معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
پرنده بی پر و پرواز و نغمه خاموشی‌ست
پرنده فاصله ی بال های پرواز است
پرنده طعمه گرفتن ز قلّه‌های بلند
پرنده پر کشیدن بر آب‌های زلال
پرنده راوی چشم‌های بارانی
پرنده خواستنِ آسمانِ درونِ دل است

پرنده کوچ
پرنده لانه به شاخ فصول بنهادن
پرنده عابرِ همواره‌ی خطر بودن
پرنده خو نگرفتن به میله‌های قفس
پرنده شوقِ رهایی
پرنده آواز است

پرنده چیدنِ گلبرگ‌های ناپیدا
پرنده رد شدن از مرزهای ممنوعه
پرنده سینه سپردن به خالِ سرخ بلا
پرنده بُرد دلاویزِ نامِ آزادی‌ست

#سیاوش_کسرایی
.
در دلم فریاد تندرهای خشم
در سرم اندیشه‌ی دریا شدن
از بلورینْ جامه بیرون آمدن
پَر شدن، آوا‌شدن، صحرا شدن

من دمی از روزگارم، بی‌درنگ
کَنده از دیروز و در فردا نهان
گرچه مرگم کام بگشوده است باز
شبنمم خندان به راه خود روان

#سیاوش_کسرایی
Ashke Mahtab
Mohammadreza Shajarian
#اشک_مهتاب
خواننده:#محمدرضا_شجریان
شاعر:#سیاوش_کسرایی
آهنگساز:#حسن_یوسف‌زمانی
تنظیم:#فرامرز_پایور

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست...

#شب_آهنگ
#متن_آهنگ در کامنت
Ashke Mahtab
Mohammadreza Shajarian
#اشک_مهتاب
خواننده:#محمدرضا_شجریان
شاعر:#سیاوش_کسرایی
آهنگساز:#حسن_یوسف‌زمانی
تنظیم:#فرامرز_پایور

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در نشیبِ پُرشتابِ برگ‌ها
شبنمی هستم سراپایم نگاه

اشکِ شب بودم، شدم لبخندِ صبح
بر لبِ گُل می‌شوم، تصویرِ آه

لرزشِ جانِ مرا، اندک مبین
پیکرم، گهواره‌ی خورشیدهاست

سینه‌ی تنگم، پُر از طوفان و موج
چشمِ من، لبریز از امیدهاست

در دلم، فریادِ تندرهای خشم
در سرم، اندیشه‌ی دریا شدن

از بلورین جامه بیرون آمدن
پَر شدن، آوا‌شدن، صحرا شدن

سایه‌ی هستی به سیمایم چنان
نقش‌های دلکشِ رنگین‌کمان

خنده، خالی از بدی‌های زمین
سینه، سرشار از نگاه آسمان

زنده یاد #سیاوش_کسرایی

🎥 چترِ آسمان - کوجینگ، مالزی
( این چترِ زیبا و دیدنی، از ده هزار چترِ کاغذ روغنی، ساخته شده است. )
Audio
Salar Aghili
"تصنیف ابر"
خواننده : #سالارعقیلی
آهنگساز : #نوید_دهقان
شاعر : #سیاوش_کسرایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر چه بر دریچه‌اَم در آستانِ صبح
هنوز هم ملالِ ابر،
بال می‌کشد
ولی من ای دیارِ روشنی
دلم چو شام‌گاهِ توست
به سینه ام اجاقِ شعله‌خواهِ توست
نگفتمت دلم هوای آفتاب می‌کند‌...

#سیاوش_کسرایی

  روز و هفته‌یِ نو، بر نیک‌اندیشانِ بیداردل، خجسته و مالامالِ آرامش، مهرمندی، شادکامی و خشنودی باد.🌹
Ashke Mahtab
Mohammadreza Shajarian


#تصنیف :اشک_مهتاب
#آهنگ : حسن_یوسف‌زمانی
#شعر : سیاوش_کسرایی
#آواز : محمدرضا_شجریان


به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
كنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوه ها در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامان گرفته
دل من در بَرَم بی تابه امشب
 
#سیاوش_کسرایی
من مستم
من مستم و میخانه پرستم
راهم منمایید
پایم بگشایید
وین جام جگر سوز مگیرید ز دستم .
می لاله و باغم
می شمع و چراغم
می همدم من ٬ همنفسم ٬ عطر دماغم .
خوش رنگ ٬ خوش آهنگ
لغزیده به جامم .
از تلخی طعم وی اندیشه مدارید
گواراست به کامم .
در ساحل این آتش
من غرق گناهم
همراه شما نیستم ای مردم بتگر !
من نامه سیاهم .
فریاد رسا ! در شب گسترده پر و بال ٬
از آتش اهریمن بد خو ٬ به امان دار !
هم ساغر پر می
هم تاک کهنسال .
کان تاک زرافشان دهدم خوشه ی زرین
وین ساغر لبریز
اندوه زداید ز دلم با می دیرین .
با آنکه در میکده را باز ببستند
با آنکه سبوی می ما را بشکستند
با آنکه گرفتند ز لب توبه و پیمانه زدستم
با محتسب شهر بگویید که هشدار !
هشدار که من مست می هر شبه هستم

#سیاوش_کسرایی

#سیاوش کَسرائی (۵ اسفند ۱۳۰۵ – ۱۹ بهمن ۱۳۷۴) شاعر و از اعضای کانون نویسندگان ایران و از فعالان سیاسی چپ‌گرای تاریخ معاصر ایران بود. کسرائی دانش‌آموخته دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و از بنیان‌گذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود. او سالیان دراز در حزب تودهٔ ایران فعالیت داشت.
آسمان ریخته در آبی رود
طرح اندوه غروب
دختری بر لب آب
روی یک سنگ سپید
زیر یک ابرکبود
پای می شوید پاهای گل و لای اندود
پای می شوید و می اندیشد
کار کار در شالی زار
در دل رود کبود
می دود سو سوی تک اختر شام
و از آن پیکر تار
که نشسته است بر آن سنگ سپید
گیسوانی شده افشان بر آب
نگهی گم شده در شالی زار

#سیاوش_کسرایی
.
     این ذره ذره گرمی خاموش‌وارِ ما
                یک روز بی‌گمان
سر می‌زند ز جایی و خورشید می‌شود.

                تا دوست داری‌ام
                تا دوست دارمت
          تا اشک ما به گونه‌ی هم
                  می‌چکد ز مهر
  تا هست در زمانه یکی جانِ دوستدار
              کی مرگ می‌تواند
         نام مرا بروبد از یاد روزگار؟

              #سیاوش کسرایی
.
     اگر چه بر دریچه‌ام در آستان صبح
         هنوز هم ملال ابربال می‌کشد
            ولی من ای دیار روشنی
            دلم چو شامگاه توست
   به سینه ام اجاق شعله خواه توست
     نگفتمت دلم هوای آفتاب می‌کند.

            #سیاوش_کسرایی
#سیاوش کَسرائی (۵ اسفند ۱۳۰۵ هشت بهشت اصفهان - ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ وین) شاعر، از اعضای کانون نویسندگان ایران و از فعالان سیاسی چپ‌گرای تاریخ معاصر ایران بود.

سیاوش کسرائی سراینده منظومه‌ی #«آرش کمانگیر» نخستین منظومه حماسی نیمایی است. وی یکی از شاگردان #نیما یوشیج بود که به سبک شعر او وفادار ماند. از جمله مجموعه شعرهای به جا مانده از سیاوش کسرائی، می‌توان به مجموعه شعر (آوا، آرش کمانگیر، مهره سرخ، در هوای مرغ آمین، هدیه برای خاک، تراشه‌های تبر، خانگی، با دماوند خاموش و خون سیاوش )اشاره کرد.

او دانش‌آموخته دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود. سیاوش کسرائی از بنیان‌گذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود.

وی در ۶۹ سالگی پس از عمل جراحی قلب و ابتلا به ذات‌الریه در وین، پایتخت اتریش درگذشت و در «بخش هنرمندان» گورستان مرکزی شهر وین به خاک سپرده شد.


#سیاوش کسرایی، بر طبق وصیتش «#هوشنگ ابتهاج» را متولی آثارش کرده است.
"تولد"

به زن
به همه ی زنانِ وطنم


گیل آوا !
ای کودکِ کرانه و جنگل 
ای دخترِ ترانه و ابریشم و بلوط
ازکوره راهِ دامنه و دِه 
با ما بگو که بوی چه عطری
یا بالِ رنگ رنگِ چه مرغی تو را کشاند 
تا پایتخت مرگ ؟

چشمِ که خفته بود که چشمانت 
راه از ستاره جست 
دستِ که بسته بود که دستانت 
از میخ های کلبه ربود آن تفنگ پر ؟

گیل آوا !
ای روشنای چشمِ همه خانوار رنج 
بی شمع و شب چراغ 
در پیش چون گرفتی این راه پر هراس
و آنگاه با کدام نشانی
بر خلق در زدی که جوابت نداد خلق ؟

وقتی گلوله ی تو به بن بست کوچه ها 
بر جُثّه ی جنایت
دندانِ ببر بود که در گوشت می چرخید
وقتی فشنگِ آنان
در قامتت بهاری در خاک می کشید 
بی راه و بی گناه 
سر در گمِ هزار غمِ خُرد، عابران 
آنان که بایدت به کمک می شتافتند 
آرام سوی خانه و کاشانه می شدند
 
ای وای از آن جدایی و این جرئت 
فریاد از این جنونِ شجاعت 

گیل آوا !
ای خوشه ی شکسته ی سرخ انگور 
آه ای درخت خون !
گیل آوا !
اینک بگو به ما 
تا با کدام اشک، رشادت را 
ما شستشو کنیم ؟
چونان تو را کجا 
ما جستجو کنیم !؟

ای بر توام نماز
ای بر تو ام نیازِ هزاران هزارها 
تکرار شو 
بسیار شو 
ای مرگِ تو تولّد زن در دیارِ من 
یکتای من، خجسته، گیل آوا !


زنده یاد #سیاوش_کسرایی
آبان ۱۳۵۳



دفترهای شعر کسرایی:
آوا - ۱۳۳۶
آرش کمانگیر - ۱۳۳۸
خون سیاوش - ۱۳۴۱
سنگ و شبنم - ۱۳۴۵
با دماوند خاموش ۱۳۴۵
خانگی - ۱۳۴۶
به سرخی آتش، به طعم دود - ۱۳۵۵
از قرق تا خروسخوان - ۱۳۵۷
آمریکا! آمریکا - ۱۳۵۸
چهل کلید - ۱۳۶۰
تراشه‌های تبر - ۱۳۶۲
پیوند - ۱۳۶۳
هدیه برای خاک - ۱۳۶۸
ستارگان سپیده‌دم - ۱۳۶۸
مهره‌ی سرخ - ۱۳۷۴
هوای آفتاب - ۱۳۸۱
من ، مستم ،
من مستم و ، میخانه‌پرستم ،
راهم منمایید ،
پایم بگشایید ،
وین جامِ جگرسوز ، مگیرید ز دستم ،
من ، لاله و باغم ،
من ، شمع و چراغم ،
من ، همدمِ من ، هم‌نفسم ، عطرِ دماغم ،
خوش رنگ ، خوش آهنگ ،
لغزیده به جامم ،
از تلخیِ طعمِ وی ،،، اندیشه مدارید ،
گواراست به کامم ،
در ساحلِ آتش ،
من ، غرقِ گناهم ،
همراهِ شما نیستم ای مَردُمِ بُتگر ! ،
من ، نامه‌سیاهم ...
با آنکه درِ میکده را ، باز ببستند ،
با آنکه سبویِ میِ ما را بشکستند ،
با آنکه گرفتند ز لب ، توبه و ،
پیمانه ، ز دستم ،
با محتسبِ شهر بگویید که هُش دار ،
هُش دار ،،، که من مستِ میِ هر شَبه هستم




#سیاوش_کسرایی
مادرم گندم درون آب می‌ریزد
پنجره بر آفتاب گرمی‌آور می‌گشاید
خانه می‌روبد غبار چهره‌ی آیینه‌ها را می‌زداید
تا شب نوروز خرمی در خانه‌ی ما پا گذارد
زندگی برکت پذیرد با شگون خویش
بشکفد در ما و سرسبزی برآرد

ای بهار، ای میهمان دیرآینده!
کم‌کَمَک این خانه آماده است
تک درخت خانه‌ی همسایه‌ی ما هم
برگ‌های تازه‌ای داده است

گاه‌ گاهی هم
همره پرواز ابری در گذار باد
بوی عطر نارس گل‌های کوهی را
در نفس پیچیده‌ام آزاد

این همه می‌گویدم هر شب
این همه می‌گویدم هر روز
باز می‌آید بهار رفته از خانه
باز می‌آید بهار زندگی افروز

#سیاوش کسرایی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌
       ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با درود
...جویبار نور،
جاری به  مهرآب امید باد و شادمانی و سرور،در این سال به هر بامداد، و هر لحظه تا.....همیشه
.
     اگر چه بر دریچه‌ام در آستان صبح
         هنوز هم ملال ابربال می‌کشد
            ولی من ای دیار روشنی
            دلم چو شامگاه توست
   به سینه ام اجاق شعله خواه توست
     نگفتمت دلم هوای آفتاب می‌کند.

            #سیاوش_کسرایی
آمدن، رفتن، دویدن
عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پابه به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
چشم انداز بیابان های خشک و تشنه را دیدن
از سبوی تازه آب پاک نوشیدن
هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهو بچگان را شیر دادن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
یا شبی برفی پیش آتش ها نشستن
دل به رویاهای گرم شعله بستن

آری.. آری.. زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست

#سیاوش_کسرایی
«آخرین فرمان،

آخرین تحقیر . . .

«مرز را پرواز تیری می دهد سامان!

«گر به نزدیکی فرود آید،

«خانه هامان تنگ،

«آرزومان کور . . .

«ور بپرد دور،

«تا کجا؟ تا چند؟

«آه!. . . کو بازوی پولادین کو سر پنجه ایمان؟»

هر دهانی این خبر را بازگو می کرد

چشم ها، بی گفتگویی، هر طرف را جستجو می کرد.

#سیاوش_کسرایی
#جشن_تیرگان

.
آری
ما عشق را اگر نچشیدیم
آن را چو دسته گل
بر روی آبهای روان دیدیم
وینک که راه وادی خاموشان
در پیش می گیرم
عاشق می میرم
اما تو ای عبور نوازش
اما تو ای وزیده بر این برگ ناتوان
هشدار تا سوار شتابان عشق را
در هر ردا و جامه به جای آری

#سیاوش_کسرایی