معرفی عارفان
1.27K subscribers
34.4K photos
12.5K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram

دلم‌ می‌خواست‌ تو را
در عصرِ شمع‌ دوست‌ می‌داشتم‌!
در عصر هیزم‌ و بادبزن‌های‌ اسپانیایی‌
و نامه‌های‌ نوشته‌ شده‌ با پَر
و پیراهن‌های‌ تافته‌ی‌ رنگارنگ‌!
نه‌ در عصر دیسکو،
ماشین‌های‌ فِراری‌ و شلوارهای‌ جین‌!
دلم‌ می‌خواست‌،
تو را در عصرِ دیگری‌ می‌دیدم‌!
عصری‌ که‌ در آن‌،
گنجشکان‌، پلیکان‌ها
و پریان‌ دریایی‌ حاکم‌ بودند !

عصری‌ که‌ از آن‌ِ نقاشان‌ بود ...
از آن‌ِ موســــیقی‌دان‌ها ...
عاشـــــــقان‌،
شــــاعران‌،
کودکان‌
و دیوانگان‌!


#نزار_قبانی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌
محبوب من
عشق قصیده‌ی زیبایی است
نوشته بر صفحات نقره‌ای ماه در سیاهی شب
عشق ترسیمی رازآلود
بر برگ تمامی درختان عالم
عشق نقشی سحرانگیز بر بال پرندگان
و رویای بلورین قطرات باران است

ای عزیز من!
توغم دل را نمی‌دانی...
که به انتظار چشمان تو
بر راه بی‌انتهای انتظار چشم دوخته‌ام
چون تابستان
که بازگشت پرندگان مهاجر را انتظار می‌کشد...

#نزار_قبانی / ترجمه‌ی: #امیر_ایجادی
بگذار دوستت بدارم
تا از اندوهِ بی‌کرانِ درونم
رهایی یابم.
تا از روزگار زشتی و تاریکی برَهَم.
بگذار دمی
در بسترِ دستانت بیارامم.
ای شیرین‌ترین آفریده‌ها!
با عشق می‌توانم
هندسه‌ی جهان را دگرگون کنم،
می‌توانم در برابرِ این پریشانی
تاب آورم...

شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #صالح_بوعذار
‏و ما بين فصل الخريف,وفصل الشتاءْ
هنالكَ فصلٌ أسميهِ فصلَ البكاءْ
تكونُ به النفسُ أقربَ من أيّ وقتٍ مضى للسماءْ

‏بين پائيز و زمستان فصلي است به نام فصل گريه،كه در آن روح بيشتر از هر وقت ديگرى به آسمان نزديڪ است...

#نزار_قبانی



نمی‌توانم نامت را در دهانم
و تو را
در درونم پنهان کنم

گل با بوی خود چه می‌کند؟
گندم‌زار با خوشه‌اش؟
طاووس با دمش؟
چراغ با روغنش؟

با تو سر به کجا بگذارم؟
کجا پنهانت کنم؟

وقتی مردَم،
تو را در حرکات دست‌هایم
موسیقی صدایم
و توازن گام‌هایم می‌بینند...


#نزار_قبانی
"هل عندك شك أنّ دخولك في قلبي
هو أعظم يومٍ في التّاريخ وأجمل خبرٍ بالدّنيا"

آیا شک داری که ورودت به قلبم
باشکوه‌ترین روزِ تاریخ و بهترین خبرِ جهان بود؟

#نزار_قبانی
أخاف

أخاف أن اقولَ للتي اُحبّها
(اُحبّها)
فالخمرُ فى جرارها
تخسرُ شيئاً
عندما نصبّها...


می‌ترسم

می‌ترسم، آن را که دوست می‌دارم بگویم:《دوستت دارم》
چرا که شراب چون از ساغر ریخته شود
اندکی از آن کاسته می‌شود.


#نزار_قبانی، شعر معاصر عرب، محمدرضا شفیعی‌کدکنی (تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۷).
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حس خوب😍
با
رقص قاجار

ترجمه آزاد شعری از
#نزار_قبانی
کاری از #حسین_برهمت
ویراستار #محمدنقی_افشارنیا


در گوش من گوید چنان، در حین رقصش بی‌گمان
نشنیده‌ام نشنیده‌ام چیزی به عمرم آن‌چنان

گیرد ز زیر بازوام، من را برد تا ابرها
تا ابرهایم می‌برد در آسمان و کهکشان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



می توانم
نامت را در دهانم
و تو را در درونم پنهان کنم...
گل با بوی خود چه می کند...؟
گندم‌زار با خوشه اش...؟
طاووس با دمش...؟
چراغ با روغنش...؟
با ت
و سر به کجا بگذارم...؟
کجا پنهانت کنم...؟
وقتی مردم ، تو را در حرکات دستهایم ،
موسیقی صدایم وتوازن گام هایم
می بینند...


#نزار_قبانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوری،
گاهی دردآور نیست
اما دردآور فاصله گرفتن کسی از تو است
که روزی برایش آشكارا گفتی،
دوری اش تنها چیزی است
که تو را می شکند.

#نزار_قبانی