ابوسعید ابوالخیر در راه بود، گفت:
«هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. .
کسی نمیبیند و کسی نمیچیند.»
گفتند: کو، کجاست؟
گفت: «همهجاست، هر جا که میتوان خدمتی کرد؛
یا هر جا که میتوان به راحتی دلی بهدست آورد. آنجا که غمگینی هست
و آنجا که مسکینی هست؛
آنجا که یاری طالبِ محبت است
و آنجا که رفیقی محتاج مروت.»
#ابوسعیدابوالخیر
«هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. .
کسی نمیبیند و کسی نمیچیند.»
گفتند: کو، کجاست؟
گفت: «همهجاست، هر جا که میتوان خدمتی کرد؛
یا هر جا که میتوان به راحتی دلی بهدست آورد. آنجا که غمگینی هست
و آنجا که مسکینی هست؛
آنجا که یاری طالبِ محبت است
و آنجا که رفیقی محتاج مروت.»
#ابوسعیدابوالخیر
ابوسعید ابوالخیر در راه بود، گفت:
«هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. .
کسی نمیبیند و کسی نمیچیند.»
گفتند: کو، کجاست؟
گفت: «همهجاست، هر جا که میتوان خدمتی کرد؛
یا هر جا که میتوان به راحتی دلی بهدست آورد. آنجا که غمگینی هست
و آنجا که مسکینی هست؛
آنجا که یاری طالبِ محبت است
و آنجا که رفیقی محتاج مروت.»
#ابوسعیدابوالخیر
«هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. .
کسی نمیبیند و کسی نمیچیند.»
گفتند: کو، کجاست؟
گفت: «همهجاست، هر جا که میتوان خدمتی کرد؛
یا هر جا که میتوان به راحتی دلی بهدست آورد. آنجا که غمگینی هست
و آنجا که مسکینی هست؛
آنجا که یاری طالبِ محبت است
و آنجا که رفیقی محتاج مروت.»
#ابوسعیدابوالخیر
#ابوسعیدابوالخیر
از هستی خویش تا پشیمان نشوی
سر حلقهٔ عارفان و مستان نشوی
تا در نظــــر خلـق نگردی کافر
در مذهب عاشقان مسلمان نشوی
از هستی خویش تا پشیمان نشوی
سر حلقهٔ عارفان و مستان نشوی
تا در نظــــر خلـق نگردی کافر
در مذهب عاشقان مسلمان نشوی
نسیما جانب بستان ڪَذر ڪن
بڪَو آن نازنیــن شمشاد ما را
به تشریف قـدوم خود زمانی
مشرف ڪن خراب آباد ما را
#ابوسعیدابوالخیر
بڪَو آن نازنیــن شمشاد ما را
به تشریف قـدوم خود زمانی
مشرف ڪن خراب آباد ما را
#ابوسعیدابوالخیر
دنیای دنی پر هوس را چه کنی
آلودهٔ هر ناکس و کس را چه کنی
آن یار طلب کن که ترا باشد و بس
معشوقهٔ صد هزار کس را چه کنی
#ابوسعیدابوالخیر
آلودهٔ هر ناکس و کس را چه کنی
آن یار طلب کن که ترا باشد و بس
معشوقهٔ صد هزار کس را چه کنی
#ابوسعیدابوالخیر
آن دوست که هست
عشق او دشمن جان
بر باد همی دهد
غمش خرمن جان
من در طلبش دربدر
و کوی به کوی
او در دل و کرده
دست در گردن جان
#ابوسعیدابوالخیر
عشق او دشمن جان
بر باد همی دهد
غمش خرمن جان
من در طلبش دربدر
و کوی به کوی
او در دل و کرده
دست در گردن جان
#ابوسعیدابوالخیر
گفتم که کرایی تو بدین زیبایی
گفتا خود را که من خودم یکتایی
هم عشقم و هم عاشق و هم معشوقم
هم آینه جمال و هم بینایی
#ابوسعیدابوالخیر
گفتا خود را که من خودم یکتایی
هم عشقم و هم عاشق و هم معشوقم
هم آینه جمال و هم بینایی
#ابوسعیدابوالخیر
نسیما جانب بستان ڪَذر ڪن
بڪَو آن نازنیــن شمشاد ما را
به تشریف قـدوم خود زمانی
مشرف ڪن خراب آباد ما را
#ابوسعیدابوالخیر
بڪَو آن نازنیــن شمشاد ما را
به تشریف قـدوم خود زمانی
مشرف ڪن خراب آباد ما را
#ابوسعیدابوالخیر
گر کار تو نیکست به تدبیر تو نیست
ور نیز بدست هم ز تقصیر تو نیست
تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
چون نیک و بد جهان به تقدیر تو نیست
#ابوسعیدابوالخیر
ور نیز بدست هم ز تقصیر تو نیست
تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
چون نیک و بد جهان به تقدیر تو نیست
#ابوسعیدابوالخیر
هو الحق
میگفتم یار و میندانستم کیست
میگفتم عشق و میندانستم چیست
گر یار اینست چون توان بی او بود
ور عشق اینست چون توان بی او زیست
#ابوسعیدابوالخیر
میگفتم یار و میندانستم کیست
میگفتم عشق و میندانستم چیست
گر یار اینست چون توان بی او بود
ور عشق اینست چون توان بی او زیست
#ابوسعیدابوالخیر