معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
دامن کشان و دست فشان میکنی خرام
میگیرد از غبار تو روی زمین نمک

گویا کسی که مرهم داغ دلم نهد
در دست تیغ دارد و در آستین نمک

#بابافغانی_شیرازی
آن‌چه مراد من است خارجِ رنگ است و بو
ورنه گُلِ سرخ و زرد در همه گلزار هست

#بابافغانی_شیرازی
عشق چو پنجه زد به جان تیغ رسد به استخوان
هست کشنده درد من نیست گنه طبیب را

#بابافغانی_شیرازی
به ماهِ رویِ تو این آرزو که من دارم
هزار سال اگر بینمت هنوز کم است...

#بابافغانی_شیرازی
افسوس که آتشم به بیهوده فسرد
وین جامِ لبالبم رسیده‌ست به دُرد

کوشم که کنم دگرچراغی روشن
ترسم که چو برفروزمش باید مرد

#بابافغانی_شیرازی
وقت گلم تمام به آه و فغان گذشت
چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت!

#بابافغانی_شیرازی
‏در شيوه معشوقي ، هر چند كه استادي
از حالِ من آموزد، زلفِ ‎تو پريشاني


#بابافغانی_شیرازی
‏در شيوه معشوقي ، هر چند كه استادي
از حالِ من آموزد، زلفِ ‎تو پريشاني


#بابافغانی_شیرازی
‏در شيوه معشوقي ، هر چند كه استادي
از حالِ من آموزد، زلفِ ‎تو پريشاني


#بابافغانی_شیرازی
ما رند خراباتی و معشوق پرستیم
بر ما قلمی نیست، که دیوانه و مستیم

هر چند که بر ما رقمِ نیستی افزود
در دایرۀ عشق همانیم که هستیم

باید به رهِ سیلِ فنا خانه گشادن
اوّل چو درِ دیده به روی تو ببستیم

با غصّه به همراهیِ غم، دوش به دوشیم
به فتنه به همدردی دل، دست به دستیم

صد خارِ بلا از دلِ دیوانۀ ما خاست
هر روز که بی ساقی گلچهره نشستیم

امروز نشد دامِ ره آن طرّه، فغانی
دیوانۀ آن سلسله از روز الستیم

#بابافغانی_شیرازی
رخ برفروز و خونِ دلم را روانه ساز
آتش به خرمنم زن و مستی بهانه ساز

این قطره ها که در جگرم تازه شد گره
از عشق، خوشه خوشه کن و دانه دانه ساز

هر تیر غمزه یی که ز مژگان روان کنی
اوّل دل شکستۀ ما را نشانه ساز

شاید که پرتوی دهد ای مطرب صبوح!
سوز دلم ترانۀ بزم شبانه ساز

تا سیلِ غم به خانۀ ما رو نیاورد
ای دل! در آب و خاک خرابات خانه ساز

از آه آتشین فغانی در این چمن
گل خانه سوز آمد و بلبل ترانه ساز

#بابافغانی_شیرازی
ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است
وقت نشاط و باده پرستی گذشته است

از آب زندگی چه حکایت کند کسی؟
با دل شکسته یی که ز هستی گذشته است

خواهی بلند ساز مرا، خواه پست کن
کار من از بلندی و پستی گذشته است

هم در شرابخانه فغانی خراب بِهْ
کارش چو از خرابی و مستی گذشته است

#بابافغانی_شیرازی
ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است
وقت نشاط و باده پرستی گذشته است

از آب زندگی چه حکایت کند کسی؟
با دل شکسته یی که ز هستی گذشته است

خواهی بلند ساز مرا، خواه پست کن
کار من از بلندی و پستی گذشته است

هم در شرابخانه فغانی خراب بِهْ
کارش چو از خرابی و مستی گذشته است

#بابافغانی_شیرازی
درِ مستان زدم تا حال هشیاران شود پیدا
نهفتم قدر خود تا قیمت یاران شود پیدا

ز سیلِ فتنه چون در ورطه افتد زورقِ هستی
در آن طوفان سرانجام سبکباران شود پیدا

هوای ذرّه پروردن ندارد آفتاب من
که استعداد هر یک‌ زین هواداران شود پیدا

اگر معشوق نگشاید گره از گوشۀ ابرو
هزاران عقده در کار گرفتاران شود پیدا

به دور چشم مستت باده می نوشند و می ترسم
که ناگه فتنه یی در بزم میخواران شود پیدا

فغانی باده پنهان خور که حق از غایت رحمت
نمیخواهد که کردار گنه کاران شود پیدا

#بابافغانی_شیرازی
دور از تو عمر من همه با درد و غم گذشت
عمر کسی چنین به غم و درد کم گذشت

گفتم که روز عید خورم با تو جرعه‌ای
این خود نصیبِ من نشد و عید هم گذشت

#بابافغانی_شیرازی
نوبهار آمد که بوی گل جهان‌را خوش کند
جرعه‌نوشان را شقایق نعل در آتش کند

خرّم آن شاهد که نوشد جرعهٔ بیغش بناز
عاشق دلخسته از نظّارهٔ او غش کند

لاله خونریزان، گلْ آتشبار و سوسن ده‌زبان
مرغِ سرگردان ازینها با که خاطر خوش کند؟

چشم و دل گردد زمین و آسمان، چون ماه من
جلوه بر تخت روان و ناز بر ابرش کند

آهوان‌را چشم و مرغان‌را نظر مانده براه
تا کی این تُرکِ شکاری دست در ترکش کند

شمّه‌ای طاقت نیارد گر بوَد صبح و شفق
آنچه بر دل جامِ صاف و ساقیِ مهوش کند

بلبل طبع «فغانی» در گلستان نظر
بهرِ تسخیر گلی این نغمهٔ دلکش کند.


دیوان #بابافغانی_شیرازی
به‌تصحیح و اهتمام: احمد سهیلی خوانساری
ناشر: اقبال ۱۳۴۰
.
مقیّدانِ تو از یادِ غیر خاموشند
به خاطری که تویی، دیگران فراموشند

#بابافغانی_شیرازی
رخ برفروز و خونِ دلم را روانه ساز
آتش به خرمنم زن و مستی بهانه ساز

این قطره ها که در جگرم تازه شد گره
از عشق، خوشه خوشه کن و دانه دانه ساز

هر تیر غمزه یی که ز مژگان روان کنی
اوّل دل شکستۀ ما را نشانه ساز

شاید که پرتوی دهد ای مطرب صبوح!
سوز دلم ترانۀ بزم شبانه ساز

تا سیلِ غم به خانۀ ما رو نیاورد
ای دل! در آب و خاک خرابات خانه ساز

از آه آتشین فغانی در این چمن
گل خانه سوز آمد و بلبل ترانه ساز

#بابافغانی_شیرازی

#پایان_هفته_تان_سرشار_از_خبرهای_خوش
چه شد که از همه جا بوی درد می آید
ز هر که می شنوم آه سرد می آید

#بابافغانی_شیرازی