معرفی عارفان
1.11K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.69K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
شیخ گفت خلیفه منع کرده است از سماع کردن.
درویش را عقده ای شد در اندرون و رنجور افتاد.
طبیب حاذق را آوردند نبض او گرفت، این علت ها و اسباب که خوانده بود، ندید.
درویش وفات یافت؛ طبیب بشکافت گور او را و سینه ی او را و عقده را بیرون آورد؛ همچون عقیق بود. آن را به وقت حاجت بفروخت؛ دست بدست رفت به خلیفه رسید.
خلیفه آن را نگین انگشتری ساخت؛ می داشت در انگشت.
روزی در سماع فرو نگریست، جامه آلوده دید از خون. چون نظر کرد، هیچ جراحتی ندید؛ دست برد به انگشتری؛ نگین را دید گداخته. خصمان (اینجا بمعنی دلال ها و فروشنده ها) را که فروخته بودند باز طلبید، تا به طبیب برسید.

طبیب احوال باز گفت:
ره ره چو چکیده خون ببینی جایی
پی بر که به چشم من برون آرد سر

#شمس_‌تبريزی
ای درویش

ای درویش، در بند آن مباش که علم و حکمت بسیار خوانی و خود را عالم و حکیم نام نهی، و دربند آن مباش که طاعت و عبادت بسیار کنی و خود را عابد و شیخ نام کنی، که اینها همه بلا و عذاب سخت است. از علم و حکمت بقدر ضرورت کفایت کن، و آنچه نافع است بدست آر و از طاعت و عبادت بقدر ضرورت پسنده کن و آنچه مالابد است بجای آر. و دربند آن باش که بعد از شناخت خدای، طهارت نفس حاصل کنی و بی آزار و راحت رسان شوی، که نجات آدمی درین است.

ای درویش، هرکه طهارت نفس حاصل نکرد، اسیر شهوت و بندۀ مال و جاه است. دوستی شهوت بطن و فرج آتشی است، که دین و دنیای سالک را می​سوزاند، و نیست می​گرداند، و سالک را خسر الدنیا و الآخرة می​کند، و دوستی مال و جاه نهنگ مردم خوار است، چندین هزار کس را فرو برد و خواهد برد. و هر که از دوستی شهوت بطن و فرج، و از دوستی مال و جاه آزاد شد و فارغ گشت، مرد تمام است، و آزاد و فارغ است. آزاد و فارغ مطلق وجود ندارد، و ممکن نیست، اما به نسبت آزاد و فارغ باشد.

ای درویش، جملۀ آدمیان درین عالم در زندان​ند، از انبیاء و اولیاء و سلاطین و ملوک و غیر هم، جمله دربندند. بعضی را یک بند است، و بعضی را دو بند است، و بعضی را ده بند است، و بعضی را صد بند است، و بعضی را هزار بند است. هیچ کس درین عالم بی بند نیست، امّا آنکه یک بند دارد، نسبت با آنکه هزار بند دارد، آزاد و فارغ باشد و رنج و عذاب وی کمتر بود. هرچند بند زیادت می​شود، رنج و عذاب وی زیادت می​گردد.

انسان کامل، عزیز الدین نسفی
یوسف مصری را دوستی از سفر رسید.
گفت: جهت من چه ارمغان آوردی؟ گفت: چیست که تو را نیست و تو بدان محتاجی؟ الا آن‌ که از تو خوب‌ تر هیچ نیست،
آینه آورده‌ام تا هر لحظه روی خود را در وی بنگری.

چیست که حق تعالی را نیست و او را بدان احتیاج است؟
پیش حق تعالی دل روشنی می‌ بايد بردن تا در وی خود را ببیند....

ان الله لاینظر الی صورکم ولا الی اعمالکم و انما ینظر الی قلوبکم...
بدرستیکه خدا نظر نمی کند بر صورت و اعمال شما بل توجه دارد به قلوب شما .
دو سر انگشت بر دو چشم نه
هیچ بینی از جهان انصاف ده

گر نبینی این جهان معدوم نیست
عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست

تو ز چشم انگشت را بر دار هین
وانگهانی هرچه می‌خواهی ببین

#مولانا
Homayoun Shajarian – Penhan Cho Del
Homayoun Shajarian - نیک موزیک
"ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم

هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم

گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم

گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم"
"غم خوردنِ این جهان"
فانی هوس است
از هستی ما به
نیستی یک‌نفس است...

نیکویی کن اگر
تو را دسترس است
کاین عالم، یادگارِ
بسیار کس است...

#سنایی
قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس

کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس

جوانی ها رجزخوانی و پیریها پشیمانی است

شب بدمستی و صبح خمار از میگساران پرس

قراری نیست در دور زمانه بی قراران بین

سر یاری ندارد روزگار از داغ یاران پرس

تو ای چشمان به خوابی سرد و سنگین مبتلا کرده

شبیخون خیالت هم شب از شب زنده داران پرس

تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه میدانی

حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس

عروس بخت یکشب تا سحر با کس نخوابیده

عروسی در جهان افسانه بود از سوگواران پرس

جهان ویران کند گر خود بنای تخت جمشید است

برو تاریخ این دیر کهن از یادگاران پرس

به هر زادن فلک آوازه مرگی دهد با ما

خزان لاله و نسرین هم از باد بهاران پرس

سلامت آنسوی قافست و آزادی در آن وادی

نشان منزل سیمرغ از شاهین شکاران پرس

به چشم مدعی جانان جمال خویش ننماید

چراغ از اهل خلوت گیر و راز از رازداران پرس

گدای فقر را همت نداند تاخت تا شیراز

به تبریز آی و از نزدیک حال شهریاران پرس



#شهریار
#زادروز
آدمی هر آنچه که می‌دهد
باز پس می‌گیرد !

پندار ، گفتار و کردار انسان
دیر یا زود

با دقتی حیرت انگیز
به خود او باز می‌گردد !


اسکاول شین
آغاز کمال ،
شناخت نقص های خود است ! ...

هرکه نقص خویش را دید و شناخت
اندر اِستکمال خود دَه اسبه تاخت ...

زان نمی‌پَرَّد به سوی ذوالجلال
کو گُمانی می‌بَرَد خود را کمال ..

علتی بَتَّر ز پندار کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذوالجلال ...


هرکسی که به نقص ها و
عیب‌های خود پی برد و آنها را شناخت،
با سرعت زیادی به سمت کمال خود حرکت می‌کند ...
علت اینکه نمی تواند به سوی خداوند
حرکت کند آن است که به خیالش خود
را کامل می داند و بدون نقص ...!

ای انسان مغرور..!
در جان تو بیماریی بدتر از
خیال واهی کامل بودن وجود ندارد..
تمام کائنات با همه لایه ها و با همه بغرنجی اش در درون انسان پنهان است. شیطان مخلوقی ترسناک نیست که بیرون از ما در پی فریب دادنمان باشد، بلکه صدایی است درون خودمان. در خودت به دنبال شیطان بگرد، نه در بیرون و نه در دیگران. و فراموش نکن که هر که نفسش را بشناسد، پروردگارش را شناخته است. انسانی که نه به دیگران، بلکه به خود بپردازد، سرانجام پاداشش شناخت آفریدگار است.

ملت_عشق
#الیف_شافاک
شب نیست که آهم به ثریا نرسد

وز دیده من سیل به دریا نرسد

دل گلشن وصل تو به جان می طلبد

تا عاقبت آنجا برسد یا نرسد...


#ابن_حسام_خوسفی
گوهر پاک بباید که شود قابلِ فیض

ور نه هر سنگ و گِلی لؤلؤ و مرجان نشود...

#حافظ
از بهر دل ما را در رقص درآ یارا
وز ناز چنین میکن آن زلف کمند ایجان

ای پیش رو خوبان ای شاخ گل خندان
بنمای که دلبندان چون بوسه دهند ایجان


#مولانا
از شیخ جنید بغدادی رحمة اللّه پرسیدند:
عشق چیست؟

فرمود حقیقت آنرا نمیدانم اما مرد نابینایی را دیدم که به معشوق خود گفت از جان من چه می خواهی؟
و معشوق گفت جانت را...وهمان دم آن عشق قالب تهی کرد و جانش را تسلیم نمود و درگذشت.
چشم، چراغ وجود انسان است. اگر چشم تو پاک باشد، تمام وجودت نیز پاک و روشن خواهد بود ولی اگر چشمت با شهوت و طمع تیره شده باشد، تمام وجودت هم در تاریکی عمیقی فرو خواهد رفت.

(انجیل)
ای روی تو کعبه ی دل و قبله ی جان

چون شمع ز غم سوختم ای شعلهٔ جان

بردار حجاب و رخ به عاشق بنمای

تا چاک زند به دست خود خرقهٔ جان


#مولانا
ما گوش شماییم شما تن زده تا کی!
ما مست و خراباتی و بیخود شده تا کی!

ما سوخته حالان و شما سیر و ملولان
آخر بنگویید که این قاعده تا کی...!

#مولانا
جان جهان دوش کجابوده ای
محمدرضاشجریان
جان و جهان دوش کجا بوده‌ای؟
نی غلطم در دل ما بوده‌ای...


#محمدرضا_شجریان

#پرویز_مشکاتیان
عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت
کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما

گلشن رخسار تو سرسبز بادا تا ابد
کان چراگاه دلست و سبزه و صحرای ما


#مولانا
غیر مشتی غنچه‌ی پرپر چه باقی مانده است؟

از بهار ای باغبان آخر چه باقی مانده است؟

زنده‌ایم اما از این رنجی که نامش زندگی‌ست

غیر تکراری ملال‌آور چه باقی مانده است؟

#فاضل_نظری
گهی در گیرم و گه بام گیرم
چو بینم روی تو آرام گیرم

زبون خاص و عامم در فراقت
بیا تا ترک خاص و عام گیرم

#مولانای_جان