°
بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم
چون تو پیش من نباشی شادمانی چون کنم
ساختم با عاشقان تا سوختم در عاشقی
پس کنون بی روی خوبت کامرانی چون کنم
#سنایی
بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم
چون تو پیش من نباشی شادمانی چون کنم
ساختم با عاشقان تا سوختم در عاشقی
پس کنون بی روی خوبت کامرانی چون کنم
#سنایی
هر زمان از عشق جانانم وفایی دیگر است
گرچه او را هر نفس بر من جفایی دیگر است
من بر او ساعت به ساعت فتنه زآنم کز جمال
هر زمان او را به من از نو عنایی دیگر است
#سنایی
گرچه او را هر نفس بر من جفایی دیگر است
من بر او ساعت به ساعت فتنه زآنم کز جمال
هر زمان او را به من از نو عنایی دیگر است
#سنایی
دگر بار ای مسلمانان ستمگر گشت جانانم
گهی رنجی نهد بر دل گهی بی جان کند جانم
به درد دل شدم خرسند که جز او نیست دلبندم
به رنج تن شدم راضی که جز او نیست جانانم
#سنایی
گهی رنجی نهد بر دل گهی بی جان کند جانم
به درد دل شدم خرسند که جز او نیست دلبندم
به رنج تن شدم راضی که جز او نیست جانانم
#سنایی
آنکس که ز عاشقی خبر دارد
دایم سر نیش بر جگر دارد
جان را به قضای عشق بسپارد
تن پیش بلا و غم سپر دارد
#سنایی
دایم سر نیش بر جگر دارد
جان را به قضای عشق بسپارد
تن پیش بلا و غم سپر دارد
#سنایی
ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم
یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم
آتشی دارم درین دل گر شراری بر زنم
آب دریاها بسوزم عالمی هامون کنم
#سنایی
یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم
آتشی دارم درین دل گر شراری بر زنم
آب دریاها بسوزم عالمی هامون کنم
#سنایی
توبه و پرهیز کردم ،
ننگرم زین بیش ، من ،
زلفِ جانآویز را ،
یا ، چشمِ رنگآمیز را ،
با چنان زلف و چنان چشمِ دلاویز ،
ای عجب! ،
جای ، کی مانَد درین دل؟ ،
توبه و پرهیز را؟ ،
#سنایی
ننگرم زین بیش ، من ،
زلفِ جانآویز را ،
یا ، چشمِ رنگآمیز را ،
با چنان زلف و چنان چشمِ دلاویز ،
ای عجب! ،
جای ، کی مانَد درین دل؟ ،
توبه و پرهیز را؟ ،
#سنایی
خهخه بنامیزد مَهی ، هم صدر و بدرِ درگهی ،
از دردِ دلها ، آگهی ،،، ای عنصرِ جود و ادب ،
فردوسِ اعلا ، رویِ تو ،،، حکمِ تجلّی ، کویِ تو ،
ای در خَمِ گیسویِ تو ، جانها ، همه جانانطلب ،
صدرِ معین را ، سَر ، تویی ،،، دنیا و دین را ، فَر ، تویی ،
بر مهتران ، مهتر ، تویی ،،، از تُست ، دلها را طرب ،
#سنایی
#خهخه
لغت نامه دهخدا
خه خه
مترادف خه خه : آفرین ، احسنت ، اینت ، خوشا ، مرحبا
متضاد خه خه : وه
سلام
صبح بخیر
از دردِ دلها ، آگهی ،،، ای عنصرِ جود و ادب ،
فردوسِ اعلا ، رویِ تو ،،، حکمِ تجلّی ، کویِ تو ،
ای در خَمِ گیسویِ تو ، جانها ، همه جانانطلب ،
صدرِ معین را ، سَر ، تویی ،،، دنیا و دین را ، فَر ، تویی ،
بر مهتران ، مهتر ، تویی ،،، از تُست ، دلها را طرب ،
#سنایی
#خهخه
لغت نامه دهخدا
خه خه
مترادف خه خه : آفرین ، احسنت ، اینت ، خوشا ، مرحبا
متضاد خه خه : وه
سلام
صبح بخیر
گفتی که : نخواهیم تو را ، گر بُتِ چینی ،
ظَنَّم نه چنان بود ، که با ما ، تو چنینی ،
بر آتشِ تیزم بنشانی ،،، بنشینم ،
بر دیدهٔ خویشت بنشانم ،،، ننشینی ،
ای بس که بجویی تو مرا ، باز نیابی ،
ای بس که بپویی و ، مرا ، باز نبینی ،
با من به زبانی و ،،، به دل ، با دگرانی ،
هم ،،، دوستتر از من نَبُوَد هر که گزینی ،
من بر سرِ صلحم ،،، تو چرا جنگ گزینی؟ ،
من بر سر مِهرم ، تو چرا بر سرِ کینی؟ ،
گویی ، دگری گیر ،،، مَها ، شرط نباشد ،
تو ، یارِ نخستینِ من و ، بازپسینی ،
#سنایی
ظَنَّم نه چنان بود ، که با ما ، تو چنینی ،
بر آتشِ تیزم بنشانی ،،، بنشینم ،
بر دیدهٔ خویشت بنشانم ،،، ننشینی ،
ای بس که بجویی تو مرا ، باز نیابی ،
ای بس که بپویی و ، مرا ، باز نبینی ،
با من به زبانی و ،،، به دل ، با دگرانی ،
هم ،،، دوستتر از من نَبُوَد هر که گزینی ،
من بر سرِ صلحم ،،، تو چرا جنگ گزینی؟ ،
من بر سر مِهرم ، تو چرا بر سرِ کینی؟ ،
گویی ، دگری گیر ،،، مَها ، شرط نباشد ،
تو ، یارِ نخستینِ من و ، بازپسینی ،
#سنایی