معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی
تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد

نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم
که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد

دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد

#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته‌ای
حسن تو جلوه می‌کند وین همه پرده بسته‌ای

خاطر عام برده‌ای خون خواص خورده‌ای
ما همه صید کرده‌ای خود ز کمند جسته‌ای

از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم
هم تو که خسته‌ای دلم مرهم ریش خسته‌ای

گر به جراحت و الم دل بشکستیم چه غم
می‌شنوم که دم به دم پیش دل شکسته‌ای


#سعدی


🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
دیگران چون بروند از نظر, از دل بروند !

#تو

چنان در دل من رفته, که جان در بدنی...

#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
راست گویی به تن مرده روان بازآمد

بخت پیروز که با ما به خصومت می‌بود
بامداد از در من صلح‌کنان بازآمد

پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان
باز پیرانه‌سرم عشق جوان بازآمد

دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست
باد نوروز علی رغم خزان بازآمد

مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت
دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد

باور از بخت ندارم که به صلح از در من
آن بت سنگ‌دل سخت‌کمان بازآمد

تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب
هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد

عشق روی تو حرام‌ست مگر سعدی را
که به سودای تو از هر که جهان بازآمد

دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید
کاین حدیثی‌ست که از وی نتوان بازآمد

#سعدی

.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

#سعدی
#شجریان
روده تنگ به یک نان تهی پرگردد
نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ

که شهوت آتشست از وی بپرهیز
بخود بر آتش دوزخ مکن تیز

#سعدی
گلستان بخش۲۹
گر غصه روزگار گویم
بس قصه بی شمار گویم

یک عمر هزارسال باید
تا من یکی از هزار گویم

چشمم به زبان حال گوید
نی آن که به اختیار گویم

بر من دل انجمن بسوزد
گر درد فراق یار گویم

مرغان چمن فغان برآرند
گر فرقت نوبهار گویم

یاران صبوحیم کجایند
تا درد دل خمار گویم

کس نیست که دل سوی من آرد
تا غصه روزگار گویم

درد دل بی‌قرار سعدی
هم با دل بی‌قرار گویم

#سعدی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄🌼┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌
عـلاج درد مشٖتاقان طبیب عـام نشناسد

مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را...


#سعدی
#نکته‌های_ویرایشی

بسیاری از #واژگان_پارسی هستند که امروزه ديگر به‌کار نمی‌روند، اما هستند و در گذشته هم بودند و در #نوشتارهای_کهن جايگاه ويژه‌ی خود را داشتند.
اگر در فرهنگستان‌ها دانش و آگاهی بالاتر برود و به‌جای «واژه‌سازی»، «واژه‌يابی» جایگزین شود، گنجينه‌هايی از واژگان مِهادین (اصیل) پارسی یافته خواهد شد که هم بسیار خوش آهنگ‌اند و هم از واژگانی که اکنون ساخته می‌شود، زیباترند.
برای نمونه به چندی از اين واژگان و کاربرد آن‌ها در چامه و ادب می‌پردازیم تا خودتان داوری کنید و ببینيد آنکه فراموش شده زيباتر است يا آنکه امروزه به زبان می‌رانیم.

#ره‌نامه = #نقشه_جغرافیا.
ز خاقان بپرسيد که اين شهر کيست
به «ره‌نامه» در، نام اين شهر چيست ؟
                             #نظامی.

#گرمابه_زدن = #حمام رفتن
گرمابه زد و لباس پوشيد
آرام گرفت و باده نوشيد
                   #نظامی.

#خموشانه = #حق_السکوت
خواجه امير را «خموشانه» داد و زبان گويای او را ساکت کرد.
#تاريخ_اولجايتو.
صد ِ دگر به «خموشانه» می‌دهم رشوت
نه بهر من، ز برای خدای را زنهار
                        #انوری.

ُرسه = #تعزيت
وارث ديگر ندارم ای محبت‌پيشگان
چون بميرم پُرسه‌ی پروانه و بلبل کنيد
                     #سالک_يزدی.

#خشک‌بند = #پانسمان
جراحان را حاضر گردانيد تا جراحات را «خشک‌بند» کردند.
تاريخ ابن بی‌بی، (برگه ۱۹۹)

#شب‌خانه= آسايشگاه مستمندان در شب.
جايی که بزرگان و شاهان برای تنگدستان می‌ساختند تا شب را در آنجا به‌سر برند.
بنا کرد و نان داد و لشکر نواخت
شب از بهر درويش «شب‌خانه» ساخت
                                #سعدی.

#زاد= #سن و سال
مردی جوان و «زاد»ش، زير چهل وليکن
سنگين چو سنگ پيری، ديرينه و معمر
                             #فرخی.

#دوده= #آل و #تبار
همه مرز ايران پر از دشمن است
به هر «دوده»ای ماتم و شيون است
                #فردوسی_بزرگ.        

#آژير= آگاه، هوشيار
سپه را نگهدار و «آژير »باش
شب و روز با ترکش و تير باش
            #فردوسی_بزرگ.

#آسمانه= #سقف_اتاق
تا همی آسمان توانی ديد
آسمان بين و «آسمانه» مبين
                   #عماره

#بريزيدن= ريزريز شدن، #متلاشی شدن
آن مردگان در آن چهار ديوار بماندند ساليان بسيار و جمله «بريزيدند» و خاک شدند.
برگردان و تفسير طبری.

#جنابه= همزاد، #دوقلو دو کودک که به ‌يک‌بار از مادر زاده شوند.
دوقلو واژه‌ای ترکی است و مرکب از "دوق/ دوغ/ دُغ" به معنای زادن و "لو" که نشان نسبت در ترکی است.
جای شوربختی بسيار است که،
رسانه‌های گروهی گسترده امروز هم به نادرست "دو" را عدد پارسی "۲" می‌پندارند و بر اساس آن واژگان سه‌قلو ، چهارقلو ، پنج‌قلو و ... را هم می‌سازند.!
قصه چه کنم که در ره عشق
با محنت و غم «جنابه» زاديم.

#پارسی_گویی_پنجره‌ای_ست
#بسوی_روشنایی.
بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت
سیلاب محبتم ز دامن بگذشت

دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز
تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت

#سعدی
- رباعی شمارهٔ ۲۹