آبنوسم در بُن دریا نشینم با صدف
خس نٖیَم تا بر سر آیم، کف بود همتای من
#خاقانی
آبنوس: چوب سخت و سنگینی که در آب فرو می رود
خس نٖیَم تا بر سر آیم، کف بود همتای من
#خاقانی
آبنوس: چوب سخت و سنگینی که در آب فرو می رود
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما بیخبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بیخبر ما خبر نداشت
#خاقانی
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما بیخبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بیخبر ما خبر نداشت
#خاقانی
مَه نجویَم ،،، مَه ، مرا رویِ تو ، بس ،
گُل نبویَم ،،، گُل ، مرا رویِ تو ، بس ،
عقلِ من ، دیوانهٔ عشقِ تو شد ،
بندش ،،، از زنجیرِ گیسویِ تو ، بس ،
#خاقانی
گُل نبویَم ،،، گُل ، مرا رویِ تو ، بس ،
عقلِ من ، دیوانهٔ عشقِ تو شد ،
بندش ،،، از زنجیرِ گیسویِ تو ، بس ،
#خاقانی
این عشق آتشینم دود از جهان برآرد
وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد
هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد
#خاقانی
وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد
هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد
#خاقانی
آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دم صبح سلامی نسپردی
یا صبحدم از رشک سلامت نرسانید
من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانید
باد آمد و بگسست هوا را زره ابر
بوی زرهٔ غالیه فامت نرسانید
بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد
زین هر دو ندانم که کدامت نرسانید
عمری است که چون خاک جگر تشنهٔ عشقم
و ایام به من جرعهٔ جامت نرسانید
مرغی است دلم طرفه که بر دام تو زد عشق
خود عشق چنین مرغ به دامت نرسانید
خاقانی ازین طالع خود کام چه جوئی
کو چاشنی کام به کامت نرسانید
نایافتن کام دلت کام دل توست
پس شکر کن از عشق که کامت نرسانید
#خاقانی
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دم صبح سلامی نسپردی
یا صبحدم از رشک سلامت نرسانید
من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانید
باد آمد و بگسست هوا را زره ابر
بوی زرهٔ غالیه فامت نرسانید
بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد
زین هر دو ندانم که کدامت نرسانید
عمری است که چون خاک جگر تشنهٔ عشقم
و ایام به من جرعهٔ جامت نرسانید
مرغی است دلم طرفه که بر دام تو زد عشق
خود عشق چنین مرغ به دامت نرسانید
خاقانی ازین طالع خود کام چه جوئی
کو چاشنی کام به کامت نرسانید
نایافتن کام دلت کام دل توست
پس شکر کن از عشق که کامت نرسانید
#خاقانی
از دو عالم، دامن جان درکشم
هر صبحدم
پای نومیدی، به دامان درکشم
هر صبحدم
عشق
مهمان دل ست و
جان و دل مهمان او
من دل و جان پیش مهمان درکشم
هر صبحدم
#خاقانی
هر صبحدم
پای نومیدی، به دامان درکشم
هر صبحدم
عشق
مهمان دل ست و
جان و دل مهمان او
من دل و جان پیش مهمان درکشم
هر صبحدم
#خاقانی