معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.8K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست

آب خَضِر نصیبه ی اسکندر آمدی

حافظ
مُتّهم کن نَفْس خود را ای فتٰی
مٍتّهم کم کن جزای عدل را

توبه کن ، مردانه سر آور به ره
که فَمَنْ یَعْمَل بِمِثقالٍ یَرَه

ای
جوان ، نَفْس خود را متّهم کن . یعنی خود را مورد محاسبه و مؤاخذه قرار بده نه آنکه جزایی که با عدل الهی مقرّر شده نکوهش کنی . مردانه توبه کن و به راه هدایت درآی ، زیرا هر کس عملی را به اندازه‌ی ذرّه‌ای انجام دهد ، جزای آن را ببیند .

مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی

مقتبس از آیه‌ی ۷و۸ سوره‌ی زلزال :

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ، وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ

پس
هر كس به سنگينى يک ذره عمل خيرى كرده باشد آن را مى بيند . و هرکس هم‌وزن ذره ای بدی کند، آن بدی را ببیند .

كلمه (مثقال ) به معناى هر وسيله‌اى است كه با آن وزن‌ها را مى‌سنجند، و كلمه (ذره ) به معناى آن دانه هاى ريز غبار است، كه در شعاع آفتاب ديده مى شود، البته اين كلمه به معناى مورچه هاى ريز نيز مى‌آيد.
آيه مورد بحث مى فهماند كه از كليت ارائه اعمال هيچ عملى نه خير و نه شر نه كوچک و نه بزرگ حتى به سنگينى ذره استثناء نمى‌شود و نيز حال هر يک از صاحبان عمل خير و عمل شر را در يک جمله مستقل بيان نموده، جمله را به عنوان يک ضابطه و قاعده كلى كه مورد هيچ خصوصيتى ندارد ، ذكر مى‌فرمايد.
در اينجا اين سؤال به ذهن مى‌رسد كه در آيات شريفه قرآن آياتى هست كه با اين ضابطه كلى سازگار نيست، از آن جمله آياتى كه دلالت دارد بر حبط و بى‌نتيجه شدن اعمال خير به خاطر پاره اى عوامل، و آياتى كه دلالت دارد بر انتقال اعمال خير و شر اشخاص به ديگران، مانند انتقال حسنات قاتل به مقتول، و گناهان مقتول به قاتل، و آياتى كه دلالت دارد بر اينكه در بعضى توبه كاران گناه مبدل به ثواب مى شود .
جواب اين است كه آيات مذكور حاكم بر اين دو آيه است، و بين دليل حاكم و محكوم منافاتى نيست، مثلا آياتى كه دلالت دارد بر حبط اعمال، شخص صاحب عمل خير را از مصاديق كسانى مى‌كند كه عمل خير ندارند، و چنين كسى عمل خير ندارد تا به حكم آيه مورد بحث آن را ببيند، و همچنين قاتلى كه نگذاشت مقتول زنده بماند و عمل خير انجام دهد، اعمال خيرش را به مقتول مى دهند، و خودش عمل خيرى ندارد تا آن را ببيند، وَ كارى كه گناهش مبدل به حسنه مى شود، براى اين است كه گناه موافق ميل او نبوده، عواملى خارجى باعث گناهكارى او شدند، و آن عوامل كار خير، موافق طبعشان نيست، ولى چون مى خواستند در بين مردم نيكوكار و موحد باشند، و بلكه رئيس و رهبر آنان باشند، لذا با زبان شكار حرف زدند، پس خوبيهاشان از خودشان نيست، لذا در قيامت بديهاى توبه كاران را به آن عوامل مى دهند، و خوبيهاى آن عوامل را به توبه كاران، در نتيجه توبه كاران گناهى ندارند تا به حكم آيه مورد بحث در قيامت آن را ببينند، و نيز عوامل شر، كار خيرى ندارند، تا به حكم آيه مورد بحث آن را ببينند - دقت فرماييد.

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرمان آمد که:
"یا آدم، اکنون که قدم در کوی عشق نهادی از بهشت بیرون شو، که این سرای راحت است و عاشقانِ درد را با سلامت دار السلام چه کار؟"
همواره حلق عاشقان در حلقه دام بلا باد

عشقت به در من آمد و در درزد
در باز نکردم آتش اندر در زد

📒 سخنان پير هرات
#خواجه_عبدالله_انصاری
بایزید بسطامی را گفتند: درویشی چیست؟

گفت آنکه کسی را در کنج خویش پای به گنجی فرو شود، و در آن گنج گوهری یابد، آن را #محبت گویند. هرکه آن گوهر یافت او درویش است
03 - An Delbare Man (Tasnif).mp3
آن دلبر من، آمد بر من!
زنده شد از او بام و در من!

• تصنیف : آن دلبر من
• آواز : همایون شجریان
• آلبوم : ای جان جان بی من مرو
• آهنگساز : سعید فرجپوری
خواهم به تو اظهار کنم درد و غم عشق
ترسم که کند در تو سرایت الم عشق

یک شب غم دل خواندی و خـوناب فشاندی
ای دیده تو محرم نشدی در حرم عشق


بر لوح دلم حرف دگر نقش نبندد
بشکست قلم چون به سرآمد رقم عشق


عاشق کم خود گیرد و منت نه پذیرد
ای آنکه نگیری کم خود،گیر کم عشق


هرکس که دلش واقف اسرار وجود است
خواهد عدم خویش و نخواهد عدم عشق


منزل نکند در دل ارباب تنـــعم
با خسته دلان ساخته بنگر کرم عشق


با عشق بسازیم و به جز عشق نبازیم
خوردیم در این باب چو رازی قسم عشق




دیوان عاقل خان رازی خوافی. شاعر قرن یازدهم هجری ـــــ صفحه135
درها همه بسته‌اند الا دَرِ تو
تا رَهْ نَبَرَد غریب الّا بَرِ تو

ای در کَرَم و عزّت و نوراَفشانی
خورشید و مَه و ستاره‌ها چاکر تو


#مولانا
دست در عمل زن تا اخلاص ظاهر شود.
دست در اخلاص زن تا نور ظاهر شود.

#ابوالحسن_خرقانی
جام شراب عشق قلب عاشق است، نه عقل او!
و نه حس او!
چرا که قلب بی وقفه در تپش است و از حالی به حال دیگر می افتد.

ابن عربی
تا زروی شاهد غیبی کنی
کشف حجاب

اوّلت پوشیده چون اسرار
می باید شدن


#عمادالدین_نسیمی
عالمي خوشتر از آن نيست كه من باشم و دوست
اين بهشتی است كه درعالم امكان من است

آمد ورفت و دلم برد وكنون حاصل وصل
اشك گرمی است كه بنشسته بدامان من است

#عماد خراسانی
ای دل چو فراق یار دیدی خون شو
وی دیده موافقت بکن جیحون شو

ای جان تو عزیزتر نه‌ای از یارم
بی یار نخواهمت زتن بیرون شو

#ابوسعید_ابوالخیر
مانند فرزندی که محتاج نگهداری ست
این گریه های بی دلیل از روی ناچاری ست

رنج بیابان دیدن و با کوه جنگیدن ...
عاشق شدن زیباترین نوع خودآزاری ست ! ...


#حسین_دهلوی

غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند

مرجان دلم را که این مرغ وحشی
زبامی که برخاست مشکل نشیند

#طبیب_اصفهانی
مراقب هر حالت دفاعی در درون خود باشید.
از چه دفاع می‌کنید؟
یک هویت خیالی؟
تصویری در ذهن؟
یک موجود غیر واقعی؟

با آگاه بودن از این الگو،
و تماشای آن‌،
از یکی دانستن خویش با آن،
دست بر‌می‌دارید.

این پایانِ همهٔ جدال‌ها‌یی‌ست که بر سر قدرت انجام می‌گیرد و موجب فرسایش در روابط می‌شود.
«قدرتِ واقعی در درون شماست».


#اکهارت_تله

غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند

مرجان دلم را که این مرغ وحشی
زبامی که برخاست مشکل نشیند

#طبیب_اصفهانی
ای دل چو فراق یار دیدی خون شو
وی دیده موافقت بکن جیحون شو

ای جان تو عزیزتر نه‌ای از یارم
بی یار نخواهمت زتن بیرون شو

#ابوسعید_ابوالخیر
ای همچو آهوان دلم دم شکار تو
جانها فدای آهوی مردم شکار تو

تا آهوان چشم تو رفتند از نظر
چشمم سفید شد به ره انتظار تو

آهوی دشت از تو به کام و من اسیر
در شهر مانده همچو سگان داغدار تو

حقاکه گر به خاک برابر کنی مرا
یک ذره بردلم ننشیند غبار تو

نبود غریب اگر به ترحم نظر کنی
بر محتشم که هست غریب دیار تو

#محتشم_کاشانی
هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم
روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم

بلبلانیم که گر لب بگشائیم ای گل
همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنیم

شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید
داستان غم دوشنیه فراموش کنیم

هوش اگر آفت عشق تو شود زان لب لعل
عشوه ای صاعقه خرمن آن هوش کنیم

امل دل را نبود تفرقه ای جان بازآ
قصه معرفت این است اگر گوش کنیم

اشک روشنگر چشم است ولیکن نه چنان
که چراغ دل افروخته خاموش کنیم

خون دل ریخته ترک نگهی کو رستم
تا ز توران طلب خون سیاووش کنیم

شهریارا غزل نعز تو قولیست قدیم
سخنی تازه گرت هست بگو گوش کنیم

#شهریار
یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی
پستان سحر خشک شد از بس نمکیدی

تبخال زد از آه جگرسوز لب صبح
وز دل تو ستمگر دم سردی نکشیدی

صد بار فلک پیرهن خویش قبا کرد
یک بار تو بی درد گریبان ندریدی

چون بلبل تصویر به یک شاخ نشستی
زافسردگی از شاخ به شاخی نپریدی

از جذبه آهن شرر از سنگ برآمد
از مستی غفلت تو گرانجان نرهیدی

این لنگر تمکین تو چون صورت دیوار
زان است که از غیب ندایی نشنیدی

یک صبحدم از دیده سرشکی نفشاندی
از برگ گل خویش گلابی نکشیدی

چون صورت دیوار درین خانه شدی محو
دنباله یوسف چو زلیخا ندویدی

گردید ز دندان تو دندانه لب جام
یک بار لب خود ز ندامت نگزیدی

زان سنگدل و بی مزه چون میوه خامی
کز عشق به خورشید قیامت نرسیدی

ایام خزان چون شوی ای دانه برومند؟
از خاک چو در فصل بهاران ندمیدی

نگذشته ز آتش، نخورد آب خردمند
تو در پی سامان کبابی و نبیدی

در پختن سودا شب و روز تو سر آمد
زین دیگ به جز زهر ندامت چه چشیدی؟

پیوسته چراگاه تو از چون و چرا بود
از گلشن بی چون و چرا رنگ ندیدی

از زنگ قساوت دل خود را نزدودی
جز سبزه بیگانه ازین باغ نچیدی

از بار تواضع قد افلاک دوتا ماند
وز کبر تو یک ره چو مه نو نخمیدی

از شوق شکر مور برآورد پر و بال
صائب تو درین عالم خاکی چه خزیدی؟

#صائب_تبريزی
ازان به بالِ سفر می پرم چو مرغِ نسیم
که غربت است به چشمِ دلم وطن بی تو

پیاله بی می و گل بی شمیم و دل بی عشق
چُنان ز خویش نباشد خجل که من بی تو...

#طالب_آملی