معرفی عارفان
1.11K subscribers
32.7K photos
11.8K videos
3.18K files
2.68K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
یک شب تأمل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می سفتم و این بیت ها مناسب حال خود می گفتم

هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می کنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی


بعد از تأمل این معنی مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفت‌های پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم

زبان بریده به کنجی نشسته صمُ بُکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم

تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود و در حجره جلیس برسم قدیم از در در آمد چندانکه نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترده جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم رنجیده نگه کرد و گفت:

کنونت که امکان گفتار هست
بگو ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو پیک اجل در رسید
به حکم ضرورت زبان در کشی

به حکم ضرورت سخن گفتم و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده

پیراهن برگ بر درختان
چون جامه عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان

بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید گفتا طریق چیست گفتم برای نزهتناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را بطیش خریف مبدل نکند

به‌چه کار آیدت ز گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
دراین مدت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
مراد ما نصیحت بود وگفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم

#سعدی
#گلستان 
یک امروزست ما را نقد ایام
     مرا کی صبر فردای تو باشد

   خوشست اندر سر دیوانه سودا
   به شرط آن که سودای تو باشد

#سعدی
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود

#سعدی
دشمن چون از همه حيلتی فرو مانَد سلسله دوستی بجنباند،
پس آنگه به دوستی کارها کُنَد که هيچ دشـمني نـتـوانَــد !

#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم
همی برابرم آید؛ خیال روی تو هردم...


#سعدی
گر بخوانی پادشاهی ور برانی بنده‌ایم
رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو



#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن دوست که عهد دوستداری بشکست
می‌رفت و منش گرفته دامن در دست
می‌گفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست

#سعدی
شنیدم ، گوسپندی را ، بزرگی ،

رهانید از دهان و دستِ گرگی ،




شبانگَه ، کارد بر حلقش بمالید ،

روانِ گوسپند ، از وی بنالید ،




که ،،، از چنگالِ گرگم درربودی ،

چو دیدم ، عاقبت خود گرگ بودی ،




#سعدی
سعدیا ، دیدنِ زیبا ،

نه حرام است ، ولیکن ،




نظری گر بِرُبایی ،

دلت از کف بِرُبایند ،




#سعدی


#نه حرام است = حرام نیست
دیو با مردم نیامیزد، مترس
بل بترس از مردمانِ دیوسار

#سعدی