در سفری بودم صحرا پربرف بود
و گبری را دیدم دامن در سرافگنده
و از صحرای برف میرفت و ارزن میپاشید #ذالنون گفت: ای دهقان چه دانه میپاشی؟
گفت: مرغکان چینه نیابند دانه میپاشم
تا این تخم به برآید
و خدای بر من رحمت کند
#تذکرة_الاولیاء_عطار
و شیخ گفت:
یک بار دیگر مرا گفت: «ای پسر !خواهی که سخنِ خدای گویی؟»
گفتم: «خواهم.»
گفت: «در خلوت این بیت میگوی. بیت :
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
و احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تنِ من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد»
ما همه روز این بیت میگفتیم تا به برکتِ این در کودکی راهِ حق بر ما گشاده گشت.»
#تذکرة_الاولیاء / ذکر #ابوسعید_ابوالخیر
یک بار دیگر مرا گفت: «ای پسر !خواهی که سخنِ خدای گویی؟»
گفتم: «خواهم.»
گفت: «در خلوت این بیت میگوی. بیت :
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
و احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تنِ من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد»
ما همه روز این بیت میگفتیم تا به برکتِ این در کودکی راهِ حق بر ما گشاده گشت.»
#تذکرة_الاولیاء / ذکر #ابوسعید_ابوالخیر
شیخ ما [ابوسعیدابوالخیر] را پرسیدند
ای شیخ، راه کدام است؟
گفت: صدق و مدارا.
صدق با حق و مدارا با خَلق.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
ای شیخ، راه کدام است؟
گفت: صدق و مدارا.
صدق با حق و مدارا با خَلق.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
در همه آسمانها زبان تهلیل و تسبیح هست
ولیکن دل می باید
دل معنیست
که جز در آدم و فرزندان او نیست
و دل از آن بود که
راهِ شهوت و نعمت و بایست و اختیار بر تو ببندد
و راهبرِ تو باشد
زبان دل باید که به خود دعوت کند
نه زبانِ قول
از دل خود فتوی درخواه و
تو ازو او را خواه
چون او تو را باشد
همه چیزها پیش تو باشد...
#تذکرة_الاولیاء
ولیکن دل می باید
دل معنیست
که جز در آدم و فرزندان او نیست
و دل از آن بود که
راهِ شهوت و نعمت و بایست و اختیار بر تو ببندد
و راهبرِ تو باشد
زبان دل باید که به خود دعوت کند
نه زبانِ قول
از دل خود فتوی درخواه و
تو ازو او را خواه
چون او تو را باشد
همه چیزها پیش تو باشد...
#تذکرة_الاولیاء
در ذکر ابوالحسن خَرَقانی
گفتم: خداوندا! مرا به راهی بیرون بَر که من و تو باشیم، خَلق در آن راه نباشد؛
راهِ اندوه پیشِ من نهاد؛ گفت: اندوه، باری گران است، خلق نتوانَد کشید.
...و گفت: عافیت را طلب کردم، در تنهایی یافتم و سلامت [را] در خاموشی.
#تذکرة_الاولیاء
#عطار
گفتم: خداوندا! مرا به راهی بیرون بَر که من و تو باشیم، خَلق در آن راه نباشد؛
راهِ اندوه پیشِ من نهاد؛ گفت: اندوه، باری گران است، خلق نتوانَد کشید.
...و گفت: عافیت را طلب کردم، در تنهایی یافتم و سلامت [را] در خاموشی.
#تذکرة_الاولیاء
#عطار
جناب ابوالحسن خرقانی بر سر در خود نوشته بود: « هر كس كه در اين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد. چه آن كس كه به درگاه باريتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد. »
آورده اند که در مجلس خرقانی سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می گفت. ایشان گفت: کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست. چنان که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند. یکی از آن دو پیوسته خدمت مادر می کرد و آن دیگر به عبادت خدا مشغول می بود.
آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود و با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن؛ چنان کرد. آن شب به خدمت خداوند سر به سجده نهاد، در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و تو را بدو بخشیدیم.
او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر، روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.
ندا آمد: زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم، ولیکن مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت او کند.
#تذکرة_الاولیاء
آورده اند که در مجلس خرقانی سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می گفت. ایشان گفت: کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست. چنان که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند. یکی از آن دو پیوسته خدمت مادر می کرد و آن دیگر به عبادت خدا مشغول می بود.
آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود و با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن؛ چنان کرد. آن شب به خدمت خداوند سر به سجده نهاد، در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و تو را بدو بخشیدیم.
او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر، روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.
ندا آمد: زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم، ولیکن مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت او کند.
#تذکرة_الاولیاء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت:
زبان تو ترجمان دل توست
و روي تو آینهي دل توست
بر روي پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
زبان تو ترجمان دل توست
و روي تو آینهي دل توست
بر روي پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
گفتند:
بر میخیزند و رقص میکنند..
گفت:
دست از ایشان بدارید ..
تا ساعتی با خدای خویش باشند..!
#تذکرة_الاولیاء
اندیشیدن را مانند رقصیدن باید آموخت,
درود بر آنکس که رقصهای تازه میآفریند…
#نیچه
بر میخیزند و رقص میکنند..
گفت:
دست از ایشان بدارید ..
تا ساعتی با خدای خویش باشند..!
#تذکرة_الاولیاء
اندیشیدن را مانند رقصیدن باید آموخت,
درود بر آنکس که رقصهای تازه میآفریند…
#نیچه
و گفت:
زبان تو ترجمان دل توست
و روي تو آینهي دل توست
بر روي پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
زبان تو ترجمان دل توست
و روي تو آینهي دل توست
بر روي پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت:
زبان تو ترجمان دل توست
و روی تو آینهی دل توست.
بر روی پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
ذکر سَری سَقَطی
#کتاب_باز
زبان تو ترجمان دل توست
و روی تو آینهی دل توست.
بر روی پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
ذکر سَری سَقَطی
#کتاب_باز