روزی که مرا زین دهِ ویرانه برند
تابوت مرا عاقل و دیوانه برند
این نقل مکانیست که بیماری را
زین خانهی بدشگون بدان خانه برند
#مسیح_کاشانی
تابوت مرا عاقل و دیوانه برند
این نقل مکانیست که بیماری را
زین خانهی بدشگون بدان خانه برند
#مسیح_کاشانی
به صفات آدم اکنون که خدا ستود ما را
چه غمست از اینکه شیطان نکند سجود ما را
ز نشانِ سنگِ طفلان تن ما گرفته زینت
فلکیم و خوش نماید بدن کبود ما را
همه آتشیم اما ز سیاهبختی ما
بوَد اینکه آه با خود نبرد چو دود ما را
تن ما ز پای تا سر شده قفلِ ناامیدی
به کلیدِ نیکبختی نتوان گشود ما را
ز خیال چشم مستی شده ضعف تن بدانسان
که توان فشرد چون می عدم از وجود ما را
به زیان و سودِ گیتی چو «مسیح» دل میالا
که زیان رسد به گیتی همه جا ز سود ما را.
حکیم رکنا
#مسیح_کاشانی
چه غمست از اینکه شیطان نکند سجود ما را
ز نشانِ سنگِ طفلان تن ما گرفته زینت
فلکیم و خوش نماید بدن کبود ما را
همه آتشیم اما ز سیاهبختی ما
بوَد اینکه آه با خود نبرد چو دود ما را
تن ما ز پای تا سر شده قفلِ ناامیدی
به کلیدِ نیکبختی نتوان گشود ما را
ز خیال چشم مستی شده ضعف تن بدانسان
که توان فشرد چون می عدم از وجود ما را
به زیان و سودِ گیتی چو «مسیح» دل میالا
که زیان رسد به گیتی همه جا ز سود ما را.
حکیم رکنا
#مسیح_کاشانی
بر زبان گر نامِ خاکم بگذرد آذر شود
ور درآید در دلم خورشید، خاکستر شود
همنشین! مرهم منه بر زخمهای سینهام
سخت بد بختم، مباد این زخمها بهتر شود!
در جگر آبم نماند، اکنون چه سازم با وداع؟
اینقدر خونابه، خود باید که چشمی تر شود
کیمیا را قصّه دشوار است، امّا میفروش؛
دارد اکسیری که گر بر خاک ریزی زر شود
گر نریزد دیده آبی از درون بر آتشم،
بیمِ آن دارم که دل در سینه خاکستر شود
در مشام جان من گر بوی زلفت جا کند
سینۀ تنگِ «مسیحا» معدنِ عنبر شود.
حکیم رکنا
#مسیح_کاشانی
دیوان غزلیات حکیم رکنا مسیح کاشانی
تصحیح: زهرا مهندس
دانشگاه آزاد تهران ۱۳۷۸
ور درآید در دلم خورشید، خاکستر شود
همنشین! مرهم منه بر زخمهای سینهام
سخت بد بختم، مباد این زخمها بهتر شود!
در جگر آبم نماند، اکنون چه سازم با وداع؟
اینقدر خونابه، خود باید که چشمی تر شود
کیمیا را قصّه دشوار است، امّا میفروش؛
دارد اکسیری که گر بر خاک ریزی زر شود
گر نریزد دیده آبی از درون بر آتشم،
بیمِ آن دارم که دل در سینه خاکستر شود
در مشام جان من گر بوی زلفت جا کند
سینۀ تنگِ «مسیحا» معدنِ عنبر شود.
حکیم رکنا
#مسیح_کاشانی
دیوان غزلیات حکیم رکنا مسیح کاشانی
تصحیح: زهرا مهندس
دانشگاه آزاد تهران ۱۳۷۸
بر زبان گر نامِ خاکم بگذرد آذر شود
ور درآید در دلم خورشید، خاکستر شود
همنشین! مرهم منه بر زخمهای سینهام
سخت بد بختم، مباد این زخمها بهتر شود!
در جگر آبم نماند، اکنون چه سازم با وداع؟
اینقدر خونابه، خود باید که چشمی تر شود
کیمیا را قصّه دشوار است، امّا میفروش؛
دارد اکسیری که گر بر خاک ریزی زر شود
گر نریزد دیده آبی از درون بر آتشم،
بیمِ آن دارم که دل در سینه خاکستر شود
در مشام جان من گر بوی زلفت جا کند
سینۀ تنگِ «مسیحا» معدنِ عنبر شود.
حکیم رکنا
#مسیح_کاشانی
دیوان غزلیات حکیم رکنا مسیح کاشانی
تصحیح: زهرا مهندس
دانشگاه آزاد تهران ۱۳۷۸
ور درآید در دلم خورشید، خاکستر شود
همنشین! مرهم منه بر زخمهای سینهام
سخت بد بختم، مباد این زخمها بهتر شود!
در جگر آبم نماند، اکنون چه سازم با وداع؟
اینقدر خونابه، خود باید که چشمی تر شود
کیمیا را قصّه دشوار است، امّا میفروش؛
دارد اکسیری که گر بر خاک ریزی زر شود
گر نریزد دیده آبی از درون بر آتشم،
بیمِ آن دارم که دل در سینه خاکستر شود
در مشام جان من گر بوی زلفت جا کند
سینۀ تنگِ «مسیحا» معدنِ عنبر شود.
حکیم رکنا
#مسیح_کاشانی
دیوان غزلیات حکیم رکنا مسیح کاشانی
تصحیح: زهرا مهندس
دانشگاه آزاد تهران ۱۳۷۸
عنکبوتیم در این زاویهٔ پُرخَموتاب
که به جاروب توان خانهٔ ما کرد خراب!
#مسیح_کاشانی
(تذکرهٔ #مجمعالنفایس)
که به جاروب توان خانهٔ ما کرد خراب!
#مسیح_کاشانی
(تذکرهٔ #مجمعالنفایس)