تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن آسانست اشگی پاک کن
گر نسیم فیض خواهی ازگلستان وجود
یکسحر چون گل به عشق اوگریبان چاک کن
هرکه بار او سبکتر راه او نزدیکتر
بار تن بگذار و سیر انجم و افلاک کن
تا ز باغ خاطرت گلهای شادی بشکفد
هرچه در دل تخم کین داری به زبر خاک کن
تا شوی فارغ بهار از بازبرس ابلهان
صومرحمن کیر و چندیدر سخنامساک کن
#ملک_الشعرا_بهار
در جهان گریاندن آسانست اشگی پاک کن
گر نسیم فیض خواهی ازگلستان وجود
یکسحر چون گل به عشق اوگریبان چاک کن
هرکه بار او سبکتر راه او نزدیکتر
بار تن بگذار و سیر انجم و افلاک کن
تا ز باغ خاطرت گلهای شادی بشکفد
هرچه در دل تخم کین داری به زبر خاک کن
تا شوی فارغ بهار از بازبرس ابلهان
صومرحمن کیر و چندیدر سخنامساک کن
#ملک_الشعرا_بهار
این دود سیه فام که از بام وطن خاست
از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد ز چپ و راست
از ماست که برماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست
از ماست که بر ماست
یک تن چو موافق شد یک دشت سپاه است
با تاج و کلاهست
ملکی چو نفاق آورد او یکه و تنها
از ماست که بر ماست
ما کهنه چناریم که از باد ننالیم
بر خاک ببالیم
لیکن چه کنیم، آتش ما در شکم ماست
از ماست که بر ماست
اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است
زین قوم شریفست
نه جرم ز عیسی نه تعدی زکلیساست
از ماست که برماست
ده سال به یک مدرسه گفتیم و شنفتیم
تا روز نخفتیم
و امروز بدیدیم که آن جمله معماست
از ماست که بر ماست
گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالست؟
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج بهلالاست
از ماست که بر ماست
از شیمی و جغرافی و تاربخ، نفوریم
از فلسفه دوریم
وز قال وان قلت، بهر مدرسه غوغاست
از ماست که بر ماست
گویند بهار از دل و جان عاشق غربیست
یا کافر حربیست
ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست
از ماست که بر ماست
#ملک_الشعرا_بهار
از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد ز چپ و راست
از ماست که برماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست
از ماست که بر ماست
یک تن چو موافق شد یک دشت سپاه است
با تاج و کلاهست
ملکی چو نفاق آورد او یکه و تنها
از ماست که بر ماست
ما کهنه چناریم که از باد ننالیم
بر خاک ببالیم
لیکن چه کنیم، آتش ما در شکم ماست
از ماست که بر ماست
اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است
زین قوم شریفست
نه جرم ز عیسی نه تعدی زکلیساست
از ماست که برماست
ده سال به یک مدرسه گفتیم و شنفتیم
تا روز نخفتیم
و امروز بدیدیم که آن جمله معماست
از ماست که بر ماست
گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالست؟
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج بهلالاست
از ماست که بر ماست
از شیمی و جغرافی و تاربخ، نفوریم
از فلسفه دوریم
وز قال وان قلت، بهر مدرسه غوغاست
از ماست که بر ماست
گویند بهار از دل و جان عاشق غربیست
یا کافر حربیست
ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست
از ماست که بر ماست
#ملک_الشعرا_بهار
در زلف تو آشوب زمن میبینم
بیگانه نبیند آنچه من میبینم
او پیچ و خم و تاب و گره مینگرد
من بخت سیاه خوبشتن میبینم
#ملک_الشعرا_بهار
بیگانه نبیند آنچه من میبینم
او پیچ و خم و تاب و گره مینگرد
من بخت سیاه خوبشتن میبینم
#ملک_الشعرا_بهار
بیا و بنشین به کنج چشمم
که کس در این گوشه ره ندارد
بیا به ملک دل ار توانی
که ملک دل، پادشه ندارد
#ملک_الشعرا_بهار
که کس در این گوشه ره ندارد
بیا به ملک دل ار توانی
که ملک دل، پادشه ندارد
#ملک_الشعرا_بهار
بیا و بنشین به کنج چشمم
که کس در این گوشه ره ندارد
بیا به ملک دل ار توانی
که ملک دل، پادشه ندارد
#ملک_الشعرا_بهار
که کس در این گوشه ره ندارد
بیا به ملک دل ار توانی
که ملک دل، پادشه ندارد
#ملک_الشعرا_بهار
این قلب که محزونتر از او پیدا نیست
وین چشم که پرخونتر از او پیدا نیست
دانی ز چه آن شکسته وین خونین است
زان حسن که افزونتر از او پیدا نیست
#ملک_الشعرا_بهار
وین چشم که پرخونتر از او پیدا نیست
دانی ز چه آن شکسته وین خونین است
زان حسن که افزونتر از او پیدا نیست
#ملک_الشعرا_بهار
معرفی عارفان
شرح_عرفانی_غزل_های_حافظ_از_ختمی.pdf
در طواف شمع میگفت این سخن پروانهای
سوختم زین آشنایان ای خوشا بیگانهای
بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع
هریکی سوزد به نوعی در غم جانانهای
گر اسیرخط و خالی شد دلم، عیبم مکن
مرغ جایی میرود کانجاست آب و دانهای
تا نفرمایی که بیپروا نهای در راه عشق
شمعوش پیش تو سوزم گر دهی پروانهای
پادشه را غرفه آبادان و دل خرم، چه باک
گر گدایی جان دهد درگوشهٔ ویرانهای
کی غم بنیاد ویران دارد آن کش خانه نیست
رو خبر گیر این معانی را ز صاحبخانهای
عاقلانش باز زنجیری دگر بر پا نهند
روزی ار زنجیر از هم بگسلد دیوانهای
این جنون تنها نه مجنون را مسلم شد بهار
باش کز ما هم فتد اندر جهان افسانهای
#ملک_الشعرا_بهار
سوختم زین آشنایان ای خوشا بیگانهای
بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع
هریکی سوزد به نوعی در غم جانانهای
گر اسیرخط و خالی شد دلم، عیبم مکن
مرغ جایی میرود کانجاست آب و دانهای
تا نفرمایی که بیپروا نهای در راه عشق
شمعوش پیش تو سوزم گر دهی پروانهای
پادشه را غرفه آبادان و دل خرم، چه باک
گر گدایی جان دهد درگوشهٔ ویرانهای
کی غم بنیاد ویران دارد آن کش خانه نیست
رو خبر گیر این معانی را ز صاحبخانهای
عاقلانش باز زنجیری دگر بر پا نهند
روزی ار زنجیر از هم بگسلد دیوانهای
این جنون تنها نه مجنون را مسلم شد بهار
باش کز ما هم فتد اندر جهان افسانهای
#ملک_الشعرا_بهار
در غمش هر شب به گردون پیک آهم میرسد
صبر کن، ای دل! شبی آخر به ما هم میرسد
شامِ تاریکِ غمش را گر سحر کردم چه سود؟
کز پس آن نوبتِ روزِ سیاهم میرسد
صبر کن گر سوختی ای دل! ز آزارِ رقیب
کاین حدیثِ جانگداز آخر به شاهم میرسد
گر گنه کردم، عطا از شاه خوبان دیر نسیت
روزی آخر مژدهی عفو گناهم میرسد
#ملک_الشعرا_بهار
صبر کن، ای دل! شبی آخر به ما هم میرسد
شامِ تاریکِ غمش را گر سحر کردم چه سود؟
کز پس آن نوبتِ روزِ سیاهم میرسد
صبر کن گر سوختی ای دل! ز آزارِ رقیب
کاین حدیثِ جانگداز آخر به شاهم میرسد
گر گنه کردم، عطا از شاه خوبان دیر نسیت
روزی آخر مژدهی عفو گناهم میرسد
#ملک_الشعرا_بهار
ای پسر مادر خود را میازار
بیش از او هیچ کرا دوست مدار
تو چه دانی که چها در دل اوست
او ترا تا به کجا دارد دوست
نیست از «عشق» فزونتر مهری
آن کهبسته است به موی و چهری
عشق از وصل بکاهد باری
کم شود از غمی و آزاری
لیکن آن مهر که مادر دارد
سایه کی از سر ما بردارد؟
مهر مادر چو بود بنیادی
نشود کم ز عزا یا شادی
کور وکرکردی و بیمار و پریش
پیر و فرتوت و فقیر و درویش
مام را با تو همان مهر بجاست
نیست این مهر، که این مهر خداست
گر نبودی دل مادر به جهان
آدمیت شدی از چشم نهان
معنی عشق درآب و گل اوست
عشق اگر شکل پذیرد دل اوست
هست فردوس برین چهرهٔ مام
چهرهٔ مام بهشتی است تمام
واب کوثرکه روان افزاید
زان دو پستان مبارک زاید
شاخ طوبیست قد و بالایش
خیز و سر نِه به مبارک پایش
از توگر مادر تو نیست رضا
دان که راضی نبود از تو خدا
وای اگر خندهٔ گستاخ کنی!
آخ اگر بر رخ او آخ کنی!
بسته مادر دل دروای به تو
گر کنی وای برو، وای به تو!
دل او جوی گرت عقل و ذکاست
کان کلید همه خوشبختیهاست
#ملک_الشعرا_بهار
بیش از او هیچ کرا دوست مدار
تو چه دانی که چها در دل اوست
او ترا تا به کجا دارد دوست
نیست از «عشق» فزونتر مهری
آن کهبسته است به موی و چهری
عشق از وصل بکاهد باری
کم شود از غمی و آزاری
لیکن آن مهر که مادر دارد
سایه کی از سر ما بردارد؟
مهر مادر چو بود بنیادی
نشود کم ز عزا یا شادی
کور وکرکردی و بیمار و پریش
پیر و فرتوت و فقیر و درویش
مام را با تو همان مهر بجاست
نیست این مهر، که این مهر خداست
گر نبودی دل مادر به جهان
آدمیت شدی از چشم نهان
معنی عشق درآب و گل اوست
عشق اگر شکل پذیرد دل اوست
هست فردوس برین چهرهٔ مام
چهرهٔ مام بهشتی است تمام
واب کوثرکه روان افزاید
زان دو پستان مبارک زاید
شاخ طوبیست قد و بالایش
خیز و سر نِه به مبارک پایش
از توگر مادر تو نیست رضا
دان که راضی نبود از تو خدا
وای اگر خندهٔ گستاخ کنی!
آخ اگر بر رخ او آخ کنی!
بسته مادر دل دروای به تو
گر کنی وای برو، وای به تو!
دل او جوی گرت عقل و ذکاست
کان کلید همه خوشبختیهاست
#ملک_الشعرا_بهار
ایا کودک خوب شیرینزبان
مشو غافل از مادر مهربان
بدار این سهمقصود را نصب عین
نخستین خدا، زان سپس والدین
خدا منعم است و مربّی پدر
بود مادر از هر دو دلسوزتر
خدا را پرست و پدر را ستای
ولی جان به قربان مادر نمای
#ملک_الشعرا_بهار
مشو غافل از مادر مهربان
بدار این سهمقصود را نصب عین
نخستین خدا، زان سپس والدین
خدا منعم است و مربّی پدر
بود مادر از هر دو دلسوزتر
خدا را پرست و پدر را ستای
ولی جان به قربان مادر نمای
#ملک_الشعرا_بهار
صبح است و گلان دیده گمارند به خورشید
چون سوی بت نوشلبی، شیفتهای چند
ما نیز نیایش، بر خورشید گزاربم
خوشا که نیایش بر خورشید گزارند
#ملک_الشعرا_بهار
چون سوی بت نوشلبی، شیفتهای چند
ما نیز نیایش، بر خورشید گزاربم
خوشا که نیایش بر خورشید گزارند
#ملک_الشعرا_بهار
روح پدرم شاد که می گفت به
استاد
فرزند مرا هیچ نیاموز به جز
عشق
#ملک_الشعرا_بهار
#پروانه_بهار چهارمین فرزند #ملک_الشعرای_بهار دیشب در سن ۹۳ سالگی در آمریکا درگذشت..
کتاب «مرغ سحر» شامل خاطرات پروانه بهار از زندگی خود، خانواده و پدرش سال ۱۳۸۲ در ایران توسط نشر جهان کتاب منتشر شد. او سالها مدیر کتابخانه صندوق بین المللی پول بود.
استاد
فرزند مرا هیچ نیاموز به جز
عشق
#ملک_الشعرا_بهار
#پروانه_بهار چهارمین فرزند #ملک_الشعرای_بهار دیشب در سن ۹۳ سالگی در آمریکا درگذشت..
کتاب «مرغ سحر» شامل خاطرات پروانه بهار از زندگی خود، خانواده و پدرش سال ۱۳۸۲ در ایران توسط نشر جهان کتاب منتشر شد. او سالها مدیر کتابخانه صندوق بین المللی پول بود.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دل سوی مهر میکشد و مهر سوی دل
جایی که مهر نیست مکن جستجوی دل
دشنام تلخ و روی ترش دلنشینترست
ما را ز خندهای که نباشد ز روی دل
#ملک_الشعرا_بهار
در زلف تو آشوب زمن میبینم
بیگانه نبیند آنچه من میبینم
او پیچ و خم و تاب و گره مینگرد
من بخت سیاه خوبشتن میبینم
#ملک_الشعرا_بهار
بیگانه نبیند آنچه من میبینم
او پیچ و خم و تاب و گره مینگرد
من بخت سیاه خوبشتن میبینم
#ملک_الشعرا_بهار
آن #مهندس که این بنا پرداخت
کس نداند که از برای چه ساخت
دانم این مختصر که در این کار
رمزهایی بود فزون ز شمار
#ملک_الشعرا_بهار
#روز_مهندس
کس نداند که از برای چه ساخت
دانم این مختصر که در این کار
رمزهایی بود فزون ز شمار
#ملک_الشعرا_بهار
#روز_مهندس
جوان بخت و جهانآرایی ای زن
جمال و زینت دنیایی ای زن
صدف خانه است و صاحبخانه غواص
تو در وی گوهر یکتایی ای زن
تو یکتا گوهری در درج خانه
وزان بهتر که گوهر زایی ای زن
تو در عین لطافت زورمندی
تو هم گوهر تو هم دریایی ای زن
#ملک_الشعرا_بهار
#روز_جهانی_زنان
جمال و زینت دنیایی ای زن
صدف خانه است و صاحبخانه غواص
تو در وی گوهر یکتایی ای زن
تو یکتا گوهری در درج خانه
وزان بهتر که گوهر زایی ای زن
تو در عین لطافت زورمندی
تو هم گوهر تو هم دریایی ای زن
#ملک_الشعرا_بهار
#روز_جهانی_زنان