معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram



هر چند که فضل از علم است؛

عاقلان را شرع، تکلیف آمده
بیدلان را عشق، تشریف آمده



آری! هر چندکه فضل از علم است
اما وصل از عشق است؛

از این معنا تشریف جانبازی
و سراندازی نصیب بیدلان آمد

که مشتاقان لقا و مدهوشانِ محبت،
از یاد خود فراموشند
و مستان دیوانه، در یاد او پروانه وار
در شمع تابناک ذات پر و بال خود سوزند

هیهات، هیهات!
عاشقان از پایۀ عبودیت
به مقام اعلا تا به سایۀ عرش عروج میکنند
به حکمِ «الصلوة معراج المؤمنين»

آری... در دایره احدیت،
بی سر و پایِ خویش رفتن طریق عاشقان است.



#شرح_رساله_معرفت
#شیخ_نجم_الدین_کبری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

معشوق در هاهوت،
عاشق در لاهوت،
عارف در جبروت،
واصف در ملکوت،
واقف در ناسوت؛
نزول تا اینجا بود.

چون وقوف یافت، به وصف شتافت
و در رؤیتِ معشوق، عاشق خود را یافت
و چون خود را یافت، معشوق را یافت.

ناگاه سپاه غيرت از کمينگاه وحدت بتاخت
و همه را زیر تیغ ساخته،
به جز شاهِ عشق هیچ نگذاشت.


و «کُنت کَنزاً مخفیاً» عروج کرد




#شرح_رساله_معرفت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دنیا مراد تن است
عقبی مراد جان است.
پس چون عاشق، این هر دو را
در محبتِ محبوب فدا سازد آن گاه به خدا رسد...



تسبیح عاشقان است سر زلف آن نگار
در هر خمی نوشته ببين یار یار یار




#شرح_رساله_معرفت
#شیخ_نجم_الدین_کبری
احولی چون دفع شد یکسان شوند
دو سه گویان هم یکی گویان شوند

این کثرت ها و دوبینی ها همه از لوچی دیدگان روح تست. اگر چند بینی برطرف شود همه آنها با هم یکسان خواهند شد.

گر یکی گویی تو در میدان او
گرد بر می‌گرد از چوگان او

اگر تو درباره خداوند به وحدت حقیقی رسیده ای تو موجودی خواهی بود که در مقابل مشیّت او کاملاً موجودیّت و جریان خود را باز خواهی یافت.

گوی آنگه راست و بی نقصان شود
کو ز زخم دست شه رقصان شود


مثال : جریان طبیعی یک گوی در مقابل چوگان اینست که از ضربه دست بازی کننده برقص در آید. مقصود اینست که اگر یکتا پرست هستی مانند گوی مطیع چوگان باز (خداوند)باش.

#شرح مثنوی شریف
#استاد کریم زمانی
روزی پیامبر ص به زید بن حارثه فرمود: بامداد را چگونه آغاز کردی؟ زید گفت: بامداد را در حالی آغاز کرده ام که بنده ای با ایمان و ایقانم. پیامبر فرمود: اگر قلب تو همچون باغی سرسبز است، نشانی  از آن بنما، زید گفت: روزها از فرط طلب وشب ها از سوزش عشق حق، خواب و آرام ندارم. پیامبر فرمود:

از دگر سوی جهان هستی چه ارمغانی برای فهم و درک مردم این سو آورده ای؟ زید گفت:مردم، آسمان لاجوردین می بینند ولی من در همان آسمان، "هشت بهشت" و "هفت دوزخ" را آشکارا می بینم." تو مو می بینی و من پیچش مو" من همه مردم را به یک چشم می بینمو فرقی میان آنان نمی نهم و.... زید همچنان به کشف اسرار مشغول بود که پیامبر بدو اشارت فرمود که دیگر از اسرار عوالم غیب نگوید و به حد عقول مردم توجه دارد و...

مولانا به شیوه خود در روایات و حکایات به نوعی دخل و تصرف می کند و صورت آن را مطابق با مقاصد خود می سازد. این روایت در اللمع فی التصوف ابونصر سراج و احیاءالعلوم و تفسیر ابوالفتوح رازی آورده شده است.

استاد زرین کوب در شرح این حکایت می نویسد: و باز در جواب سواد رسول که می پرسد نشان حقیقت این ایمان چیست. مرتبه یقین خود را به بیان می آورد، دورنمایی از تصویر بهشت و دوزخ را عرضه می کند.قصه به مولانا فرصت مکاشفه وحالات ناشی از آن را به عهد صحابه نسبت بدهد .و ایمان را شرط این مکاشفات بداند.

گفت پیغمبر صَباحی، زید را:
کَیفَ اَصبَحت ای صحابی با صفا؟

در مقابل سوال پیامبر ص  در یک صبحدم از زید که چگونه صبح کرده ای؟

#شرح_مثنوی_شریف
#استاد_کریم_زمانی
عابد میکوشد تا خداوند از او راضی باشد ولی عارف میکوشد تا او از خداوند راضی
باشد،
دومی سخت تر و سهمگین تر است.

ای رهرو حقیقت هر آنچه از دوست به تو رسید، خواه نعمت یا نقمت شاکر باش و اگر شاکر نیستی راضی باش؛
و اگر این مقدار هم تاب نداری، لااقل صابر باش که کمتر از این، در طریقت «کافری» است.

#ملاهادی_سبزواری
#شرح_منظوم


از هواها کِی رَهی بی‌جامِ هو؟
ای زِ هو قانِع شُده با نامِ هو



ای که از حقیقت «هو» فقط به لفظ آن قناعت کرده‌ای و به لقلقه‌ی لسان، اکتفا نموده‌ای، بدون آنکه جام تجلیِ ذاتیِ «الله» را بنوشی، کی می‌توانی از کمند هوای نفس برهی؟ یعنی نمی‌توانی برهی.


#شرح_مثنوی_مولانا
#استاد_کریم_زمانی
‍ ‍ حیا بر سه گونه است : حیا از خود ، حیا از مردم ، حیا از خداوند.
به عقیده عرفا حیا از خود که در میان مردم به وجدان مشهور شده است ,نمی تواند وجه درستی داشته باشد چرا که انسان به راحتی قادر است که خود را فریب دهد و پا روی وجدان خود بگذارد.اساس قرار دادن وجدان در معنویات اخلاقی و اخلاقیات اجتماعی ناشی از عدم شناخت انسان است . انسان میتواند برای همه کارهای خود توجیهات اخلاقی بسیار نیکویی بتراشد .مانند هیتلر که وقتی انسان ها را در کوره های آدم سوزی قتل عام می کرد ، هدفش را اصلاح ژنتیکی عنوان می نمود؛او معتقد بود که نسل بشر در حال رفتن به سوی قهقراست و نسل ژرمن ها که به نظراو از هوش و فراست بیشتری برخوردار است ، می تواند دنیا را خردمند تر کند .یا گروهک داعش انسانها را با توجیه آیات اکبر الهی می کشد و فجیع ترین جنایات را به نام دین انجام میدهد.
ازدیدگاه عرفا حیا از مردم نیز تا زمانی که در حد اعتدال باشد پسندیده است. افراط و تفریط در هر کاری حتی حیا مذموم است.حیا اگر کمتر از حد باشد نمی تواند عامل بازدارنده ای در انجام کارهای ناپسند باشد و اگر بیش از حد اعتدال باشد، اعمال انسان تبدیل به ریا خواهدشد، چرا که در انجام هر کاری خوشایند مردم را مدنظر قرار خواهد داد.
برای سالک تنها یک حیا وجود دارد ،و آن هم حیا در برابر معشوق است.حیا در برابر معشوق نیز در مدارج بالای عشق و در مرحله فنا، زمانی که کثرت به وحدت تبدیل می شود،موضوعیت خود را از دست می‌دهد. وقتی عاشق و معشوق مستحیل در وجود عشق شدند ،به تبع آن حیا و ناموس نیز از بین می رود، چرا که در این مرحله دیگر عاشقی وجود ندارد که حیا کند یا معشوقی نیست که حیا از او لازم باشد.از این روست که مولانا می‌گوید اگر جویای عشق هستی، خنجری تیز بردار و گلوی حیا را ببر.

#دکتر_علی_حاجی_بلند
#شرح_دیوان_شمس
از چو ما بیچارگان این بندِ سخت
کِی گشاید ای شهِ بی تاج و تخت؟


ای پادشاه بی تاج و تخت، یعنی ای خداوندی که حکومت تو نیازی به علل و اسباب ظاهری ندارد. از بیچارگانی مانند ما چه کسی بند سخت و محکم را باز میکند؟

این چنین قفلِ گران را ای وَدود
که تواند جز که فضلِ تو گشود؟


ای دوستدار بندگان، این قفل سنگین و محکم را جز فضل و احسان تو چه کسی می تواند بگشاید؟

ما ز خود، سویِ تر گردانیم سَر
چون تویی از ما به ما نزدیکتر


ما از خودمان روی بر می گردانیم و به سوی تو روی می آوریم، زیرا تو از ما به ما نزدیکتری، این نزدیکی اشاره دارد به معیت واحاطه ذاتی .

این دعا هم بخشش و تعلیم توست
گرنه در گُلخَن، گلستان از چه رُست؟


این دعا و نیایشی که ما میکنیم نیز از احسان و لطف تو و از تعلیمات کو سرچشمه گرفته است، والاّ چگونه ممکن است که از آتشدان نفسِ آدمی، گلستان معنویت و نیایش بروید؟

در میانِ خون و روده فهم و عقل
جز  ز اِکرامِ  تو  نتوان  کرد  نقل


در میان خون و روده یعنی در وجود مادّی آدمی، تنها لطف و احسان توست که ادراک و اندیشه را نهاده.

«کرد نقل» یعنی خداوند فهم و عقل را به وجود مادی ما انتقال داده و در آن به ودیعت نهاده است.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی

پیشنهاد مطالعه #دقیقتر این سه بخش اخیر #شرح_مثنوی
از هواها کِی رَهی بی‌جامِ هو؟
ای زِ هو قانِع شُده با نامِ هو



ای که از حقیقت «هو» فقط به لفظ آن قناعت کرده‌ای و به لقلقه‌ی لسان، اکتفا نموده‌ای، بدون آنکه جام تجلیِ ذاتیِ «الله» را بنوشی، کی می‌توانی از کمند هوای نفس برهی؟ یعنی نمی‌توانی برهی.


#شرح_مثنوی_مولانا

خدایْ را بندگانند که
بِدو جنبند و بِدو روند و بِدو شنوند و بِدو گویند
و بِدو باشند، و از غيرِ او در سِتْرند،
و از عالمِ چگونگی بی‌خبر،
و در نظرشان جز حق نیست و از او باشند.

هیهات، هیهات! آن‌چه شد از برای من شد
و آن‌چه کرد از برایِ من کرد
و آنچه گذشت من بودم و آنچه هست منم
و آن‌چه آید من باشم.

من نخواستم که وی را ببینم،
وی بخواست که مرا بیند؛
پس او عاشقِ من است و من معشوقِ وی‌ام.
بی‌من وی کجا و بی‌او من چه‌ام؟
یعنی از غیب به عشقِ من در رؤیت آمد.

این همه سازها به ماست
و این همه رازها از بهرِ ماست.
پس به همه حال ما را در میان مبين؛
چون اوست همه او را دان و او را ببين.


#شرح_رساله_معرفت
#شیخ_نجم_الدین_کبری
#مولانا همچون سایرِ عارفان دنیا را نکوهش می‌کند اما باید دید که این دنیا کدامین دنیاست؟

بی‌گمان منظور مولانا از دنیای نکوهیده، عالمِ طبع و جهان محسوسات نیست چرا که به تصریحات قرآنی، آسمان‌ها و زمین و موجودات، مُلک خداوند است و جملگی رهِ طاعتِ او را می‌پویند، نیز زمین و آسمان به تسبیح حق مشغول‌اند و به علاوه خداوند، آفرینش جهان را بر بنیاد حق آفریده است.

با این ملاحظه مگر ممکن است موجودِ مطیع، نیایشگر و حق‌پی، نکوهیده به شمار آید؟!

بنابراین منظور مولانا از دنیای مذموم
    گیتی نیست بل حالتی قلبی است
و آن غفلتی است که بر دل عارض می‌شود
   و یاد خدا را از دل‌ها محو می‌کند.



   #شرح مثنوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

ای جان من!
خواه دانی و خواه نه،
دم که هست همیشه
در ذکرِ «هو» می‌باشد

یعنی در «هو» می‌آید و
در «هو» می‌رود
و عطایِ محض‌ِحق‌تعالى‌ست همه‌کس را.

وای بر ما که قدر این عطا نمی‌دانیم
و شکر این نعمت نمی‌گذاریم!

پس فهم بایدکرد که
دم که می‌آید ومی‌رود،
در کدام حرف وکدام صوت است؛

پس هرکه دانست،
خود را در این معنا رفیق کرده
و فهم را در این عمیق غریق؛

تا به حدی‌که خود را باخت و
معشوق را یافت.




#شرح_رساله_معرفت
#شیخ_نجم_الدین_کبری
#شرح روان ابیات مثنوی معنوی، دفتر دوم
حکایت،105،دیدنِ خواجه، غلامِ خود را....

《۳۱۹۵》 لاجَرَم هر دو مُناصِر آمدند
هردو خوش رو، پشتِ همدیگر شدند

از آنرو که عقل و فرشته از يك گوهرند پس طبعاً یکدیگر را یاری می کنند و هر دو موجود
زیبا رخسار، پشتیبان یکدیگر هستند.
مُناصِر: باور و پشتیبان


《۳۱۹۶》 هم مَلَك، هم عقل، حق را واجدی
هر دو، آدم را مُعین و ساجدی

هم فرشته خدا را دریافته است و هم عقل. و هردو، پاور و مطیع حضرت انسان اند. زیرا
انسان در زبان صوفیه و عرفا مظهر جميع اسماء و صفات الهی است و همه مراتب وجود در
حقیقت انسان خلاصه شده است. بدین ترتیب هم عقل، عصای انسان شده است و هم فرشته به
طريق الهام و نداهای غیبی انسان را یاری می کند.


《۳۱۹۷》 نفس و شیطان بود ز اوّل واحدی
بوده آدم را عدو و حاسدی

نفس و شیطان نیز گوهری یگانه دارند. به همین جهت دشمن و حسودِ آدم شدند. نفس
امّاره و شیطان 《ابلیس》 نیز از یک گوهرند و هر دو آتشین مزاج.


《۳۱۹۸》 آنکه آدم را بَدَن دید، او رمید
و آنکه نورِ مؤتمن دید، او خمید

ابلیس که فقط به خلقت ظاهری حضرت آدم 《ع》 نظر کرد از حقیقت او آگاه نشد و
نسبت به او اظهار نفرت و دوری کرد. امّا فرستگان که در حقیقت آدم، نوری قابل اعتماد دیدند
به او تعظیم کردند.


《۳۱۹۹》آن دو، دیده روشنان بودند ازین
وین دو را ديده ندیده غیرِ طين

عقل و فرشته وقتی که حقیقت آدم 《 انسان کامل 》 را دیدند، چشمانشان روشن شد. یعنی
با دیده حقیقت بین خود، حقیقت انسان کامل و مرتبه حقیقی او را دیدند و بدینسان جسم باطنی آنان بیش از پیش به کشف حقیقت روشن شد، اما نفس و ابلیس، از آدم 《 انسان کامل》 چیزی جز گِل و جسم مادی ندیدند.


《۳۲۰۰》این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند
چون نشاید بر جهود، انجیل خواند

اينك مرکوبِ کلام مانند خری که رویِ یخ می ماند و نمی تواند حرکت کند متوقّف شد؛
زیرا که مثلا برای فردی یهودی شایسته نیست که انجیل خوانده شود.
مفهوم بیت: من 《مولانا》 می خواهم این حقایق و اسرار را بسط دهم، امّا ظرفیت
و اهلّیت مستمع، بیش از این نیست؛ می توانم در اینجا وجه وحدت و افتراق عقل
و فرشته و نفس و شیطان را بازگو کنم، امّا می بینم که حوصله مخاطبان
بیش از آنچه به اشارت گفتم نیست.


《۳۲۰۱》کَی توان با شیعه گفتن از عُمَر؟
کَی توان بَربَط زدن در پیشِ کَر؟

مثال دیگر، چگونه ممکن است با شیعه از عمر حرف زد؟ و یا چگونه می توان برای آدم
ناشنوا، ساز زد؟


《۳۲۰۲》 ليك گر در دِه به گوشه يك كس است
های و هویی که برآوردم، بس است

لیکن اگر در گوشه و کنار روستا کسی باشد، این هیاهویی که بر پا کردم کافی است، یعنی
اگر واقعا شنونده، شایستگی داشته باشد همین مطالب و اسراری که به اسارت گفتم و
از آن گذشتم برای او مفید واقع می شود. تداعی می کند ضرب المثل رایج در فارسی
را: در خانه اگر کس است يك حرف بس است.⚘