سپر است . از این رو قَسَم های بسیار یاد کردن شیوهٔ تباهکاران است .

مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی

اشاره است به آیهٔ ۱۶ سورهٔ مُجادله :

اِتَّخَذُوا اَيْمٰانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللهِ فَلَهُمْ عَذٰابٌ مُهينٌ

سوگندهای خود را سپر قرار داده از راه خدا جلوگیری کردند به همین جهت عذابی خوارکننده دارند .

”أَیْمان” جمع یمین به معنی سوگند است و کلمهٔ ”جُنّة” به معنای پرده و پوششی است که با آن خود را از شرّ حفظ می کنند .
منافقین سوگندهای خود را پرده و پوشش خود کردند تا به وسیلهٔ آن ، تهمت و سوءظنّ را از خود دفع کنند . هر جا عملی از آنان سر زد که مؤمنین را در عقایدشان به شکّ و تردید انداخت تا آنان را مثل خود از راهِ خدا که همان اسلام است ، منصرف سازند ، با سوگندهای دروغ ، خود را تبرئه می کردند و به همین جهت عذابی خوارکننده دارند .

سوگند دروغ خوردنشان در روز قیامت با اینکه آن روز ، روز کشف حقایق است ، از این باب است که ملکات آنان در آن روز کشف می شود ، و مسألهٔ دروغگویی در دلهای آنان ملکه شده است . در دنیا به دروغ عادت کرده بودند و همیشه بنا را بر این داشتند که باطل را سرپوش برای حقّ کنند و آن را با سوگند دروغ به صورتِ حقّ جلوه دهند .پس منافقین هم مانند هر صاحب ملکه ای دیگر ، آنطور که زندگی می کنند ، می میرند و آنطور که می میرند ، زنده می شوند .

انگیزه ای که وادارشان می کرد چنین وضعی به خود بگیرند ، متاع زندگی دنیا است که همان اموال و اولاد می باشد ولیکن با در نظر داشتن عذاب جاودانه ای که دارند و خدای تعالی آن را برایشان معیّن فرموده ، اینکه چقدر احتیاج به خلاصی از آن دارند و متاع دنیا به هیچ وجه نمی تواند در خلاصی آنان
مؤثّر باشد .

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خداوندا
هر چه از ما به تو برسد
استغفرالله

و هر چه از تو به ما میرسد
الحمدلله.


ابوسعید ابوالخیر
.
صدها رباعی ناسروده
ابوسعید ابوالخیر
تنها سه بیت از خود سروده است و بس!



▪️در میان «شاعرانِ بزرگی که صاحبِ دیوان‌های مشهورند ولی هرگز شعر نگفته‌اند» یعنی امثال خواجه عبدالله انصاری و حلاج (منظور دیوان فارسی اوست) و بابا‌کوهی، ابوسعید در صدر قرار دارد. بوسعید دو رباعی و در حقیقت یک رباعی و نیم سروده است.
برای بسیاری از مردم، دشوار است پذیرفتن این حقیقت که ابوسعید جز یک رباعی و نیم، شعر دیگری نسروده باشد اما چه می‌توان کرد که مؤلفان زندگینامهٔ او که از خاندان او و نزدیک عصر او بوده‌اند، همه تصریح دارند براینکه وی جز دو رباعی شعری دیگر نسروده است و معاصران و نزدیکان به عصر وی که به زندگینامهٔ او پرداخته‌اند و همهٔ فضایل او را از علم و کرامت یادآور شده‌اند، اشاره‌ای به شاعری او ندارند نه صاحب تاریخ نیشابور و نه سمعانی و نه رافعی هیچ کدام اشاره‌ای در این باب نکرده‌اند تنها هُجویری از قدما شعری عربی را به نام او آورده که اتفاقاً از او نیست و ما در جای خود در باب آن شعر بحث کرده‌ایم.

▪️پس چه‌گونه است که وی شعر ناگفته، در صدر شاعران زبان فارسی و در شمار محبوب‌ترین گویندگان تاریخ ادب ما قرار دارد؟
هیچ تردیدی نیست که وی با همان یک رباعی و نیم نشان داده است که استعدادی شگرف در سرودن شعر داشته ولی عامل اصلی شهرت او به شاعری نه این استعداد شعر سرودن، بلکه، استعداد بسیار بسیار عجیبِ با شعر زیستن و در شعر نَفَس کشیدن است.
از همان سن پنج‌شش سالگی زندگی او با شعر آغاز می‌شود و آن رباعی «این عشق بلی عطای درویشان است» زمزمهٔ او می‌شود تا آخرین کلامش در بستر مرگ، به روایت رافعی، پس از گفتن الحمدلله این رباعی است:
آزادی و عشق چون به هم نامدراست
بنده شدم و نهادم از هرسو خواست
زین پس چونان که خواهدم دوست رواست
گفتار و خصومت از میانه برخاست
و پس از این چشم از جهان فرومی‌بندد و برای همیشه خاموش می‌شود.

▪️آن دو رباعی که بوسعید مسلماً آنها را سروده عبارتند از بیتی که در پاسخ رقعهٔ درویشی به نام حمزة‌التُّراب نوشته و دیگری رباعی «جانا به زمین خابران خاری نیست»
اینک به عین تصریح محمد بن منور توجه کنید:
«روزی [حمزةالتّراب] به شیخ ما رقعه‌ای نبشت، و بر سر رقعه، تواضع را، بنوشت که «ترابُ قَدَمِه» شیخ ما قدس الله روحهُ العَزیز، بر ظَهرِ [پشت] رقعه نوشت جواب آن این یک بیت و بدو فرستاد، بیت:
یک:
چون خاک شدی خاک تراخاک شدم
چون خاک تراخاک شدم پاک شدم

ادامه از محمد بن منور:
«جماعتی را گمان افتاد که بیت‌هایی که در میان سخن بر زفان مبارک شیخ ما می‌رفته است او گفته است و نه چنان است. در همه عمر او الّا این یک بیت که بر پشت رقعهٔ حمزه نوشت و این دو بیت که شیخ فرمود،
دو:
جانا به زمین خابران خاری نیست
کش با من و روزگار من کاری نیست
با لطف و نوازش جمال تو مرا
در دادن صد‌هزار جان عاری نیست
بیش از این، او، نگفته است. دیگر هرچه بر زفان او رفته است همه آن بوده است که از پیران خویش یاد داشته است.»
و زندگی‌نامه‌نویس دیگر بوسعید که قبل از مؤلف اسرار‌التوحید زیسته و نزدیکتر به عصر بوسعید است در دنبال داستانِ بوحمزةالتّراب و نامه و جواب شیخ، می‌گوید:
« پس [شیخ] روی به جمع کرد و گفت ما هرگز شعر نگفته‌ایم آنچ بر زبان ما رود گفتهٔ عزیزان بود و بیشتر از آن پیر ابلقسم بشر بود.»

▪️اجتهاد در مقابل این دو نصّ قدیمی، و از سوی دیگر، نبودن کوچکترین اشاره‌ای به شاعری بوسعید در اسناد کهن زندگی او، از قبیل گفتار سمعانی و عبدالغافر و رافعی بسیار دشوار است؛ به‌خصوص که کسی بخواهد مانند مرحوم استاد سعید نفیسی از تعبیر بیت گفتن، استفادهٔ شعر سرودن کند و معتقد شود که در تعبیر این مؤلفان هرجا آمده است که «شیخ این بیت گفت» یعنی این بیت را سرود با اینکه متون فارسی سرشار است از تعبیر بیت گفتن به معنی خواندن و قرائت کردن. به خصوص که مؤلف اسرارالتوحید فصلی را که اختصاص به این شعر‌ها ذارد تحت عنوان «آنچه بر زفان شیخ رفته» آورده است و نه «آنچه سروده».
آنچه استاد سعید نفیسی تحت عنوان سخنان منظوم ابوسعید ابی‌الخیر چاپ و منتشر کرده است است، شعرهایی است که به لحاظ سبک‌شناسی و تحولات معنی و صورت در شعر فارسی نه تنها به ابوسعید که به چند قرن بعد از او نیز غیرقابل انتساب است.

محمدرضا شفیعی کدکنی
برای مطالعهٔ بیشتر رجوع کنید به:
اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید [ابوالخیر]، مقدمهٔ مصحّح، صفحات صد‌و‌پنج تا صدو‌پانزده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نقل است که درویشی گفت:
او را کجا جوییم؟

گفت:
کجاش جستی که نیافتی؟

اگر یک قدم به صدق در راه طلب کنی،

در هر چه نگری،
او را بینی




#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
ما را بجز این جهان جهانی دگرست
جز دوزخ و فردوس مکانی دگرست

قلاشی و عاشقیش سرمایهٔ ماست
قوالی و زاهدی از آنی دگرست

ابوسعید ابوالخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خداوندا...

هر چه از ما به تو برسد
       استغفرالله
و هر چه از تو به ما می‌رسد
        الحمدلله


#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
Ba Toam
Naser Zeynali
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست...

ابوسعید ابوالخیر



پروانه شدم و می‌گردم هی دور سرت..
.
پیش تو چه سِرّی است که قند است دقایق؟

دور از تو چه رازی است که تلخ اند شکرها؟

#الهه_سلطانی

به نام خدای همه
یک حبه نور

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

[وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ
و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟

توبه/ ۱۱۱
#تو‌همیشه‌سرحرفات‌هستی...
نیایش صبحگاهی

خدایا آنگونه زنده‌ام بدار
که نشکند دلی از زنده ‌بودنم
و آنگونه بمیرانم
که کسی به وجد نیاید از نبودنم...

خداوندا تو را ستایش می‌کنم زیرا وقتی در تنگنا بودم و تو را طلبیدم فریاد برآوردم و از تو کمک خواستم تو به دادم رسیدی

خدایا رحمت و محبت تو دائمی است آنانی که به تو امیدوارند هرگز سرافکنده نخواهند شد

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎
 
شاهکار زندگی چيست؟
اين که در ميان مردم زندگی کنی ولی هيچگاه به کسی زخم زبان نزنی،
دروغ نگويی،
کلک نزنی
و سوءاستفاده نکنی،
اين شاهکار است.
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ" ﺗﺤﻤﻞ" ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﻗﻀﺎﻭﺕ" ﻧﮑﻨﻴﻢ.
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ "ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ" يکدﻳﮕﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻬﻢ "ﺁﺯﺍﺭ" ﻧﺮﺳﺎنيم
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ" ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ" ﻋﻴﻮﺏ " ﺧﻮد ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ.
ﺣﺘﯽ ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﺩﻭﺳﺖ" ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ،
ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ "ﺩﺷﻤﻦ" ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﻴﻢ.
ﺁﺭی، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺯﻳﺴﺘﻦ، شاهکار است...

🌺🌺🌺

یارمهربانم
درود
پگاه پنج شنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

لبخندی کوچک
و یا کلامی زیــبا
میتواند قلبی را لمس کند
و یا دلی را شاد کند
هیچکس خوشحال
بدنیا نیامده است
اما همه‌‌ ما با توانایی
خلق شادی بدنیا آمده‌ایم
امروزت سرشار از شادے

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌🌺🌺🌺

شاد باشی