معرفی عارفان
1.2K subscribers
33.5K photos
12.1K videos
3.2K files
2.74K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
دو چشمت چون به چشمانم نگه کرد
لب لعل و رخت روزم سیه کرد

مکن عشوه دگر بر فایز زار
که ابروی کجت جانم تبه کرد

فایز دشتی
دو چشمت چون به چشمانم نگه کرد
لب لعل و رخت روزم سیه کرد

مکن عشوه دگر بر فایز زار
که ابروی کجت جانم تبه کرد

فایز دشتی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دل خوشم به بهارِ آمدنت....
‍ ‍

نقش روی توام از پیش نظر می‌نرود
خاطر از کوی توام جای دگر می‌نرود

بر زبانم سخن شهد و شکر می‌نرود
هرگزم دل به گل و سنبلِ تر می‌نرود

مستی و عاشقی ار عیب بوَد ، گو میباش
"در من این عیب قدیم است و به در می‌نرود"

دوستان ! از مِی و معشوق نداریدم باز
"که مرا بی می و معشوق به سر می‌نرود"

غم عشقش ز دل خسته‌ی بیچاره ، عبید
گوشه‌ای دارد ، از آنجا به سفر می‌نرود

#عبید_زاکانی
‌‌‌‌‌‌
هر آن کـه جانب اهل خدا نگـه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سـخن آشنا نگه دارد…

#حافـــــظ
غیر از لب افسوس گزیدن چه علاج است
آن راکه لب یار گزیدن نگذارند

صائب تبریزی
مرا هوای تو هرگز زسر به در نرود
خیال چشم سیاه تو از نظر نرود

سرم به پای مزن گر بر آستانه ی تست
که گر سرم برود عشق تو ز سرنرود

به باغ اگر دگران میل و جانبی دارند
مرا زکوی تو دل جانب دگر نرود

ابن حسام خوسفی
علاج درد دل مستمند ابن حسام
از آن مفرح یاقوت آبدار بپرس

ابن حسام خوسفی
هرچند ز بیراه به راه آوَرَدَم دل
از ره ببرد غمزه جادوی تو ما را

ابن حسام خوسفی
"ستی النساء" پس از آنکه برادرش طالب به دنبال شور شاعری و جذبه جهانگردی راهی اصفهان و از آن پس رهسپار هندوستان شد، به سبب پیوند مهرآئینی که به برادر داشت دیگر ماندن در زادگاه خود را نتوانست و در سال ۱۰۲۸ هجری قمری وارد "اگره" شد.
طالب آملی در این ایّام مشغول سیر و سیاحت کشمیر در معیت جهانگیرشاه بود که خبر رسیدن خواهرش به او رسید. طالب در قطعه‌ای ۳۳ بیتی در کمال ادب، نهایت علاقه خود را جهت دیدار خواهرش به عرض جهانگیر می‌رساند و اجازه می‌یابد تا به دیدار خواهرش به "اگره" برود.
در ابیات ابتدایی به حمد شاه می‌پردازد و بعد این‌گونه از مهر خواهرش یاد می‌کند:

پیره همشیره‌ایست غمخوارم
که به او مهرِ مادر است مرا
بر دلِ خسته دستِ مرحمتش
مرهمِ زخمِ نشتر است مرا
در طبابت چو عیسی است ولی
مریمِ روح پرورست مرا
در مداوایِ دهر هر نفسش
به مسیحی برابرست مرا
چارده سال بلکه بیش گذشت
کز نظر دور منظر است مرا
بی‌تکلّف ز نیشِ فرقتِ او
دل مشبّک چو مجمر است مرا
دور گشتم ز خدمتش به عراق
وین گنه جرمِ منکرست مرا
او نیاورد تابِ دوریِ من
که به مادر برابر است مرا
در خیالش مگر نمود خطور
که ز دل سنگ دربر است مرا
ورنه کی با دلی به نرمیِ موم
تابِ هجرِ برادر است مرا
مجملا سویم از عراق آهنگ
کرد وین لطفِ داور است مرا
آمد اینک به "اگره" از شوقش
دل طپان چون کبوتر است مرا
می‌کند دل به سوی او آهنگ
چه کنم شوقِ رهبر است مرا
گر شود رخصتِ زیارتِ او
به جهانی برابر است مرا
فالِ تقصیر چون زنم اکنون
کین سعادت میسر است مرا
می‌کنم التماس و می‌دانم
کین سعادت میسّر است مرا
زآنکه توفیقِ یک زیارتِ او
بِه ز صد حجِ اکبر است مرا...

#طالب‌_آملی
دل ،کشته ی آن موی که بر روی تو افتد
جان،کشته ی آن چین که بر ابروی تو افتد

بی خوابم ازآن خواب،که در چشم تو بینم
بی تابم از آن تاب ، که بر موی تو افتد!!

در غیبت من گفت رقیب آنچه توانست
روشن شود ان روز که با روی تو افتد

شاه اسماعیل صفوی
"ختایی "
ناله ام درسینه میپیچد به یاد روی دوست
من به دامن خون‌دل،اوگل به دامن میکند

فرق بسیار است ای یاران ز من‌ تا کوهکن
آنچه دشمن کرد با او،دوست با من میکند

فیاض لاهیجی
آمده‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بیدل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت

آمده‌ام بهار خوش پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت خوش خوش و میفشانمت

آمده‌ام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت

آمده‌ام که بوسه‌ ای از صنمی ربوده‌ ای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت

گل چه بود که گل تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت

مولانا
Forwarded from Deleted Account
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هو

عزیزا درویش نه آن است که وی را در دنیا خرده‌ای نباشد و به ظاهر حال، عریان باشد؛ آن را گدای گرسنه برهنه گویند.
بلکه درویش آن باشد که به باطن، از غیر حق عریان باشد، گرسنه سبحان باشد، تشنه رحمان باشد، عاشق یزدان باشد، به دوست نگران باشد.
نه نه، درویشی از خود بیرون آمدن است و در نیستی قدم زدن.

شیخ عبدالرحمن اسفراینی
هو

صلح چیست از ذات خود پنهان شدن
سایه گشتن، نیک و بد یکسان شدن

مصیبت‌نامه
عطار نیشابوری
Audio
"بردی از یادم"

آهنگ در مایۀ #بیات_اصفهان

اجرای نخست و تک‌صدایی که با ارکستر کوچک ضبط شده است. این اثر حاصل دست‌پخت مشترک #دلکش ، مصطفی #گرگین_زاده ، پرویز #خطیبی و ناصر #زرآبادی است.


آواز و دایره: بانو دلکَش
ویولن: ناصر زرآبادی
ترومپت: مصطفی گرگین‌زاده
قره‌نی: مرتضی گرگین‌زاده
شعر: پرویز خطیبی
مایه: بیات‌ اصفهان
تاریخ اجرا: اواخر ۱۳۳۴ ش / 1956 م .
*_حکایاتی از بهلول:_*
خلیفه از بهلول پرسید: مجازات دزدی چیست؟
بهلول گفت: اگر دزد ، سرقت را شغل خود کرده باشد دست او قطع شود، اما اگر بخاطر فقر و گرسنگی باشد باید هر دو دست خلیفه را قطع کرد!

به بهلول گفتند می خواهی قاضی شوی؟
گفت :خیر
گفتند :چرا؟
گفت: نمی خواهم نادانی بین دو دانا باشم
مال برده و مال باخته هر دو اصل ماجرا را می دانند و من ساده باید حقیقت را حدس بزنم!

به بهلول گفتند که فلانی هنگام تلاوت قرآن چنان از خود بیخود میشود که نقش بر زمین شده و غش میکند
بهلول گفت:او را بر سر دیوار بگذارید تا تلاوت کند، اگر غش کرد درعمل خود صادق است!
مشنو ای دوست
که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز، بجز فکر تواَم کاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست ...


#سعدی